کتاب «داستانهایی از علما» به قلم علیرضا خاتمی شامل ماجراها و نکتههای آموزنده از زندگی علما و دانشمندان دینی است که در شمارههای گوناگون تقدیم شما فرهیختگان میشود.
شفاعت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام
ماه مبارک رمضان سال ۱۳۷۶ هجری قمری برای زیارت حضرت اباعبداللّه الحسین علیه السلام و اقامت در کربلای مُعلّی از نجف اشرف که محلّ اقامت دائمی بود با عیالات به کربلا مشرّف شدیم و اتاقی تهیّه نموده و از برکات حضرت سیدالشّهداء علیه السلام بهره مند می شدیم.
در آن سال ماه مبارک رمضان در فصل گرما بود و عادت من چنین بود که شبها چون کوتاه بود نمی خوابیدم و صبحها تا دو ساعت به ظهر مانده می خوابیدم و سپس وضو می گرفتم و عازم حرم مطهّر می شدم ؛ در حرم تا ظهر می ماندم و نماز را بجا آورده ، به منزل مراجعت می کردم.
دوستی داشتم بنام حاج عبدالزّهرا که عرب بود و مردی متدیّن و روشن ضمیر و ساکن کاظمین.
او گاهی به کربلا بخصوص در شبهای جمعه برای زیارت مشرّف می شد و برای اینکه روزه اش نشکند همان شب پس از زیارت مراجعت می کرد. (خدایش رحمت کند).
یکی از روزها که من بر حسب عادت از خواب بیدار شدم و وضو ساختم که به حرم مطهّر مشرّف گردم دیدم حالم سنگین است و قبض عجیبی مرا گرفته است. با مشقّت و فشار زیاد تا صحن مطهّر آمدم ولی هیچ میل به تشرّف نداشتم؛ مدّتی در گوشه صحن نشستم ، هیچ میلی به تشرّف پیدا نشد تا نزدیک ظهر شد.
در این حال ناگهان یک حال نشاط و سرور زائدالوصفی در خود مشاهده کردم. برخاستم و با کمال رغبت مشرّف شدم و کماکان به توسّلات و زیارت و نماز مشغول شدم.
همان شب مرحوم حاج عبدالزّهرا از کاظمین به کربلا مشرّف شد و گفت:
سیّد محمّد حسین ! این چه حالی بود که امروز داشتی ؟! قریب ظهر بود که من در حجره بغداد بودم و دیدم که حال تو بسیار سخت و در قبض شدید به سر می بری! فوراً ماشین خود را سوار شدم و به کاظمین آمدم و برای رفع این حال تو، حضرت موسی بن جعفر علیه السلام را شفیع در نزد خدا قرار دادم. حضرت شفاعت فرمودند و حال تو خوب شد.
به نقل از آیة اللّه سید محمد حسین تهرانی در کتاب معادشناسی ج ۹، ص ۱۰۱.
نظر شما