هشتِ شاکی که از پوست انداختن آبیها در جغرافیای جدید سخن به میان آورده و با دو برد پیاپی شانه به شانه ماه ساییده بود، پس از توقف در ایستگاه کویرنشیان، فرصت نیافت به ابرها فرمان ایست دهد و طعم بوسههای طویل را بچشد.
آنجا در ورزشگاه پیر پایتخت وقتی ملودی سکوها با اعتراض عجین شد و جماعت کمحوصله خواهان حضور فرماندهای غریبه روی نیمکت شدند، مجتبی آهی از ته دل کشید و فهمید بیثباتی یک صندلی نفرینشده گریبان او را نیز گرفته است.
سه هفته برای اتمام تفاهم کافی بود و در هوای جیغآلود آزادی، کمتر کسی سیاهه مردی با ۱۷۷ اکران پرفروش برای معشوق آبی را در ذهن مرور کرد تا «مُجی» کنار خط به جبر هجران بیندیشد و از فرط دلواپسی تمام بهار را در جیبهایش بریزد.
این سرمایهسوزی البته اتفاق نوبرانهای نیست و دیگر به جزئی لاینفک از مانیفست باشگاهی بدل شده که دورتادور ستارههای دیروز خود را حصار میکشد و به اعتبارشان چوب حراج میزند. چه اینکه پیش از این محمود فکری، سهراب بختیاریزاده، محمد نوازی و... بیآنکه از چراغ قرمز گذر کنند جریمه شدند و بهای اعتماد بیجا به مدیران مذبذب را یکتنه پرداخت کردند.
اینک پس از مساوی با چادرملو، مسندنشینان بازی اسم فامیل را شروع کرده و از ماتزاری تا مورایس را به صف کردهاند تا برای بیثباتترین نیمکت دنیا نسخه بپیچند و با انتخاب یک سکاندار خارجی، زیرلفظی را از مجتبی پس بگیرند. حالا در محدودهای کرتبندی شده برخی هواداران احساساتی و مدیران عجول به اجماع عجیبی رسیدهاند و هیچ بعید نیست پیش از روشن شدن تکلیف استقلال در جام حذفی از گزینه اروپایی رونمایی و مجتبی را از چهارچرخ لق پیاده کنند. در این میان دومین پاسور برتر باشگاه آبی که تا همین چند روز پیش با وعدههای پوشالی مدیران نواخته و به آینده امیدوار شده بود، در ظل آفتابِ اردیبهشت به پایان زودهنگام یک آغاز بیمقدمه میاندیشد و در لابهلای رنگها و برگها تیتراژ یک درام حزنآلود را از ذهن میگذراند. حیرتآور اینکه به گفته منابع مطلع پسر رباط کریم در چارت رهبری استقلال- حتی به عنوان دستیار- جایی نخواهد داشت و بعید نیست خیلی زود خانه قدیمی را به مقصد کتابسرای دنجش ترک کرده و لای کلمات بوف کور دنبال قساوت روزگار بگردد.
در میانه خشکسالی و دروغ انگار همه چیز به مویی بند است و این یعنی پسر با پرنسیپی که روزگاری در قامت هافبک هجومی دل میبرد و خوابها را میدزدید، کمی تا قسمتی رکب خورده و بیمناک از استواری خود باید صبوری کند و ببیند آیا با امضای ترکمنچای ماتزاری که نیامده روی سبیلها نقاره میزند و پشت چشم نازک میکند، در خاطر مبارکِ مدیرانی که تخصص ویژه در سوزاندن استعدادها دارند پارو خواهد کشید یا نه؟
نظر شما