با وجود رجزخوانیهای مکرر مبنی بر بمباران ایران و تغییر نظام، ناگهان ترامپ پس از حمله نیروهای مسلح ایران به مرکز فرماندهی آمریکاییها در منطقه، در قالب عبارت کوتاهی نوشت که الان زمان آتش بس (به زعم او صلح) است. چرا چنین تغییری در گفتار او ایجاد شد؟ در این یادداشت، نکاتی در این مورد ارائه میشود.
شاید بتوان مهمترین عواملی که باعث شد ترامپ پیشنهاد آتش بس بدهد، را شامل موارد زیر دانست:
- تصور اتحاد اسرائیلی_غربی به دستیابی نسبی به اهداف تعیین شده
- نگرانی ناشی از افزایش قیمت نفت و آثار آن بر بورس و اقتصاد آمریکا
- نگرانی ناشی از حملات گستردهتر به پایگاههای امریکا در منطقه و فروپاشی هیمنه آنها
- تضعیف شدید سیستم پدافندی رژیم اشغالگر متجاوز
- نگرانی ناشی از تمایل به خروج ساکنان اراضی اشغالی
- نگرانی ناشی از اضمحلال کامل شبکه نفوذ آنها در داخل کشور
- پی بردن به اشتباه خود در اتکای بیش از حد به نیروهای مخالف جمهوری اسلامی ایران
نکته اول این است که آمریکاییها و اسرائیلیها به موفقیت نسبی در دستیابی به اهداف خود که عمدتا غافلگیرانه بدست آمده بود، رضایت دادند. اگرچه آنها انتظار تغییر نظام ایران، تجزیه کشور، انهدام تمامی تأسیسات و استحکامات نظامی، هستهای و پدافندی و نیز به شهادت رساندن همه فرماندهان نظامی را داشتند ولی با توجه به شرایط بینالمللی و نیز عرصه داخلی کشور (اتحاد بین مردم و نظام و عدم همراهی برای آشوب)، تصمیم گرفتند به همین دستاوردهای موجود بسنده کنند و نهایتاً با حملهای صوری و سریع به تأسیسات هستهای ایران مدعی شوند که همه اهداف بدست آمده است و لذا پیشنهاد صلح دادند. نوشتههای ترامپ و حمله او به رسانههای آمریکایی که مدعی بودند فردو تخریب نشده است، موید همین موضوع است که ترامپ به این گزاره بسیار حساس است و به عملیات رسانهای آن نیاز دارد. در واقع، او نیاز دارد همه بگویند همه امکانات هستهای ایران منهدم شده و اهداف محقق شده است.
نکته دوم این است که آنها نمیخواهند هزینه این موفقیت نسبی، افزایش یابد. به همین دلیل با تشدید تنشها و ورود قیمت نفت به کانال ۸۰ دلار، در نتیجه تحرکات در خلیج فارس و حملات موشکی ایران، فورا تقاضای آتش بس دادند. در واقع، اتحاد غربی_اسرائیلی، نمیخواست هزینه عملیات نظامی آنها افزایش یابد. ترامپ هم تمایل نداشت خللی در برنامههای اقتصادی اش ایجاد شود. لذا افزایش قیمت نفت، او را بشدت نگران کرد. لازم به ذکر است که اثر قیمت نفت، بسرعت در بازار سهام تخلیه میشود و از آن طریق موجی از نگرانی و نااطمینانی در جامعه آمریکا بوجود خواهد آمد. لذا تحولات بازار سهام به تبع تحولات بازار نفت نیز از عوامل اصلی نگرانی ترامپ بوده و هست.
نکته مهم دیگر، رشد تمایل به مهاجرت معکوس از اراضی اشغالی بود. اگر تمایل به خروج ساکنان اراضی اشغالی به مهاجرت خروجی واقعی نیروی انسانی از سرزمینهای اشغالی تبدیل شود، عملا جریان ورود سرمایه به این اراضی هم به خروج تبدیل خواهد شد که این به معنای افول و پایان اسرائیل خواهد بود. این نگرانی با تضعیف شدید سیستم پدافندی اسرائیل بشدت در حال افزایش بود لذا فورا تصمیم گرفتند آن را مدیریت کنند.
نکته دیگر آنکه، آمریکا بیش از آن که با حمله نظامی بر عمده کشورهای دنیا حکومت کند با هیمنه و ابهت نظامی خودش، به دیگران امر و نهی کرده و درآمد کسب میکند. حمله موشکی به محل فرماندهی آمریکاییها در منطقه، ضربه مهمی به هیمنه این کشور بود و اگر تداوم میداشت، آمریکا را بسرعت در مسیر افول و فروپاشی قرار میداد و شاید این کار، آغازی بر خروج این کشور از منطقه و حتی پایان ایالات متحده میشد. لذا به دلیل تبعات بسیار نگران کننده فروپاشی هیمنه آمریکا برای آنها، این احتمال هر چند کوچک، در نظر آنها بسیار مهم بوده و هست.
نکته بسیار مهم دیگر، ضربه شدیدی بود که به شبکه نفوذ داخلی رژیم صهیونیستی در جریان تحولات اخیر وارد شد. برای توضیح بیشتر باید گفت که پس از حمله غافلگیرانه رژیم صهیونیستی به کشور عزیزمان، اتحاد و همدلی بین مردم و نیروهای نظامی در مقابله با عوامل نفوذی به شدت افزایش یافت و ضربه بسیار محکمی به این ستون دشمن وارد شد. فروپاشی شبکه داخلی، نگرانی بسیار مهمی برای رژیم اشغالگر بود لذا برای تنفس مصنوعی به آنها، شرایط آتش بس را مطرح کردند.
با توجه به موارد فوق، اتحاد غربی_اسرائیلی، به دستاوردهای نسبی خود ناشی از عملیات غافلگیرانه بسنده کرد و از ادامه تنش برای تحمل هرینه بیشتر برای اقتصاد غرب و دنیا خودداری نمود. در واقع، عامل اصلی بازدارنده آنها، اقتصاد بود و اگر مطمئن بودند ایران توان آسیب رساندن به اقتصاد آنها را ندارد، به حملات ادامه میدادند.
پیشنهادات:
اول، با توجه به این که ترامپ نشان داده هم دروغگو و هم فریب کار است لذا نباید دست از ماشه برداشت. بخصوص ماشههایی که آثار اقتصادی مشهود و سریعی دارند. دوم، نباید خللی در ضربه به شبکه داخلی نفوذ بوجود آید. اکنون که بخشی از شبکه متلاشی شده، باید حتی اگر آتش بس هم برقرار شد، انهدام این شبکه با قدرت تا اضمحلال کامل ادامه یابد. این سیاست که ظاهرا سیاستی امنیتی بنظر میرسد، تبعات اقتصادی بسیار گسترده خواهد داشت که کاهش اخلال در اقتصاد، ارز و تجارت، کاهش قاچاق، جمع آوری ماینرها و تجهیزات غیرقانونی و مانند آن هم خواهد داشت.
نظر شما