۲۷ خرداد ۱۴۰۴ - ۰۹:۳۵
کد خبر: ۱۰۷۴۷۹۶

من جنگ اولی نیستم!

حانیه موسوی، خبرنگار

هرچند دهه هشتادی هستم و جنگ را با چشم خودم ندیده‌ام؛ اما جنگ اولی نیستم؛ نسل من جنگ با توپ و تفنگ را ندید؛ اما در دوران کرونا رزمنده‌هایی داشت که با دستان پر از خالی برای کشورشان ایستادند و جان دادند.

زمان مطالعه: ۲ دقیقه

هرچند دهه هشتادی هستم و جنگ را با چشم خودم ندیده‌ام؛ اما جنگ اولی نیستم؛ چون ایرانی، جنگ اولی ندارد. سراسر زندگی مردم ایران گره خورده با حماسه، جنگ تحمیلی، ایستادگی و مفاهیم وطنی. نه اینکه به قولی بچه بسیجی و غرق در زندگی‌نامه شهدا باشم، نه! اتفاقاً از آن دسته جوانان عشق موسیقی و تفریح و هر چیزی‌ام که مفهوم دهه هشتادی بودن را در ذهن تداعی می‌کند؛ اما باز هم می‌گویم جنگ اولی نیستم. شروع آشنایی با جنگ و مفهوم وطن، ابتدا از قصه‌های مادرم آغاز شد؛ آنجایی که دیگر ذهن کودکانه‌ام از قصه‌های شنگول و منگول و پرنسسی خسته شده و دنبال هیجان بیشتری می‌گشت. پس آرش آمد با حرکت افسانه‌ای و رستم با آن هیبت پهلوانی و نبردهای بی‌نظیرش برای حفظ ایران. بعدها آن چیزی که تصویر این داستان‌ها را زنده کرد، روایت خانواده ایرانی بود که «در چشم باد» زندگی می‌کرد. صحنه تیرباران مردم رشت از هشت سالگی تا همین الان به شکلی در ذهنم ثبت شده که انگار به جای بیژن و لیلی کوچک، من آنجا بودم و غلام کرمعلی هم شد نخستین وطن‌فروشی که با همان سن‌کم از دیدنش بیزار بودم.
انگار هرچه من بزرگ‌تر می‌شدم، ایران هم بزرگ‌تر می‌شد. همان زمان‎هایی که سر کلاس‌های تاریخ مدرسه با شنیدن دسیسه‌ دشمنان خارجی و فریب‌هایشان احساس خشم می‌کردم و به رشادت مردم سرزمینم افتخار، گویی یک تکه از روحم در نبرد آریوبرزن بود و تکه دیگر با قحطی‌زده‌های جنگ جهانی دوم. آن‌قدرها مذهبی هم نبودم؛ اما مفهوم آزادگی را وقتی در بحبوحه جوانی میان شک و تردید مانده بودم با «حماسه حسینی» مرتضی مطهری درک کردم.
من مفهوم «شهادت» را با گل‌های آفتابگردان محبوب عموی ندیده‌ام می‌شناسم که پس از شهادتش دیگر هرگز توسط مادربزرگ کاشته نشد و مشق لیلی بودن را از طاهره نامی یاد گرفتم که هنوز هم هر پنجشنبه با چشم‌های خیس به دیدن مزارش می‌آید. انتظار و اشتیاق را در چشم‌های مادری دیدم که تا نگاه آخر، پس از این همه سال در خانه‌اش به امید بازگشت پسر اسیرش همیشه باز بود. من و امثال من جهان‌آرا نداشتیم تا برایش «ممد نبودی» بخوانیم، اما قاسم سلیمانی بود که با شهادتش معنی ایثار را بفهمیم.
نسل من جنگ با توپ و تفنگ را ندید؛ اما در دوران کرونا رزمنده‌هایی داشت که با دستان پر از خالی برای کشورشان ایستادند و جان دادند. در گیرودارهای اجتماعی، وقتی تشخیص حق از باطل ممکن نبود و شعله نبرد افکار و عقاید زبانه می‌کشید، با حفظ عقیده و تفکرم جبهه نبردم را انتخاب کردم. در جنگ نبودم؛ اما جنگ با من بود، در روح، خون، تن و وطن من بود. حالا اما در این نقطه ایستاده و تاریخ آینده را زندگی می‌کنم، همه آنچه را که پیش‌تر با نمودهای دیگری حس کرده بودم، عیناً از مقابلم می‌گذرد. از حربه دشمن برای هم‌نسلی‌هایم که جرقه نوشتن این یادداشت شد، تا درک شعر «عارف قزوینی» که می‌گفت: از خون جوانان وطن لاله دمیده...

حانیه موسوی: خبرنگار

برچسب‌ها

حرم مطهر رضوی

کاظمین

کربلا

مسجدالنبی

مسجدالحرام

حرم حضرت معصومه

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • مدیر سایت مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظرات پس از تأیید منتشر می‌شود.
captcha