به گزارش قدس خراسان، دفاع مقدس بیش از آنکه محفلی برای رزم بوده باشد، دانشگاهی برای تعلیم بردباری در مواقع سخت بود. برای برخی رزمندگان این سختی تنها در همان معرکه جنگ وجود داشت و برای بعضی دیگر این رنج تا پایان عمر ادامه دارد. قصه جانبازی دقیقاً از همینجاست که مسیرش از رزمندگی جدا میشود و حالا رنج و سختی میدان رزم را در مسیر زندگی عادی نیز باید به دوش بکشد.
رزمنده جانبازی که قصه آن را میخوانید؛ اما داستان متفاوتی دارد. او با همه سختیها ورزشکار است و جزو آن ۳۰ جانبازی به شمار میآید که سال ۱۴۰۲ همزمان با سالروز حمله ناو آمریکای جنایتکار به هواپیمای مسافری ایرباس، مسیر دریایی جزایر قشم تا هنگام را شنا کرد و اکنون در سنگر کارآفرینی نیز مشغول فعالیت است.
کاظم مقدس، رزمنده دیروز و جانباز ۶۷ درصد امروز است که نخستین بار در سال ۶۰ و در ۱۶ سالگی لباس رزم پوشید و در قالب گروه شهید چمران به جبهههای اهواز و سوسنگرد رفت تا اسفند سال ۶۳ که مدال جانبازی گرفت. وی درباه نخستین حضورش در جبهه میگوید: وقتی سال ۶۰ به جبهه رفتم، یک ماه پس از آن دکتر چمران شهید شد و برادرش مسئولیت ستاد را بر عهده گرفت. شهید چمران نیروهایی را از قومیتهای مختلف به خوزستان آورده بود. آن زمان هنوز بسیج تشکیل نشده و شهید چمران نیروها را در مدرسه مستقر میکرد و پس از اینکه آموزش مختصری به آنها داده میشد، به جبهه میرفتند؛ چون آن موقع نیروهای حزب بعث عراق، خرمشهر را گرفته و تا نزدیکیهای اهواز آمده بودند. پس از آن بود که بسیج تشکیل شد و با اتحاد و همدلی میان نیروهای رزمنده بهوجود آمد.
مقدس در عملیاتهای مختلفی شرکت کرده و درباره آنها یادآور میشود: سال ۶۱ در قالب تیپ امام رضا(ع) در عملیات رمضان شرکت کردم و پس از آن به تیپ ویژه شهدا پیوستم. سالهای ۶۲ و ۶۳ در پاکسازی جادههای کردستان و آذربایجان غربی و مبارزه با ضدانقلاب حضور داشتم.
وی با بیان اینکه در تیپ ویژه شهدا در واحد اطلاعات عملیات بودم و کار شناسایی و شنود را انجام میدادم، میافزاید: در واحد اطلاعات عملیات هنگام عملیاتها فرکانس بیسیمهای ضدانقلاب را پیدا میکردیم. یک مترجم کُرد داشتیم که این اطلاعات را ترجمه میکرد. آنها را به فرماندهی میدادیم تا اگر ضدانقلابها میخواستند در منطقه تحرکی انجام دهند، در لحظه به فرمانده اطلاع بدهیم و با دستور فرماندهی وارد عمل شویم. کار دیگری که هر روز انجام میدادیم، این بود که اخبار ضدانقلاب را از رادیوهای کومله، دموکرات و مجاهدین خلق روی نوارکاست ضبط و سپس پیادهسازی میکردیم و مکتوب آن را به فرمانده میدادیم تا بداند در منطقه چه اتفاقهایی افتاده است.
شنودی که دست ضدانقلاب را رو کرد
این جانباز دفاع مقدس درباره خاطرهای که از شنود بیسیم ضدانقلاب دارد، یادآور میشود: برای عملیات پاکسازی به روستایی در لب مرز ترکیه رفته بودیم و عملیات با موفقیت انجام شده بود. در مسیر بازگشت، بیسیمهای ضدانقلاب را شنود کردیم و از طریق مترجم کرمانجی که از ترکهای قوچان بود و با کردهای آنجا شباهتهایی در زبان داشت، متوجه شدیم در بیسیم به یکدیگر میگویند «تیپ ویژه در حال خارج شدن است. آماده باشید تا دوباره به روستا حمله کنیم».
وی با اشاره به اینکه معمولاً وقتی سپاه جایی را پاکسازی میکرد، به ارتش تحویل میداد و ارتش در آنجا مستقر میشد و تا وقتی پاکسازی تثبیت نمیشد، منطقه را ترک نمیکرد، ادامه میدهد: مطلبی را که در شنود بیسیمها شنیده بودیم، به شهید کاوه اعلام کردیم. شهید کاوه گفت: «دوباره دقت کنید ببینید همین را میگویند». ما دوباره بررسی کردیم و باز شنیدیم همین حرف را میزنند. شهید کاوه تیپ ویژه شهدا را در همان روستا نگه داشت تا وضعیت تثبیت شود. اگر این شنود را انجام نمیدادیدم، ضدانقلاب دوباره به این روستا بازمیگشتند و زحمتمان هدر میرفت.
مقابله با ضدانقلاب برای جلوگیری از غارت مردم
مقدس درباره خاطرهای دیگر از پاکسازی روستاهای غرب کشور به فرماندهی شهید کاوه میگوید: آن زمان ضدانقلاب جاده تبریز به ارومیه را میبستند و اموال مسافران را غارت میکردند. سپس در یکی از روستاهای همان اطراف مستقر میشدند. وقتی به آن منطقه وارد شدیم، شهید کاوه پیش از اینکه هوا تاریک شود، دستور داد گردانها به ارتفاعات بروند تا صبح نیروها با خودرو و ادوات وارد روستاها شوند. محاسبه ما این بود که ضدانقلاب در روستای دوم مستقر شدهاند؛ اما در روستای اول بودند و از خانههای روستا به سمت ما تیراندازی میکردند. شهید کاوه چون ابتدای ستون رزمندگان قرار داشت، از روستای اول عبور کرده بود و وقتی متوجه شد ستون رزمندگان با حمله ضدانقلاب بههم ریخته، برگشت و روستا را از وجود ضدانقلاب پاکسازی کرد. پس از آن به روستای دوم رفتیم و پاکسازی آنجا را هم انجام دادیم.
این جانباز دفاع مقدس درباره ماجرای جانباز شدنش در جریان عملیات بدر تعریف میکند: شب از جزیره مجنون چند ساعتی با قایق به سمت اتوبان العماره رفتیم و صبح به آنجا رسیدیم. وقتی از قایق پیاده شدیم، توپ جنگی به سمت ما شلیک شد و ترکشی از آن به زانوی من خورد و شریان اصلی خون را قطع کرد. من را در قایق گذاشتند و به سمت جزیره مجنون بردند. در مسیر چند بار قایق خراب شد و باز آن را راه انداختند. این در حالی بود که شریان اصلی خون من قطع شده بود و در این وضعیت انسان شانس کمی برای زنده ماندن دارد. به جزیره که رسیدیم، من را به بیمارستان صحرایی بردند و آنجا به شکستگی پایم و قطعشدگی شریانم به صورت مختصر رسیدگی کردند. سپس با آمبولانس و بالگرد من را به بیمارستان جندیشاپور در اهواز منتقل کردند. در آنجا شریان پایم را پیوند زدند. ساعت ۱۲-۱۱ شب بود که با هواپیما من را به بیمارستان امام رضا(ع) مشهد بردند. همه اینها از ۹ صبح تا یک بامداد که به مشهد رسیدم، اتفاق افتاده بود.
شنهای هور سبب قطع پایم شدند
وی ادامه میدهد: چون شنهای هور در باند پانسمانم بود، شریان اصلی خونم در مشهد دوباره قطع شد. به همین دلیل پس از چند روز پایم بیحس شد و پزشکان مجبور شدند پای راستم را از بالای زانو قطع کنند. پیش از قطع پایم ۲۰ روز در بیمارستان بودم و پس از آن هفت ماه در بیمارستان امام رضا(ع) بستری شدم؛ چرا که عفونت پایم خیلی شدید بود و شکستگی هم داشتم. پس از مدتی هم برای درمان عفونت پایم به آلمان رفتم و بعد به ایران برگشتم. البته هنوز هم گاهی اوقات عفونت آن عود میکند و تحت معالجه قرار میگیرم.
مقدس که در مجموع سه سال و چند ماه را به جبهه رفته بود ، یادآور میشود: پس از اینکه از آلمان به ایران آمدم، ماههای پایانی جنگ بود و با پای مصنوعی حدود یک ماه و نیم به جبهه جنوب رفتم. بعد از آن قطعنامه پذیرفته و جنگ تمام شد.
این جانباز دفاع مقدس با وجود سختیهایی که در دوران جانبازی تحمل کرده، حدود ۲۴ سالی است در سنگر کارآفرینی فعالیت میکند و در این باره میگوید: در شهرک صنعتی توس یک مجموعه غذایی دارم و وظیفه خودم میدانم پس از پایان جنگ، در زمینه تولید و در سنگر کارآفرینی فعالیت کنم.
۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۴ - ۰۸:۵۸
کد خبر: ۱۰۶۶۴۱۷
یک جانباز دفاع مقدس گفت: بیسیمهای ضدانقلاب را شنود کردیم و از طریق مترجم کرمانجی متوجه شدیم در بیسیم به یکدیگر میگویند «تیپ ویژه در حال خارج شدن است. آماده باشید تا دوباره به روستا حمله کنیم.»

زمان مطالعه: ۵ دقیقه
نظر شما