سید مرتضی از کودکی با قرآن مأنوس بود؛ در هفت‌سالگی معلمش گفت او دیگر نیازی به کلاس ندارد و باید در جلسات قرآنی شرکت کند. همین مسیر او را به محافل قرآنی مشهد و جلسات تفسیر رهبر انقلاب رساند.

درس تفسیری که خیابان را بند می‌آورد
زمان مطالعه: ۸ دقیقه

پیوندش با قرآن از روزهای کودکی آغاز شده بود؛ برای همین وقتی در هفت سالگی راهی مکتب شد، پس از دوماه معلم گفته بود این بچه را بردارید از کلاس؛ وقت ما را می‌گیرد، وقت خودش هم گرفته می‌شود؛ همه‌ قرآن را بلد است و بعد هم توصیه کرد برود در جلسات قرآن شرکت کند. توصیه‌ای که سبب شد سید مرتضی با همان سن کم به خاطر صدای خوبش در بیشتر جلسات قرآن آن زمان در مشهد شرکت کند. مسیری که او را به جلسات تفسیر رهبر معظم انقلاب هم رساند.
استاد سیدمرتضی سادات فاطمی، عمری قاری و مؤذن حرم مطهر رضوی بوده و حالا نوجوان‌ها و جوان‌ها که در جلسات سنتی تلاوت در حرم مطهر رضوی شرکت می‌کنند ایشان را با عنوان «صدرالحفاظ» حرم مطهر رضوی می‌شناسند. پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار رهبر معظم انقلاب سال ۱۳۸۷ گفت‌وگویی با این استاد پیشکسوت در خصوص آشنایی سید مرتضی فاطمی با رهبر معظم انقلاب و جلسات تفسیر ایشان انجام داده است که در ادامه، گزیده‌ای از آن را با هم مرور می‌کنیم.

بیایید از آغاز آشنایی‌تان با آقا شروع کنیم. اولین برخورد شما با ایشان به چه سالی برمی‌گردد؟

حدود سال ۴۵. مرحوم آقاجعفر طباطبایی- برادر مرحوم آقای قمی در مشهد- استاد قرآن و از دوستان خیلی صمیمی آیت‌الله خامنه‌ای بود. ایشان به خاطر همان رفاقتی که با آقا داشت، منزل آقای افشار هم می‌آمد و گاهی هم جلسه را اداره می‌کرد. استاد قاری قرآن بود و با لحن‌های جدید آشنایی داشت. مصری‌ها را می‌شناخت. مرحوم طباطبایی چون با آقای خامنه‌ای دوست صمیمی بودند، یک روز به ایشان می‌گویند: «یکی از فامیل‌های ما نوجوانی است که صدای زیبایی دارد و قرآن را قشنگ می‌خواند». آقا هم می‌گویند خب یک جلسه یا برنامه بگذاریم که من ببینمش. این را بعداً فهمیدیم. آقا جعفر طباطبایی جلسه‌ای ترتیب داد که من به اتفاق مرحوم پدرم رفتیم خدمت حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای. خود آقا جعفر طباطبایی هم بود. آقا فرمودند خب تنهایی قرآن بخوان شما، خواندم و ایشان خیلی تشویق کردند. بعد از این ماجرا یک روز آیت‌الله خامنه‌ای من و پدرم و آقا جعفر را -شاید دیگران هم بودند- دعوت کردند منزلشان برای ناهار. رفتیم خدمتشان. بعد از ناهار آقا با یک ضبط -از این ضبط‌های ریلی ژاپنی که با برق و باتری کار می‌کرد- صدای من را ضبط کردند. می‌گفتند بخوان و صدای من را ضبط می‌کردند. رفته رفته ما زیاد مأنوس شدیم و جلساتی که معمولاً آقا تشریف می‌آوردند یا جلساتی که خود ایشان داشتند مثل جلسه‌ مسجد امام حسن مجتبی(ع) در خیابان دانش که آنجا پیشنماز بودند، ما هم می‌رفتیم. بعدها مسجد کرامت هم یکی از پایگاه‌های ایشان شده بود که آنجا هم نماز می‌خواندند و تفسیر می‌گفتند. به پیشنهاد آقا صبح‌های جمعه در مسجد کرامت هم جلسه‌ قرآن گذاشتیم.

اول مسجد امام حسن(ع) بود؟

مسجد امام حسن(ع) که از قبل بودند؛ در مسجد کرامت هم آقا نماز جماعت می‌خواندند. در مسجد امام حسن مجتبی(ع) ابتدا پدر آقا نماز می‌خواندند؛ در ادامه‌اش آقا آمدند و آنجا هم جلساتی را داشتند. به‌خصوص یک جلسات تفسیرگونه‌ای داشتند در ظهرهای ماه مبارک و بحثی را شروع فرموده بودند با عنوان «طرح کلی اندیشه‌های اسلامی در قرآن» که بعدها چاپ شد. نوارش را هم خود آقا به من فرمودند ضبطی تهیه و بیا این بحث را ضبط کن.

به همان صورت که اول آقا تفسیر آیات را می‌گفتند و بعد شما قرائت می‌کردید؟

بله. بعد نوارش را هم تکثیر می‌کردم. گاهی هم خود آقا فردی را معرفی می‌کردند که این نوار را به او بدهم. من آن نوارها را زیاد تکثیر کردم. در پوششی که داریم نوار قرآن ضبط می‌کنیم، کارهای انقلابی می‌کردیم. دانشجوها زیاد از من نوار می‌گرفتند؛ از شهرستان‌ها هم زیاد می‌آمدند و از ما نوار می‌گرفتند.

کتاب «طرح کلی اندیشه‌ اسلامی» حاصل همان جلسات است؟

بله؛ دقیقاً پیاده شده همان نوارهاست. شاید یک مقداری بازنگری و کم و زیاد شده باشد، اما اصل مطلب همان است. آقا ایستاده آیات را معنی می‌کردند و تفسیر می‌گفتند؛ بعد ما قرآن می‌خواندیم. خیلی هم آقا تجلیل می‌کردند؛ این روش برای مردم هم تازگی داشت. دانشجوها پای بحث بودند. روزهای آخر جوری شده بود که خیابان دانش را می‌بستند و مردم در سواره‌رو حصیر پهن می‌کردند و می‌نشستند. فکر می‌کنم سال ۵۳ یا ۵۴ بود.

مسجد امام حسن(ع)؟

بله مسجد امام حسن مجتبی(ع). نزدیک اوج‌گیری انقلاب بود. چند روزی هم وسط خیابان بسته شد و دیگر کار از دست ساواک خارج شد. چون دانشجوها زیاد می‌آمدند، ساواک حساس بود. ابتدا شاید جلسه با جمعیت زیادی شروع نشد، اما آرام آرام جمعیت خیلی زیاد شد. روزهای آخر، مسجد شلوغ شد و مردم مجبور شدند در خیابان بنشینند. خیابان بسته شد اصلاً.
انقلاب داشت شکل می‌گرفت و مردم روشن شده بودند؛ به‌خصوص قشر دانشجو که حسابی وارد عمل شده بودند. عنوان جلسه، تفسیر قرآن بود و رژیم نمی‌توانست به این راحتی‌ها تعطیلش کند. یک بهانه‌ قوی لازم داشتند. البته آقا را خیلی محدود کردند. کار به جایی رسید که ایشان را ممنوع‌المنبر کردند. از نماز جماعت خواندن هم ایشان را منع کردند. تبعید هم شدند؛ مرتب ایرانشهر و این طرف و آن طرف؛ زندانشان کردند و شکنجه و... .

مدل برگزاری این جلسات، مردم را آن‌طور جذب کرده بود؟

ایشان می‌ایستادند و چکیده‌ای از تفسیر و مفاهیمی که در نظر داشتند را در مورد آیات می‌گفتند. نکات مهم را قبلاً توی برگه‌هایی پُلی‌کپی و بین دانشجویان و مستمعان پخش می‌کردند. یعنی افراد می‌دانستند درباره این آیات می‌خواهد این بحث‌ها بشود و یک مضمونی از آیه را در نظر داشتند؛ ترجمه‌ تحت‌اللفظی‌اش را می‌دیدند و زمینه‌ای داشتند. بعد آقا پا می‌شدند و این را شرح می‌دادند. بعد می‌فرمودند حالا که معنی این آیات را فهمیدید، این قاری عزیزمان بیاید بخواند با لحن و صدای خوش تا شما بیشتر لذت ببرید. مردم چون معنی قرآن را فهمیده بودند، راحت ارتباط برقرار می‌کردند.
ایشان برای سوق دادن مردم به مفاهیم قرآن، مجالس سنتی قرآن را به یک شکل جدید تبدیل کردند. نیامدند روش گذشته را نفی کنند، بلکه تغییر مثبتی در شیوه‌ جلسه ایجاد کردند. آقا از دید مردم به قضیه نگاه می‌کردند. ایشان از زمینه‌ای که در جامعه بود، بهره‌برداری کردند و گفتند حالا که این جلسات هست، ما بیاییم و مردم را علاقه‌مند به مفاهیم قرآن هم بکنیم. یعنی جلسه‌ قرائت قرآن به‌تنهایی کافی نیست، بلکه باید مقدمه‌ای باشد تا مردم با مفاهیم قرآن آشنا شوند و انس بگیرند. بذر آشنایی با مفاهیم قرآن را در میان نوجوانان و جوانان مشهد در آن دوره، ایشان پاشیدند؛ به‌خصوص بین قشری که به آن جلسات می‌آمدند، آقا این انس را ایجاد کردند.

اتفاق خاصی هم در آن جلسات افتاد؟ مثلاً بحثی صورت بگیرد و ساواک بریزد و... ؟

نه؛ ساواک اصلاً جرئت نمی‌کرد، چون دانشجوها خیلی قوی پای کار آمده بودند. البته همه صنفی در این تجمعات شرکت می‌کردند. چون نام مسجد و نماز رویش بود و بعد از نماز این مراسم برگزار می‌شد، قشر مذهبی شرکت می‌کردند. تک و توکی هم شاید گروه‌های دیگر بودند. اگر می‌خواستند کاری بکنند، باید با مردم درگیر می‌شدند. بحث خیلی جدی بود؛ خیلی عالی، علمی و دقیق. وقتی مخاطب دانشجو باشد، با آن علاقه‌مندی عجیب، خب وضع فرق می‌کند.
این خودش مقدمه‌ای شده بود که دانشجوها بروند دنبال تفسیر قرآن، نهج‌البلاغه، صحیفه‌ سجادیه و... این‌ها را واقعاً آقا در قشر جوان و نوجوان مشهد جا انداختند؛ قبلش این خبرها نبود. ما جلسات قرآن زیاد می‌رفتیم؛ فقط یک قرائت قرآن بود و والسلام؛ تمام می‌شد می‌رفت دنبال کارش.
آقا آمدند از فرصت استفاده کرده و روال جلسه‌ها را عوض کردند تا هم جلسه‌ قرائت قرآن باشد و هم در کنارش تفسیر و معانی قرآنی گفته شود. آیات قرآن را معنی می‌کردند، بعد می‌نشستند و قاری می‌رفت روی منبر و همان آیات تفسیر شده را می‌خواند. آقا هم می‌نشستند، گوش می‌دادند و تشویق می‌کردند. مردم برایشان خیلی لذت‌بخش بود. این‌طوری آیات، بیشتر برای مستمع جا می‌افتاد و درک می‌کرد چه دارد گوش می‌دهد.
در مسجد کرامت هم ما صبح‌های جمعه جلسات قرآن داشتیم؛ همان جلسات سنتی. شاید تنها فرقش با جلسات سنتی دیگر آن زمان، این بود که اولاً خود آقا می‌آمدند و شرکت می‌کردند؛ رسماً می‌آمدند و آن بالا می‌نشستند کنار استاد قرآن. خب جلسه یک وزن دیگری پیدا می‌کرد. دوم اینکه قشری که می‌آمد، یک مقداری عوض شده بود. اگر در جلسات دیگر، بیشتر پیرمردها و افراد مسن بودند و جوان و نوجوان کمتر در بینشان دیده می‌شد، در جلسه‌ مسجد کرامت، خیلی مرتب و منظم رحل‌ها دور چیده می‌شد و جلسه‌ خیلی با ابهتی بود؛ بیشتر هم جوان‌ها می‌آمدند.

حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای همیشه در این جلسات شرکت داشتند؟

بله؛ تا حدود شاید یک سال به انقلاب. بعدش تبعید شدند و بعد هم آمدند به تهران. ایشان ممنوع‌المنبر شده بودند و حق نداشتند به هر عنوانی سخنرانی داشته باشند. تا قبل از این ماجرا، معمولاً آقا بعد از نماز پا می‌شدند و یک مقدار صحبت می‌کردند؛ تفسیری می‌گفتند. بعد که ساواک ممنوع کرد، یک روز زیرکانه به من گفتند آقای فاطمی! می‌دانی که من دیگر نمی‌توانم صحبت کنم؛ شما گاهی به بچه‌ها بسپار یکی‌شان معنی یک آیه را از من سؤال کند تا من به این بهانه جواب بدهم! یا به این آیه که رسیدیم که بحث روز است، بگو بپرسند. نمی‌گفتند تو سؤال کن؛ اگر من سؤال می‌کردم، تابلو بود. چون من معلم جلسه و با آقا هماهنگ بودم. می‌گفتند بچه‌ها همان‌طور که دور تا دور نشسته‌اند، یک‌دفعه یک نفر دستش را بلند کند و بگوید آقا ببخشید، همین آیه را معنی‌اش را بفرمایید. بعد آقا شروع می‌کردند به صحبت کردن درباره‌ همان مطلب.
ایشان مرتب هر راهی را که به رویشان می‌بستند، راه جدیدی باز می‌کردند. با این عنوان که من در جلسه‌ قرآن نشسته‌ام، چون روحانی هم هستم اگر کسی یک آیه‌ قرآن از من سؤال کند، نمی‌توانم جوابش را ندهم! به ساواک می‌گفتند: «آبروی خود شماها می‌رود اگر من بگویم ساواک من را ممنوع کرده و من حتی نباید معنی قرآن را بگویم. اینکه دیگر خیلی بد می‌شود برای شما!» قطعاً ساواکی‌ها هم می‌آمدند اما کاری نمی‌توانستند بکنند.

توصیه‌هایی که حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای در این جلسات داشتند، چه بود؟

خیلی روی این‌ها تأکید داشتند که مردم وقتشان را در ماشین هم از دست ندهند. می‌توانند مطالعه‌ قرآن بکنند و قرآن جیبی کوچکی همراه داشته باشند. مقصود آقا این بود که مردم با قرآن مأنوس شوند و قرآن منحصر نشود به جلسه‌ قرآن آمدن و فقط در آن جلسه قرآن خواندن یا شنیدن. تأکیدشان بیشتر روی مفاهیم قرآن بود تا ضمن اینکه مردم با قرائت انس می‌گیرند، آن را پلکانی برای یادگیری مفاهیم قرآن قرار دهند.
الان هم آقا در بیشتر سخنرانی‌ها و به بهانه‌های مختلف به مسئله‌ قرآن اشاره می‌کنند؛ حتی جلساتی که در ارتباط با قرآن هم نیست. هنوز هم تأکید دارند صِرف قرائت مطرح نیست. قرائت قرآن را مقدمه‌ای می‌دانند برای انس با قرآن و مفاهیم آن. مفاهیم قرآن را هم اگر مردم بفهمند، باز کافی نیست؛ باید به مفاد آن عمل کرد. اگر مردم ما به قرآن عمل کنند، جامعه ما خیلی از مشکلاتش برطرف می‌شود. این نکته‌ای اساسی‌ است که آقا رویش تأکید دارند.

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

حرم مطهر رضوی

کاظمین

کربلا

مسجدالنبی

مسجدالحرام

حرم حضرت معصومه

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • مدیر سایت مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظرات پس از تأیید منتشر می‌شود.
captcha