تکتم شریفی نژاد-خبرنگار تحریریه جوان قدس : در دورانی که دستیابی به طیف وسیعی از اطلاعات تنها به زدن چند دکمه نیاز دارد، اضطراب بیماری افراد ابعاد گستردهتری پیدا کرده است. بسیاری از ما هنگام بروز یک علامت کوچک و بی ضرر، افکار شدید و وخیمی را از ترس از دست دادن سلامتیمان تجربه کردهایم. "آیا آن سردرد مزمن نشانه تومور مغزی است؟ " یا "آیا این توده پوستی عجیب، مقدمه ایجاد ملانوم است؟ " در این شرایط، جستجوی گوگل همه چیز را پیچیدهتر نشان میدهد و ما را در دریایی از بیماریهای احتمالی غرق خواهد کرد. خوشبختانه بیشتر مردم با کاهش علائم یا سخن اطمینان بخشی از سوی پزشک معتمد، بر ترس خود غلبه میکنند.
طبیعتا پس از شیوع جهانی یک بیماری، نگرانی بیشتری برای همه انسانها به وجود میآید اما کسانی که دچار اضطراب بیماری هستند، نمیتوانند به آسانی بر نگرانیهایشان غلبه کنند و به قدری درگیر استرس میشوند که حتی امید پزشکان هم بر آنها اثری نخواهد گذاشت؛ در این شرایط تسکینها موقتی هستند و ترس و شکها به سرعت بازمیگردند. این اتفاق موجب محرومیت از آرامش و لذت بردن از زندگی شده و باعث میشود این افراد به اجبار در پی مشاورههای پزشکی دائم و پرهزینه باشند.
این وضعیت در گذشته هیپوکندریازیس خوانده میشد و اغلب با تصورات غلط و تمسخر همراه بود اما اکنون انسانها با افزایش علم در این موضوع، نسبت به احساسات منفی و عمیق افراد مبتلا آگاهتر هستند. آخرین نسخه راهنمای تشخیصی و آماری، ۲ اختلال مرتبط را جایگزین هیپوکندریازیس کرده است: اختلال اضطراب بیماری، اختلال علائم جسمانی.
در اختلال اضطراب بیماری، افراد ترس شدیدی از ابتلا به یک بیماری شدید و کشنده دارند حتی زمانی که علائم شاخص و لازم برای آن بیماری پدید نیامده است؛ به عنوان مثال پس از شیوع کرونا، درصدی از مردم به دلیل وحشت از ابتلا، از زندگی عادی خود جا ماندند، از خانه بیرون نمیرفتند، همه چیز را ضدعفونی میکردند و تمام خریدهایشان را اینترنتی انجام میدادند. در مقابل کسانی که درگیر اختلال علائم جسمی بودند، دچار نشانههای ذهنی همچون کمردرد، تنگی نفس و تپش قلب که ناشی از تفکر آنها مبنی بر ابتلا به بیماری بود، میشدند. آنها به جای اینکه کمردرد را به فشارهای روزانه نسبت دهند، مسبب آن را کرونا میدانستند. از طرفی این اضطرابها توسط علائم فیزیولوژیکی ناشی از ترس همچون افزایش ضربان قلب، تنگی نفس، درد قفسه سینه، تعریق، حالت تهوع و سرگیجه، شدت میگیرند. افراد مبتلا به این اختلال، هنگام ایجاد این چرخه از نشانههای سلامتی خود غافل میشوند.
مثال دیگری از اضطراب بیماری زمانی اتفاق میافتد که عوارض منفی احتمالی یک دارو را میخوانیم و پس از مصرف آن، همان علائم را تجربه میکنیم؛ این اتفاق حتی میتواند زمانی رخ دهد که به صورت ناآگاهانه به جای داروی اصلی، قرص قند مصرف کنیم. این مثال به وضوح نشان میدهد که ذهن تاثیر عمیق و دقیقی بر واکنشهای بدن دارد. پیدایش گوگل پیامدهای ناخوشایندی برای مبتلایان اضطراب بیماری به دنبال داشته و باعث شده است این افراد نسبت به هر علامتی، درگیر ترس، نگرانی و نشخوار فکری شوند.
یکی از چالشهای درمان اضطراب بیماری، متقاعد کردن مبتلایان به این موضوع است که مشکل اصلی، نگرانی و ترس آنهاست. با اینکه احتمال ابتلا به بیماری همواره وجود دارد و نمیتوان آن را کاملا منکر شد، باید از توجه بیش از حد به آن جلوگیری شود. در نتیجه مهمترین وجه این درمان، مجاب کردن افراد به این اصل است که زندگی فاقد اطمینان مطلق و تا حدود زیادی غیرقابل کنترل است. درمانها همچنین با تکیه بر شواهد تجربی سعی در به چالش کشیدن و نقض الگوهای غلط فکری دارد؛ به عنوان مثال بیشتر سردردها با تومور مغزی ارتباطی ندارند بنابراین منطقی است که دلیل آن را در مسائل خوش خیمتر بررسی کنیم. با اینکه متقاعد کردن مبتلایان در ابتدا ممکن است چالش برانگیز باشد اما بسیاری از آنها پس از درمان کاملا مطلوب رفتار میکنند.
پذیرش عدم اطمینان در زندگی و کنار آمدن با مرگ برای همه ما یک چالش است، اما اگر میخواهیم خود را از بند بسیاری از اشکال اختلال از جمله اضطراب بیماری رها کنیم، مدیریت و حفظ تعادل در آن بسیار حائز اهمیت است.
منبع: گاردین
نظر شما