جهان امروز با سرعتی بیسابقه در حال دگرگونی است؛ فناوریهای نوظهور، تغییرات اجتماعی و پیچیدگیهای اقتصادی، پرسشهای جدیدی پیش روی انسان مدرن قرار دادهاند. در این میان، نسبت دین با زندگی معاصر بیش از هر زمان دیگری محل تأمل است. فقه بهعنوان دانشی که زیست مؤمنانه را بر پایه شریعت الهی سامان میدهد، نقشی محوری در پاسخ به این پرسشها دارد؛ اما آیا فقه، آنگونه که از سنت گذشته به ما رسیده، میتواند نیازهای انسان امروز را برآورده کند؟ این پرسش، نهتنها فقیهان بلکه هر متفکری را که دغدغه پیوند دین و زندگی دارد، به بازاندیشی وامیدارد.
فقه، دانشی انسانی برای فهم و تطبیق شریعت است. شریعت بهعنوان هنجاری الهی و خطاناپذیر، فرازمانی است، اما فقه به دلیل ماهیت بشریاش مصون از خطا نیست. این واقعیت، بازنگری در روشها، ابزارها و قلمروهای فقه را نهتنها جایز، بلکه ضروری میکند. اگر شریعت را نقشهای الهی برای هدایت بدانیم، فقه کوششی بشری است برای خوانش این نقشه در مسیر پرفرازونشیب زندگی. دگرگونیهای عمیق در حوزههای فناوری، اقتصاد و روابط اجتماعی، فقه را به بازسازی خود فرا میخواند تا همچنان راهنمایی کارآمد برای زیست مؤمنانه باشد.
یکی از گامهای بنیادین در این مسیر، بازتعریف «قلمرو فقه» است. آیا فقه باید تنها به مسائل فردی و عبادی مانند احکام نماز و روزه محدود بماند یا باید شئون گستردهتری چون سیاست، اقتصاد، محیطزیست و حتی فناوری را دربرگیرد؟ اگر دین را راهنمای جامع حیات انسانی بدانیم، پاسخ روشن است: فقه نمیتواند از تنظیم عرصههای نوظهور کنارهگیری کند. برای مثال، در عصر هوش مصنوعی، پرسشهایی مانند اخلاق استفاده از الگوریتمها یا حریم خصوصی دادهها مطرح است. سکوت فقه در این مسائل، به معنای واگذاری آنها به الگوهای غیردینی است که میتواند پیوند دین با زندگی مدرن را تضعیف کند و نقش هدایتی شریعت را به حاشیه ببرد.
بااینحال، ورود فقه به این حوزهها بدون دگرگونی در روشها ممکن نیست. اصول فقه سنتی، هرچند ستون استنباط احکام است، برای مواجهه با پیچیدگیهای امروز کافی نیست. توسعه عقلانیت فقهی، توجه به نقش عرف بهعنوان معیاری برای فهم اجتماعی و بهرهگیری از روشهای میانرشتهای، از ضرورتهای اجتنابناپذیر است. برای نمونه، فهم مسائل اقتصادی مدرن مانند رمزارزها نیازمند شناخت دقیق نظامهای مالی جهانی است. فقیه معاصر نمیتواند بدون آگاهی عمیق از علوم انسانی، اجتماعی و طبیعی، به این مسائل پاسخ دهد. تعامل سازنده با تخصصهای غیرفقهی، کلید موضوعشناسی دقیق و استنباط احکام کارآمد است. این تعامل، فقه را از انزوای روششناختی خارج کرده و آن را به گفتوگویی پویا با دانش روز متصل میکند.
از سوی دیگر، فقه باید میان «موضوعشناسی» و «مصداقشناسی» تمایز روشنی قائل شود. تعیین موضوعات کلان، مانند احکام معاملات یا اخلاق پزشکی، وظیفه اجتهاد است، اما تشخیص مصادیق جزئی، مانند ارزیابی یک فناوری خاص یا یک ابزار مالی، اغلب به تخصصهای غیرفقهی وابسته است. برای مثال، در حوزه پزشکی، فقیه میتواند اصول اخلاقی پیوند اعضا را تبیین کند، اما تشخیص مجاز بودن یک روش درمانی خاص نیازمند توجه به نظر متخصصان پزشکی است. نادیده گرفتن این تمایز یا به سادهانگاری میانجامد یا فقیه را درگیر پیچیدگیهای غیرضروری میکند.
فقه امروز به نوسازی علمی نیاز دارد؛ نوسازیای که نه به معنای گسست از اصول قطعی دین است و نه تسلیم در برابر نسبیگرایی بیضابطه. هدف، مجهز کردن فقه به ابزارهای معرفتی نوین و بازتعریف نقش آن در هدایت زندگی است. این نوسازی مستلزم شناخت عمیق انسان مدرن، تحولات اجتماعی و مسائل نوپدید مانند تغییرات اقلیمی یا اخلاق سایبری است. فقهی که نتواند به این مسائل پاسخ دهد، در خطر تبدیل شدن به دانشی حاشیهای قرار میگیرد.
دین، سرمایهای بیپایان برای حیات انسانی است و فقه اگر با زمانه همگام شود، میتواند نگهبان این سرمایه باقی بماند. عصر ما به فقهی نیاز دارد که با وفاداری به وحی و شجاعت در نوآوری، نهتنها نظارهگر تحولات، بلکه راهنمای آنها باشد. فقه پویا، با حفظ ریشههای الهی، میتواند چراغ راهی باشد که انسان مدرن را در تاریکیهای زندگی معاصر هدایت میکند.
نظر شما