دشت توس، گستره‌ای است وسیع، میان دو رشته کوه؛ «هزارمسجد» اساطیری در یک سو و «بینالود» با قله‌های بلندش در سوی دیگر.

درویشان ستیهنده دشت توس
زمان مطالعه: ۲ دقیقه

در میانه این دشت، رودی کهن هم جاری بوده (و کم و بیش هست) که «کشف‌رود» باشد. دشت توس، همین‌ جایی است که مشهد، مشهدالرضا(ع) بر کرانه آن جا گرفته است؛ و حضرت رضا(ع) که چراغ دانایی و آفتاب عرفان است. پس دور نیست که دشت توس همچون دیگر تکه‌های خاک خراسان، خاستگاه عارفان واصلی باشد که دنیا را به هیچ می‌انگارند. «نقل است که خواهری داشت دستوری (اجازه) خواست که این خانه تو را بروبم. دستوری نداد. گفت: زندگانی من کرای این نکند؛ تا یک روز درآمد، پیرزنی را دید که خانه وی می‌رُفت. گفت: ای برادر مرا دستوری ندادی تا خدمت تو کردمی؛ اکنون نامحرمی آورده‌ای؟! گفت: ای خواهر! دل مشغول مدار که این، دنیاست که در عشق ما سوخته است و از ما محروم بود؛ اکنون جاروب حجره ما بدو دادند».

(عطار نیشابوری/ تذکره‌الاولیا/ ذکر سَری سَقَطی)

عارفان دشت توس، فهرست بلندبالایی دارند. از بعضی‌شان نشانی باقی است؛ اما از خیلی‌هایشان، فقط نامی به ‌جا مانده؛ چنان ‌که مثلاً امام «احمد غزالی» را کم و بیش می‌شناسیم و احیاناً «سَوانح ‌العُشاق‌»اش را خوانده‌ایم اما مثلاً از «بابامحمود طوسی» تنها نامی می‌دانیم در چند حکایت. «وقتی شیخ، جمعی از درویشان را در اربعین نشانده بود. یک شب خادم خانقاه را گفته که امشب درویش را داروی قوی خواهد رسید، واقف باشی که بیخودی نکنند و از خلوت بیرون نجهند؛ اتفاقاً بابامحمود از خلوت رفت و یک درویش دیگر نام وی هندوالیاس نیز در عقب بابامحمود بیرون جست. خادم در عقب ایشان بدوید، به هندوالیاس رسید. وی را بگرفت و بابامحمود روی به کوه و صحرا نهاد؛ و هندوالیاس به‌حسن تربیت و سیاست شیخ، فی‌الجمله به ‌حال خود باز آمد و بابامحمود همچنان مجذوب و مغلوب بماند و از وی کرامات و خوارق عادات بسیار ظاهر شد».

(عبدالرحمن جامی/ نفحات‌الانس)

خاک توس همچنان که در همه تاریخش، گندم پُردانه‌ای داشته، زمین حاصلخیز عارف‌پروری هم بوده؛ چنان ‌که در جای‌جای آن می‌توان از مزار مرشدی یا مدفن پیری سراغ گرفت؛ از مزار «ابوعلی فارمدی» در روستای «فارمد» تا قبر «شهاب‌الدین عبدالله بُرزِش‌آبادی» در روستای «بُرزِش‌آباد»؛ از آرامگاه «عبدالرحمن گهواره‌گر» در «نوزاد» گلمکان تا مدفن «شیخ محمد خالد» در روستای «اسجیل» و هر کدام از این نام‌ها، تکه‌ای از تاریخ عرفان و تصوف را با خود دارند.

تصوف اگرچه ریشه در باورهای کهن دارد اما از نیمه‌های قرن دوم هجری شکلی یافت و در قالب زهدی عملی، آرام‌آرام در پهنه وسیع جهان اسلام از مصر و مغرب تا شام و عراق گسترده شد. این زهد عملی به خراسان که رسید، پیران خراسانی آن را به مکتبی مدون بدل کردند. «ابوعبدالرحمن سُلَمی نیشابوری»، «طبقات‌الصوفیه» را نوشت و «ابونصر سَرّاج توسی»، «اللُمَع» را. «خواجه عبدالله انصاری» در هرات، «طبقات‌الصوفیه» را تقریر کرد و «شیخ احمد جام» در تربت جام، «سِراج‌السائرین» را.
به‌رغم آنچه پنداشته می‌شود، به ویژه در همین سده‌های نخستین، جریان تصوف لزوماً مبتنی بر فردیتی منفعلانه نبوده و اغلب، ساختی اجتماعی داشته که فعالانه در کنش‌های جامعه، حاضر بوده است؛ چنان‌که مثلاً استاد محمدرضا شفیعی کدکنی، از شیخ احمد جام با عنوان «درویش ستیهنده» یاد می‌کند.
در مجال اندک این ستون، به شرط حیات، از شماری از عارفان دشت توس، درویشان ستیهنده این گوشه از خاک خراسان خواهم نوشت.

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

حرم مطهر رضوی

کاظمین

کربلا

مسجدالنبی

مسجدالحرام

حرم حضرت معصومه

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • مدیر سایت مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظرات پس از تأیید منتشر می‌شود.
captcha