وقتی نامه کنسول روس برای پناهنده شدن به پرچم روسیه تزاری به دستش رسید، نه هیبت و عظمت ابرقدرت آن روز جهان، او را وسوسه کرد و نه به رگ قومیت‌گرایی یا تعصب آذری‌اش برخورد.

پرچم را بالا نگه داشت / درباره «ستارخان» سردار ملی و میهنی ما در سالروز قیام مردمی او
زمان مطالعه: ۴ دقیقه

ستارخان، نامه کنسول روس را توهین به غیرت ملی و میهنی‌اش قلمداد کرد و پاسخ داد: «من می‌خواهم هفت کشور زیر پرچم ایران و اسلام و حضرت ابوالفضل(ع) باشند... شما پیشنهاد می‌کنید بروم زیر پرچم بیگانه؟».


دنیای آرام پارچه‌فروشی
رفتارغرورآفرین سردار ملی البته اولین نمونه از نمایش غیرت ملی و میهنی یک ایرانی نبود همان‌طور که آخرینش هم نبود. حمله وحشیانه صهیونیست‌ها به کشورمان و مقاومت ایرانیان در جنگ ۱۲ روزه نشان داد پرچم غیرت ملی و میهنی را که ستارخان ۱۱۷ سال پیش و روز ۷ تیر ۱۲۸۷ در تبریز برافراشت حالاحالاها بالاست. «ستارقره داغی» فرزند حاج حسن در روستای «بیشک» از توابع «ورزقان» به دنیا آمد که روزگاری جوانانش در خطه آذربایجان به مردان نبرد معروف بودند.
با همه دلاوری و جنگاوری‌اش شاید اگر زندگی برخی اتفاق‌ها را سر راه او قرار نمی‌داد و یا او را به سمت بسیاری از رخدادهای مهم آن دوره هُل نمی‌داد، «ستار» پس از سال‌ها شاگردی کردن در کنار پدر بزازش، درنهایت برای خودش پارچه‌فروش مستقلی می‌شد و زندگی آرامی را سپری می‌کرد. یا اینکه پس از مدتی جوانی کردن و عیّاری، سرش را با خرید و فروش اسب گرم می‌کرد و هرگز هم «سردار ملی» نمی‌شد. به‌خصوص اینکه براساس نوشته‌های رفیق گرمابه و گلستانش «اسماعیل امیرخیزی» :«مرحوم مشهدی ستار قره داغی، هرگز قدم به مکتب نگذاشت و درس نخوانده بود چنان‌که الف از با نمی‌شناخت و از مزایای مشروطه هم چیزی نمی‌دانست؛ زیرا نه سواد داشت که کتاب و روزنامه بخواند و نه پول داشت که به ممالک مشروطه مسافرت کرده از چگونگی وضع زندگانی مردم مستحضر گردد. مردی عامی و بی‌سواد محض ولی با هوش و مستعد...».

لوطی‌گری
مرد عامی البته به جز هوش و استعداد و شجاعت و جنگاوری، غیرت ملی و وطن‌پرستی‌اش هم بی‌نقص بود. برای اینکه به اهمیت هوش و استعداد و همچنین وطن‌دوستی ستارخان پی ببریم و بدانیم این دو ویژگی چقدر در گرایش او به سمت و سوی مشروطه‌خواهی نقش داشته‌اند، باید به روزگاری که سردار ملی در آن زندگی می‌کرد بیشتر دقت کنیم. آن روزها، بازگشت دوباره استبداد، تهدید و تجاوز امپراتوری روس به کشور، حضور مدعیان سنتی و روشنفکرانی که عَلَم تجزیه و یا پان‌ترکیسم را بالا برده بودند، همه و همه، افراد شجاع، باغیرت و اهل خطر کردن را وسوسه می‌کرد به تعصب‌های نژادی و قومیشان پناه ببرند و در مسیر هرجا پرچم بیگانه‌ای آن‌ها را به سوی خودش خواند، نه نگویند. اما ستارخان با همه این زمینه‌ها، فرصت‌ها و انگیزه‌هایی که برای متوسل شدن به تعصبات قومی و نژادی دارد، مشروطه و مشروطه‌خواهی را انتخاب می‌کند، حتی یک قدم از پرچم ایران فاصله نمی‌گیرد و به کمتر از ایرانی بودن و مسلمانی راضی نمی‌شود.از دوره کودکی و نوجوانی‌اش اخبار و اطلاعات موثقی در دست نیست. برخی‌ها روحیه مبارزه‌جویی و یا انقلابی‌گری‌اش را به ماجرای کشته شدن برادر بزرگش به دست حکومتی‌ها ربط می‌دهند و همین را سرآغاز یاغی‌گری‌اش می‌دانند. مورخان از جمله کسروی معتقدند برهه‌ها و مقاطع خاصی از دوره تاریخی که ستارخان در آن‌ها قرار گرفت، در شکل‌گیری عقاید و اندیشه‌های آرمان‌گرایانه او بی‌تأثیر نبود. البته او پیش از این‌ها سابقه لوطی‌گری هم داشت. می‌گویند در جوانی‌اش به جمع لوطیان تبریز پیوسته بود و درنهایت پس از درگیری با یکی از مأموران محمدعلی میرزا از شهر گریخته بود.خیلی از تاریخ‌نویسان معتقدند در این دوره، ستارخان به عیاری پرداخته بود و در راهزنی‌هایش از ثروتمندان می‌گرفت و به فقیران عطا می‌کرد و چاره‌ای جز مبارزه با جبر زمانه خود نداشت. برخی منابع درباره دوران جوانی‌اش می‌نویسند: «پس از مدت‌ها عیاری و راهزنی با پادرمیانی بزرگان و معتمدان محل به شهر بازگشت و تا مدتی به کار خرید و فروش اسب مشغول شد. با همه این سوابقی که ممکن است امروزه سوءپیشینه به حساب بیاید، ستارخان اما به درستکاری و امانتداری در تبریز شهرت داشت. آن‌قدر که خیلی از مالکان شهر، حفاظت از اموال خودشان را به او می‌سپردند».

قسم نامه
با همه آنچه گفتیم، این فقط دست تقدیر نیست که ستارخان را در مسیر قیام مشروطه‌خواهان و رخدادهای پس از آن قرار می‌دهد. چه اینکه اعتقادات مذهبی و روحیه ملی و میهنی او انگیزه‌های می‌شوند تا ستارخان وقتی حیثیت و تمامیت ایران را در خطر می‌بیند، میان زندگی آرام و بی دردسر آن هم پس از یک دوره یاغی‌گری و جنگ و گریز، دوباره جنگ، سختی و خطر مرگ را انتخاب کند. بنابراین تعجبی ندارد که تاریخ‌نویسان و شاهدانی از همان دوره درباره انگیزه‌ها و روحیات او بنویسند: «ایران را تا حد پرستش دوست می‌داشت و به استقلال آن از دل و جان علاقه‌مند بود... به اسلام و تشیع و ائمه اطهار(ع) سخت ارادت می‌ورزید و معتقد بود برای آدمی که مخالف ظلم و ستم است، تضادی میان ایران‌دوستی و اسلام‌خواهی وجود ندارد». در قسم‌نامه‌ای هم که در ۱۹ رجب ۱۳۳۸ قمری در تهران با یارانش امضا می‌کند، حرفی جز «کوشش در راه دین مبین اسلام و بقای مشروطیت و استقلال مملکت ایران» نیامده است. به مدد همین ویژگی‌هاست که ستارخان، سردار ملی می‌شود و در قیام مشروطه‌خواهی نزدیک به یک سال در مقابل ۴۰ هزار نفر از قوای «محمد علیشاه» در تبریز مقاومت می‌کند. بقیه ماجراها و نبردهای او را تا پیروزی مشروطه‌خواهان و آمدن ستارخان به تهران می‌دانید. مردی که به خاطر میهن و عقاید دینی‌اش، در برابر استبداد سر خم نکرده، گول شعارهای فریبنده جدایی‌طلبان را نخورده و زیر پرچم بیگانه‌ها هم حرکت نکرده بود، در پایان وقتی دستور خلع سلاح مجاهدان مشروطه‌خواه رسید، زیر بار نرفت و در همین درگیری‌ها زخمی شد و سپس از دنیا رفت.

برچسب‌ها

حرم مطهر رضوی

کاظمین

کربلا

مسجدالنبی

مسجدالحرام

حرم حضرت معصومه

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • مدیر سایت مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظرات پس از تأیید منتشر می‌شود.
captcha