به گزارش گره فرهنگی قدس، فرشاد گلسفیدی فیلمبردار باسابقه سینما و تلویزیون سه سال پیش اولین تجربه کارگردانی خود را با «هفت بهار نارنج» رقم زد. این فیلم که در چهل و یکمین دوره جشنواره فجر به نمایش درآمد از نیمه اسفندماه در سینماهای منتخب گروه سینمایی هنروتجربه و برخی پردیسهای سینمایی در سراسر کشور به نمایش درآمد و در فاصله کوتاهی نیز اکران آنلاین خود را آغاز کرد.
جذابیت فراموشی در جادوی سینما
آلزایمر همیشه سوژه جذابی در سینما بوده، جذابیت این موضوع بیشتر از آن حیث مورد توجه است که چگونه به آن پرداخته شود و چالشها و اتفاقات غیر منتظره را چطور در داستان مدیریت کند. یکی از موفقترین نمونههای فیلمهایی از این دست، درام فرانسوی - انگلیسی «پدر» به نویسندگی و کارگردانی فلوریان زلر و با نقش آفرینی آنتونی هاپکینز و الیویا کلمن است که این فیلم خودش هم براساس نمایشنامهای با همین عنوان ساخته شده است. اتفاقاً در تئاتر ایران هم آروند دشتآرای براساس همین نمایشنامه یک تئاتر با بازی رضا کیانیان روی صحنه برد.
شاید مهمترین ویژگی فیلمی مانند «پدر» بازی در یک هزارتوی غیرقابل پیش بینی با استفاده موثر و درخشان از نمادها و نشانههای داستانی است که به عنوان کلیدهایی کارآمد درهای بسته را باز میکند. نکته دیگر این که داستان آینهای از ذهن و روان پدر را پیش روی مخاطبش قرار میدهد و او را با پیرمرد داستان در سیر زمانی از هم گسیخته و گم شدن در دنیایی بدون زمان و مکان که گاهی همه چیز در آن پس و پیش میشود همراه می کند.
«دور از او» ساخته سارا پلی، «هنوز آلیس» به ارگردانی ریچارد گلتزر و واش وستمورلند، «دفترچهٔ خاطرات» ساخته نیک کاساوتیس از نمونههای دیگر فیلم با محوریت آلزایمر است. در سینمای ایران هم موارد انگشتشماری فیلم داریم که مستقیم و غیرمستقیم به این بیماری پرداخته؛ از «جدایی نادر از سیمین» اصغر فرهادی با یک داستان فرعی تا «کفشهایم کو» ساخته کیومرث پوراحمد و «عزیز» احمد توکلی و ... اما یکی از جذابترین روایتها از آلزایمر هم اپیزودی از فیلم سینمایی «آغوش باز» به کارگردانی بهروز شعیبی و با بازی مهدی هاشمی و احترام برومند است که با داستانی دلنشین به بیماری آلزایمر پرداخته است.
روایت عشقی شاعرانه در «هفت بهار نارنج»
«هفت بهار نارنج» نیز در روایت، نسبت مستقیمتری با این بیماری دارد و با پرداختی ساده سراغ این موضوع رفته است. «هفت بهار نارنج» فیلمی دراماتیک و درباره داستان زندگی و عشق پرشور میان شمس و طلعت است. شمس که زمانی استاد ادبیات دانشگاه بوده حالا در سالهای پیری با حواسپرتی دست و پنجه نرم میکند و در حالی که روزهایش را به تنهایی و در خیال با همسرش میگذارند باید یک تصمیم مهم و حیاتی بگیرد، طلعت مدتهاست در کما و زندگی نباتی به سر میبرد و شمس حاضر نیست دستگاههای پزشکی را از همسرش جدا کنند. او درگیر این فکر است که آیا می تواند به زندگی نباتی طلعت خاتمه بدهد یا امیدوار باشد که همسرش به روزهای سابق بازگردد.
فیلم با نمایی از شمس و طلعت با بازی علی نصیریان و لادن مستوفی آغاز میشود که در بالای تپهای کنار هم نشستهاند و به جاده نگاه میکنند و درباره سرنشینهای ماشینهای عبوری با یکدیگر حرف میزنند. چیزی که شاید در این صحنه بیش از همه توجه مخاطب را به خود جلب کند تفاوت سنی شمس و طلعت و عشق میان آنهاست که در ادامه داستان کم کم پازلها کنار هم قرار میگیرد و میبینیم آلزایمر در گوشه گوشه زندگی شمس رنگ دوانده و او را در دنیای درونی و شخصی خودش محبوس کرده است، جایی که همه چیز در اوهام و رویا با طلعت میگذرد و خاطره او از همسرش در سالهای گذشته جا مانده و او را با چهره روزگار جوانیاش میبیند. اما این همه ماجرا نیست؛ داستان در نقطه عطف خود یک غافلگیری دیگر هم دارد و با آمدن دخترکی به خانه شمس، پرده از حضور طلعت در بستر بیماری برمیدارد.
داستانی که زود لو میرود
نیمه ابتدایی فیلم با شرحی از رابطه عاشقانه شمس و طلعت و وابستگی این به دو به یکدیگر میگذرد، در واقع ساخت و پرداخت جهان این زوج و تاکید بر رابطه اساطیری این دو اگرچه آنچنان که باید هم موثر نمیشود، در واقع مقدمهای برای رسیدن به عطف داستان و رو کردن برگ اصلی آن است، اما آنقدر دیر به زندگی نباتی طلعت میرسیم که اساساً اصل ماجرا بیات شده و از دهن افتاده است. چه بسا در مقاطعی از فیلم حدس شرایط خاص طلعت چندان سخت و دور از ذهن نیست و همه چیز خیلی زود لو میرود و از طرفی دیگر این خیال پردازیها آنقدر کشدار میشوند که تاثیری هم در پیشبرد داستان ندارند. از سویی دیگر روایت خطی و سرراست «هفت بهار نارنج» آن را تبدیل به اثری کم چالش، ساده و بیپیرایه کرده است، شمس در دنیای خودش سیر میکند و کشمکشی درونی دارد اما نمیتواند مخاطب را با خودش به همان هزارتو ببرد و به ناچار مخاطب فقط از بیرون به تماشایش مینشیند.
شریف و شاعرانه در ستایش عشق
«هفت بهار نارنج» اگرچه اثری شریف و شاعرانه و در ستایش عشق است اما از منظر یک فیلم سینمایی جذابیتهای لازم را برای همراه کردن احساسات مخاطب با خودش ندارد و نمیتواند او را با رنج تنهایی پیرمرد همراه کند و همین مسئله هم او را از همذات پنداری با شخصیت قصه ناتوان میکند. نکته دیگر اینکه داستان فاقد گرهافکنی و گرهگشاییهایی موثر است، شخصیتهای فرعی در پیشبرد داستان کمکی نمیکنند و همه چیز یک تنه بر دوش شمس است. یک ضعف دیگر فیلم دیالوگهای طولانی و شرح مدام قصه در کلام است که در پلانهایی تکرارشونده در فضای محدود خانه خستهکننده و کسالتبار میشود. اما لوکیشن فیلم و خلق داستان در فضای خوش رنگ و لعاب شمال و قابهای زیبا توانسته به روح داستان و لطافت فیلم بدمد اما با این حال کارکرد دیگری برایش نداشته است.
فرصتی برای ادای دین به استاد پیشکسوت
فیلم در عین حال که به چالش مهمی در کهنسالی می پردازد ادای دینی به علی نصیریان بازیگر کارکشته و برجسته سینما نیز هست و به عبارتی «هفت بهار نارنج» دربست در خدمت اوست و برای او ساخته شده است. بار اصلی فیلم هم برعهده نصیریان است و یک تنه فیلم را به دوش می کشد. در توانایی این استاد مسلم بازیگری که شکی نیست اما اگر در بخشهایی نقش آنطور که باید در نیامده و از فیلم بیرون زده نتیجه ضعف فیلمنامه و شخصیتپردازی است و اینکه داستان جذابیت لازم را برای یک درام عمیق و تامل برانگیز ندارد.
در مجموع «هفت بهار نارنج» را میتوان اثری متوسط دانست که با یک تیر دو نشان زده؛ فیلمی سرراست و کم ادعا که نیم نگاهی به زندگی در ایام کهنسالی و چالشهای این دوران دارد و از طرفی یکی از مهمترین بازیگران سینمای ایران را در مرکز خود نشانده و فرصتی برای ادای احترام به او یافته است.
نظر شما