حجت الاسلام مهدی حافظی، کارشناس خانواده و مشاور دفتر تبلیغات اسلامی اصفهان و استاد حوزه به پاسخ به پرسش و پاسخ «عوامل مؤثر در بروز خشونت در خانواده» پرداخت که تقدیم شما فرهیختگان می شود.
محورهای اصلی این پرسش و پاسخ
_ خشونت خانوادگی؛ نتیجه نادیدهگرفتن نیازهای اساسی
_ پرخاشگری نوجوانان؛ واکنش طبیعی به بلوغ، نادیدهگرفتهشدن و نبود ارتباط صمیمی با والدین
_ راهکارهای کنترل خشم و پرخاشگری؛ از ترک موقعیت تا گفتوگوی صمیمی و تمرین مداوم
_ مدیریت پرخاشگری دختر پس از طلاق؛ حمایت، درک و گفتوگوی صمیمانه کلید موفقیت است
_ راهکارهای مؤثر و علمی کنترل خشم؛ از تمرین تنفس تا تقویت ارتباطات عاطفی
_ مدیریت رفتار پرخاشگرانه نوجوانان در کلاس
_ راهکار مقابله با پرخاشگری والدین نسبت به وضعیت تحصیلی فرزندان
_ چگونه مردی که به مشاور مراجعه نمیکند را قانع کنیم؟
_ برخورد با مرد پرخاشگری که کودکی سختی داشته است
_ مواجهه با مردی که بددهن است و جلوی فرزند فحش میدهد
_ آیا نسل جدید پرخاشگرتر است؟
_ توصیه درباره دادن گوشی به نوجوان ۱۶ ساله
* سؤالات مخاطبین
* به عنوان سؤال اول بفرمایید که چه عواملی باعث بروز خشونت در خانواده میشود؟
بسماللهالرحمنالرحیم؛ پیش از آنکه بهطور مستقیم به موضوع خشونت در خانواده بپردازیم، مناسبتر است ابتدا تعریفی دقیق و قابل فهم از مفهوم پرخاشگری و رفتارهای پرخاشگرانه ارائه دهیم.
بر اساس تعریفی که در این حوزه مطرح شده، پرخاشگری به معنای بروز و ظهور خشم در قالب رفتارها و گفتارهای ما است.
همانطور که میدانید، خداوند متعال نیروها و قوای متعددی را در درون انسان قرار داده است که یکی از این قوا، «قوهٔ غضبیه» یا همان نیروی خشم است. این نیرو، در بسیاری از مواقع، میتواند بسیار کارآمد و مفید واقع شود.
برای مثال، در شرایطی که فرد نیاز به دفاع از خود دارد یا باید از آسیبهای احتمالی جلوگیری کند، این قوه به کمک او میآید. بنابراین، این نیرو به خودی خود منفی و نکوهیده نیست؛ بلکه یک ابزار دفاعی در ساختار روانی انسان محسوب میشود.
اما زمانیکه این قوه از چارچوبهای تعریفشده و هنجارهای طبیعی خود خارج شود، به شکل پرخاشگری و خشونتی نمود پیدا میکند که نکوهیده و آسیبزا است. با این توضیح، میتوانیم نتیجه بگیریم که هر نوع پرخاشگری یا خشونتی لزوماً بد و مذموم نیست؛ بلکه زمانی نکوهیده میشود که در جایگاه و موقعیت درست خود بهکار نرفته و موجب آسیب در روابط انسانی، بهویژه در خانواده، شود.
در واقع، پرخاشگری سطح پایه و اولیهٔ بروز خشم است و شکل شدیدتر و تشدیدشدهٔ آن به خشونت تبدیل میشود.
بنابراین، میتوان گفت که پرخاشگری، نقطهٔ آغاز یا حداقلِ خشونت است و هرچه شدت پرخاشگری افزایش یابد، احتمال تبدیل آن به خشونت بیشتر میشود.
خشونت نیز خود میتواند انواع و اقسام مختلفی داشته باشد.
از نظر نوع، پرخاشگری را میتوان به دو دستهٔ کلی تقسیم کرد: «پرخاشگری ابزاری» و «پرخاشگری خصمانه».
به عنوان نمونه، وقتی کودکی در واکنش به شرایطی خاص، اسباببازی خود را پرت میکند، این رفتار معمولاً با هدف خاصی انجام میشود، نه صرفاً از سر خصومت.
در اینجا پرخاشگری، وسیلهای برای رسیدن به یک خواسته است. در مقابل، نوعی دیگر از پرخاشگری وجود دارد که ماهیتی خصمانه دارد و بهطور آگاهانه و با نیت آسیبرساندن به دیگران صورت میگیرد.
در ادامه، برای درک بهتر و مدیریت خشم، باید ابتدا عوامل شکلگیری پرخاشگری را بشناسیم؛ چه این عوامل در خود ما وجود داشته باشد، چه در همسر یا فرزندانمان.
تا زمانیکه این عوامل شناسایی نشود، امکان رسیدن به درمان و کنترل واقعی خشم و پرخاشگری فراهم نخواهد شد.
عوامل متعددی در بروز پرخاشگری و خشونت دخیل هستند، اما یکی از مهمترین آنها، مسئلهٔ «نیازهای ارضاءنشده» است. انسانها دارای نیازهایی اساسی هستند و زمانیکه این نیازها تأمین نشود، احتمال بروز پرخاشگری افزایش مییابد.
در روانشناسی، معمولاً به چند دسته از نیازهای اساسی انسان اشاره میشود:
نخست، «نیازهای زیستی» است. هر انسان بهطور طبیعی تمایل دارد که زندگی راحت و در رفاه داشته باشد و نیازهای اولیهاش مثل خوراک، پوشاک، سرپناه و آسایش جسمی برآورده شود.
دوم، «نیاز به قدرت» است. بسیاری از انسانها، بهویژه مردان، تمایل شدیدی به احساس اقتدار و توانمندی دارند. وقتی این احساس اقتدار در مردی توسط همسر یا اعضای خانواده نادیده گرفته شود یا تضعیف گردد، بهویژه زمانیکه مثلاً مادر خانواده در حضور فرزندان احترام لازم را نسبت به پدر قائل نشود یا حتی خداینکرده به او توهین کند، واکنش احتمالی مرد میتواند به شکل پرخاشگری، داد و فریاد یا رفتارهایی همراه با آزار دیگران بروز پیدا کند.
این نشاندهندهٔ اهمیت توجه به نیازهای قدرت و جایگاه اجتماعی در روابط خانوادگی است.
سومین نیاز، «نیاز به آزادی» است. انسانها ذاتاً مایلاند که آزاد باشند و اختیار عمل داشته باشند. اگر والدین آزادی فرزند خود را بیشازحد محدود کنند یا کنترلگری افراطی در رفتارهای او اعمال کنند—اگرچه نظارت والدین ضروری و لازم است—اما در صورت افراط در این امر، احتمال دارد که فرزند دچار واکنشهایی از جمله پرخاشگری شود.
این پرخاشگری نیز ممکن است در آینده تبعات منفی جدیتری در پی داشته باشد.
و نهایتاً، یکی دیگر از نیازهای مهم در زندگی همهٔ انسانها، «نیاز به تفریح» است. انسانها برای حفظ تعادل روانی خود نیاز دارند که بخشی از وقتشان را به شادی، سرگرمی، و تخلیهٔ هیجانی اختصاص دهند. اگر این نیاز به هر دلیلی محدود شود یا نادیده گرفته شود، یکی از واکنشهای محتمل نسبت به این محرومیت میتواند بروز پرخاشگری باشد.
* لطفاً دربارهٔ پرخاشگری در دختران و پسرانِ نوجوان توضیح دهید و همچنین راهکارهای کنترل آن را بیان بفرمایید.
یکی از عوامل مهمی که منجر به بروز پرخاشگری میشود، «تغییرات هورمونی» است. این تغییرات بهطور طبیعی در دوران بلوغ نوجوانان رخ میدهد و در برخی مقاطع خاص نیز در خانمها دیده میشود. این تحولات هورمونی، زمینهٔ بروز رفتارهای پرخاشگرانه را تقویت کرده و موجب تشدید آن میشود.
نوجوان، بهواسطهٔ تغییراتی که در بدن و روان او اتفاق میافتد و همچنین به دلیل عبور از دوران کودکی و ورود به مرحلهای تازه از رشد، دچار تحولات فکری و رفتاری میشود.
در این شرایط، او دیگر خود را کودک نمیداند و انتظارات و توقعات جدیدی نسبت به محیط اطرافش پیدا میکند. در نتیجه، آستانهٔ تحمل او نیز نسبت به گذشته تغییر میکند.
والدین گاهی با نوجوانی مواجه میشوند که تا پیش از این بسیار آرام، حرفشنو، و مودب بوده است، اما اکنون رفتارش تغییر کرده و حتی در امور دینی مانند نماز و حجاب نیز دگرگونیهایی مشاهده میشود.
یکی از نمودهای اصلی این تغییرات، پرخاشگری است. نوجوان ممکن است دیگر به صحبتهای والدین گوش ندهد، در پاسخ به یک تذکر، صدایش را بالا ببرد یا حتی در برخی موارد، به رفتارهای فیزیکی دست بزند.
نخستین نکتهای که والدین باید بدانند این است که این واکنشها تا حدودی طبیعی است. در این مرحله، لازم است خود را با شرایط نوجوان تطبیق دهند و بکوشند او را درک کنند؛ چراکه نوجوان در چنین موقعیتی، گاهی کنترل کامل بر رفتار خود ندارد و ممکن است اقداماتی انجام دهد که بعدها از آنها پشیمان شود.
مؤثرترین راهکار در مواجهه با چنین شرایطی، درک وضعیت نوجوان و ایجاد ارتباط نزدیک و صمیمی با او است. نوجوان در این دوران، بهدلیل هیجانات و تلاطمهای درونی، ممکن است به سمت دوستانی گرایش پیدا کند که لزوماً گزینههای مناسبی برای او نیستند.
همچنین ممکن است دست به رفتارهایی خطرناک بزند که سلامت او را تهدید میکند؛ از جمله روابط با جنس مخالف، مصرف سیگار یا قلیان و دیگر رفتارهای پرخطر. این رفتارها معمولاً از حدود ده یا یازده سالگی آغاز میشود و تا سنین بیست یا بیستویک سالگی ادامه دارد.
روانشناسان این دوران را «آتش زیر خاکستر» توصیف میکنند؛ یعنی نوجوان در ظاهر آرام است، اما با کوچکترین تحریک، ممکن است رفتارهای هیجانی شدیدی از خود نشان دهد.
بنابراین، والدین باید بدانند که در این دوره، با انسانی روبهرو هستند که در وضعیت روانی نرمال و پایدار قرار ندارد. برخی از روانشناسان حتی از «اختلال نوجوانی» برای توصیف این دوره استفاده میکنند.
یکی از مهمترین شکایتهایی که نوجوانان نزد مشاوران مطرح میکنند، این است که «پدر و مادر ما را درک نمیکنند». این مسئله، در بسیاری از موارد، واقعیت دارد. درک نکردن نوجوان توسط والدین، یکی از عوامل مهم انحراف رفتاری در این دوران محسوب میشود.
راهکار مقابله با این مسئله، ایجاد یک رابطهٔ دوستانه، صمیمی و همراه با مهربانی است. بهگونهای که فرزند—چه دختر، چه پسر—بتواند بهراحتی مسائل خود را با والدین، بهویژه مادر، در میان بگذارد.
برای مثال، اگر دختری در خیابان یا فضای عمومی با مزاحمتی مواجه شد یا کسی قصد برقراری ارتباط با او را داشت، باید این امنیت روانی را داشته باشد که بیواهمه نزد مادرش بیاید و موضوع را مطرح کند.
اگر نوجوان احساس کند که گفتن این مسائل منجر به سرزنش، دعوا یا محدودیت میشود، قطعاً از بیان آنها خودداری خواهد کرد.
او نگران است که پدر یا مادر دعوایش کنند یا اجازهٔ بیرونرفتن به او ندهند. این در حالی است که آگاهی و مهارت والدین در برخورد با این شرایط، نقش بسیار مهمی در عبور سالم نوجوان از این مرحلهٔ حساس دارد.
اگر این مهارت بهدرستی بهکار گرفته شود، نوجوان از این دورهٔ پُرخطر به سلامت عبور خواهد کرد و پس از آن، احتمال بروز مشکلات جدی بهطور چشمگیری کاهش مییابد.
از دیگر عواملی که میتوانند موجب بروز پرخاشگری شوند، اختلالات روانی هستند. برای مثال، فردی ممکن است دچار اختلالاتی نظیر «خودشیفتگی» یا سایر اختلالات شخصیتی باشد—که البته پرداختن به جزئیات این اختلالات، نیازمند بحث تخصصیتری است.
در چنین مواردی، درمان این مشکلات فقط با رفتاردرمانی یا تعاملات خانوادگی امکانپذیر نیست، بلکه نیازمند مراجعه به روانپزشک و استفاده از دارو است. بنابراین، اگر مشاهده کردیم که شرایط فرد فراتر از کنترل معمولی است، باید حتماً از متخصص کمک گرفت.
افزون بر این، فرهنگ حاکم بر خانواده و محیط رشد فرد نیز نقش مهمی در شکلگیری رفتارهای پرخاشگرانه دارد. در برخی فرهنگها، مردسالاری و این باور که مرد حق دارد در هر شرایطی داد بزند یا حتی رفتارهای تند داشته باشد، نهادینه شده است.
فردی که در چنین محیطی بزرگ شده، همین الگو را در زندگی زناشویی خود نیز تکرار خواهد کرد. این عامل نیز از مهمترین دلایل بروز خشونت در خانواده است.
همچنین، از دست دادنها و کمبودها نیز میتوانند منجر به رفتارهای پرخاشگرانه شوند. برای مثال، فردی که عزیزی را از دست داده، ممکن است تا مدتها از نظر روانی دچار آشفتگی باشد و واکنشهای خشمآلود از خود نشان دهد.
یکی دیگر از عوامل پرخاشگری، آسیبهایی است که فرد در دوران رشد تجربه کرده است. برای مثال، فردی که در خانوادهای پرتنش، با مشاجرههای مداوم یا طلاق والدین رشد کرده، احتمال بروز پرخاشگری در بزرگسالیاش بالاتر است.
چنین فردی ممکن است هنگام ازدواج، همان الگوهای ناسالم رفتاری را در تعامل با همسرش تکرار کند.
عامل مهم دیگری که نباید نادیده گرفته شود، زمینههای ژنتیکی و ارثی است. برخی افراد بهطور ژنتیکی آستانهٔ تحمل پایینتری دارند، زود خشمگین میشوند و واکنشهای تندتری نشان میدهند. این ویژگیها ممکن است ریشه در وراثت داشته باشد.
در برخی مواقع، پرخاشگری تنها ابزاری است که فرد برای ابراز نظر یا واکنش در اختیار دارد. به عبارت دیگر، جعبهٔ ابزار او فقط شامل یک گزینه است: عصبانیت، داد و فریاد، یا تنبیه.
بهویژه در برخورد با فرزندان، اگر تنها ابزار والدین، دعوا یا خشونت باشد، امکان حل مسائل به شیوهای منطقی از بین میرود.
در حالیکه با آموزش و مطالعه میتوان آموخت که روشهای جایگزینِ بسیار مؤثرتری برای حل اختلافات و تربیت فرزندان وجود دارد. بهجای دعوا، پرخاش یا خداینکرده تنبیه بدنی، میتوان از روشهایی بهره گرفت که هم علمی هستند و هم منجر به ارتباطی سالم و سازنده با فرزند میشوند.
اینها بخشی از عوامل مهمی بودند که در شکلگیری پرخاشگری و خشونت نقش دارند.
* علل پرخاشگری کودکان حدود شش تا هشت سال چیست و بهترین روش برخورد با آنها چیست؟
بحث پرخاشگری در کودکان، موضوعی گسترده و دارای ابعاد گوناگون است که نیازمند بررسی دقیق و همهجانبه میباشد.
پرخاشگری در کودکان معمولاً از حدود هجدهماهگی آغاز میشود و بهتدریج تا حدود سنین شش تا هشت سالگی نیز ادامه پیدا میکند. البته در مواردی که این رفتارها به شکل حاد و مداوم دیده شود، نیاز به مراجعهٔ حضوری به مشاور و ارزیابی تخصصی دارد.
با این حال، بررسی دلایل احتمالی این رفتارها میتواند راهگشا باشد. بنده برخی از این دلایل را خدمتتان عرض میکنم تا در مورد کودکتان آنها را بررسی بفرمایید و ببینید که آیا ممکن است یکی یا چند مورد از این عوامل در مورد فرزند شما صدق کند یا خیر.
نخستین عامل مهم، الگوبرداری کودک از والدین است. اگر در محیط خانه، والدین بهطور مستمر درگیری، نزاع و رفتارهای پرخاشگرانه داشته باشند، احتمال بسیار بالایی وجود دارد که کودک این رفتارها را یاد بگیرد و همان الگوها را تقلید کند.
بهعبارتی، فضای خانواده در شکلگیری رفتارهای پرخاشگرانهٔ کودک نقش بسیار تعیینکنندهای دارد.
عامل دوم، سختگیری بیشازحد والدین است. هنگامیکه والدین بهطور مکرر امر و نهی میکنند و آزادی عمل کودک را به شدت محدود میسازند، کودک برای اعتراض به این فشارها ممکن است دست به رفتارهای پرخاشگرانه بزند. این پرخاشگری نوعی واکنش به احساس کنترلشدگی مفرط است.
یکی دیگر از دلایل پرخاشگری در کودکان، نیاز به جلب توجه است. بهویژه در شرایطی مانند تولد فرزند دوم، کودک اول ممکن است احساس کند که مورد غفلت واقع شده و توجه والدین بیشتر به سمت نوزاد جدید جلب شده است.
در این وضعیت، کودک ممکن است از طریق پرخاشگری تلاش کند تا خودش را در کانون توجه قرار دهد و دیده شود.
در برخی موارد، ضعف در یادگیری و ناتوانی در فهمیدن برخی مطالب نیز میتواند منجر به بروز خشم و پرخاشگری شود. وقتی کودک احساس میکند که نمیتواند مسئلهای را بهخوبی یاد بگیرد یا از عهدهٔ کاری برآید، ممکن است دچار آشفتگی عصبی شود و این اضطراب را از طریق فریاد، گریه یا پرخاش نشان دهد.
همچنین در سنین پایینتر، زمانیکه کودک هنوز توانایی تکلم کامل ندارد، ممکن است برای بیان نیازهای اولیهای مثل گرسنگی، خستگی یا ناراحتی فیزیکی، به پرخاشگری متوسل شود. این رفتار، در واقع تلاش او برای برقراری ارتباط با دیگران است.
از دیگر دلایل قابل توجه، اختلالات خلقی یا نارسایی در رشد سیستم عصبی و مغزی کودک است که میتواند به بروز رفتارهای پرخاشگرانه منجر شود. این موارد نیاز به بررسی تخصصی دارند.
عامل دیگر، تجربهٔ خشونت در محیط مدرسه یا تعاملات گروه همسالان است. اگر کودک در مدرسه مورد تمسخر، ضرب و شتم یا آزار همکلاسیها قرار بگیرد اما نتواند در همانجا واکنشی نشان دهد، ممکن است با بازگشت به خانه، آن تنش را از طریق پرخاشگری نسبت به والدین یا خواهر و برادرش تخلیه کند.
در مواجهه با چنین رفتارهایی، لازم است والدین علت بروز رفتار را شناسایی کنند تا بتوانند روش برخورد مناسبی اتخاذ نمایند. در برخی موارد، بیتوجهی هدفمند به رفتار پرخاشگرانه میتواند مؤثر باشد؛ یعنی والدین وقتی متوجه پرخاشگری کودک میشوند، بیشازحد واکنش نشان ندهند تا کودک نیاموزد که با پرخاشگری میتواند به خواستهاش برسد.
با این حال، اگر این روش نتیجه نداد و رفتارهای پرخاشگرانه ادامه یافت یا تشدید شد، لازم است والدین مداخلهٔ جدیتری داشته باشند و کودک را کنترل کنند.
در این میان، مهمترین نکته حفظ آرامش والدین و کنترل خشم خودشان است.
متأسفانه برخی والدین بهدلیل فشارهای کاری، مشکلات اقتصادی یا مسائل اجتماعی، آستانهٔ تحملشان کاهش یافته و با کوچکترین تحریک، از کوره در میروند.
این واکنشها نهتنها کمکی به حل مشکل نمیکند، بلکه الگوی نامناسبی برای کودک ایجاد مینماید.
اگر والدین در موقعیتی قرار گرفتند که به کودک پرخاش کردند یا او را تنبیه نمودند، لازم است پس از آرام شدن، از کودک عذرخواهی کنند و به او بیاموزند که پذیرش اشتباه و عذرخواهی، رفتاری پسندیده و ارزشمند است.
در عین حال، در برابر خواستههای نامعقول کودک نباید تسلیم شد. کودک باید یاد بگیرد که هر خواستهای، در هر زمان و هر شرایطی، الزاماً قرار نیست برآورده شود. والدین میتوانند بهجای رد مطلق یک خواسته، پیشنهاد جایگزین ارائه دهند.
مثلاً اگر فرزند اسباببازی خاصی را طلب میکند، والدین میتوانند پیشنهاد بدهند که در عوض، کار یا فعالیت دیگری برایش انجام دهند یا وسیلهٔ مشابهی را برایش تهیه کنند.
اگر با وجود بهکارگیری این روشها، رفتارهای پرخاشگرانه همچنان ادامه پیدا کرد و وضعیت رو به وخامت گذاشت، حتماً باید به مشاور کودک مراجعه شود تا بررسی تخصصی صورت گیرد.
در مواردی بسیار نادر و خاص، ممکن است کودک به درمان دارویی نیاز داشته باشد، ولی عمدهٔ روش درمانی مؤثر در این سن، بازیدرمانی است.
در بازیدرمانی، از طریق بازیهای هدفمند، میتوان به کودک رفتارهای ناپسندش را نشان داد و اصلاح کرد. این روش، بسیار مؤثرتر از تذکر مستقیم است؛ چراکه کودک در قالب بازی، پیامها را بهتر درک میکند و تأثیر آن در ذهنش ماندگارتر خواهد بود.
* خانمی که خیلی زود از کوره در میرود، عصبی میشود و پرخاشگری و فحاشی میکند، چه باید بکند؟ با اینکه بارها به خودش قول داده که چنین رفتاری نکند، اما باز هم در شرایط مشابه دوباره این رفتار تکرار میشود. راهکار شما برای این مسئله چیست؟
برای مدیریت خشم، مجموعهای از تکنیکهای مشخص وجود دارد که لازم است بهمرور فراگرفته و تمرین شوند. بخشی از این روشها حتی در متون دینی و روایی ما نیز آمدهاند.
برای مثال، توصیه شده است که هنگام خشم، صلوات فرستاده شود یا کمی آب خنک نوشیده شود. این توصیهها نهتنها سنتیاند، بلکه از نظر علمی نیز تأیید شدهاند.
نخستین اقدام مؤثر در هنگام بروز خشم، ترک موقعیت است. یعنی وقتی فرد احساس میکند در آستانه یک واکنش تند یا فحاشی است، بهترین و سادهترین کار این است که صحنه را ترک کند؛ برای مثال از اتاق خارج شود، به حیاط برود، چند قدم راه برود و چند نفس عمیق بکشد تا به آرامش نسبی برسد.
این کار کمک میکند تا تنش کاهش یابد و از ورود به بحث و جدل، که معمولاً به تشدید خشم و حتی درگیری منجر میشود، پیشگیری شود. وقتی فرد فاصله میگیرد، علاوه بر آرام شدن خودش، شدت مسئله هم فروکش میکند و احتمال حل مسئله با آرامش بیشتر فراهم میشود.
در مواقع عصبانیت، بهتر است پیش از هرگونه واکنش، از طرف مقابل توضیح خواسته شود. مثلاً اگر از دست فرزندتان ناراحت هستید چون دیر به خانه آمده، پیش از واکنش تند یا تنبیه، از او بپرسید: «کجا بودی؟ چرا دیر کردی؟» این گفتوگو میتواند از وقوع واکنشهای هیجانی پیشگیری کند.
افرادی که مزاج عصبیتری دارند، توصیه میشود بیشتر با اشخاصی در ارتباط باشند که آرامش دارند. همنشینی با افراد آرام و متعادل، در بهبود خلقوخوی فرد عصبی بسیار مؤثر است، زیرا انتقال خلقیات در تعاملات روزمره بسیار شایع است.
همچنین توصیه میشود موضوعاتی را که موجب برانگیختگی خشم میشوند، با اعضای خانواده مطرح کنید. برای نمونه، اگر رفتاری از همسر برای شما آزاردهنده است و باعث میشود کنترل خود را از دست بدهید، در زمانی که رابطهتان آرام و خوب است، محترمانه و صریح این موضوع را بیان کنید.
بگویید که این رفتار برایتان سخت است و تحمل آن را ندارید، و از او بخواهید آن را تکرار نکند. این گفتوگوی صمیمانه یکی از ارکان مهارت «حل مسئله» است، که تأکید فراوانی بر آن میشود.
نکته مهم این است که نباید انتظار داشته باشید که طرف مقابل خواستههای شما را خودبهخود درک کند. باید بهصراحت بیان شود که «من از این رفتار ناراحت میشوم» یا «این رفتار من را عصبانی میکند». این نوع گفتوگو با همسر یا فرزند، از تشدید تنشها پیشگیری میکند.
در لحظات خشم، باید از هرگونه برخورد فیزیکی بهشدت پرهیز شود. نباید چیزی پرت شود یا دست بلند شود، بهویژه در مورد مردان. حتی اگر بحثی شکل گرفت، آن را در حد صحبت نگه دارید و از تبدیل شدن آن به خشونت فیزیکی جلوگیری کنید.
متأسفانه در مواردی مشاهده میشود که بعضی مردان هنگام عصبانیت، دست به خشونت میزنند که این رفتار بسیار آسیبزاست و میتواند آینده زندگی مشترک را به خطر بیندازد و حتی منجر به طلاق شود.
یکی از گامهای مؤثر دیگر، پذیرش واقعیتهاست. گاهی ما باید بپذیریم که برخی مسائل و ناهنجاریها در زندگی ما وجود دارد. مثلاً اگر فرزندی دارید که در سن بلوغ است و رفتارهای خاص این سن را بروز میدهد، بخشی از این رفتارها طبیعی و قابلپیشبینی است.
انتظار نداشته باشید همه چیز همیشه مرتب و بدون نقص باشد. همین پذیرش میتواند کمک کند که کنترل خشم راحتتر شود.
از مقایسه کردن نیز باید پرهیز کرد. نباید خود یا همسرتان را با دیگران مقایسه کنید. این کار باعث ایجاد حس سرخوردگی، خشم و بهانهگیری میشود و شرایط را پیچیدهتر میکند.
در نهایت، باید بدانیم که کنترل خشم نیازمند برنامهریزی و تمرین روزانه است.
شخص باید با خود عهد ببندد که برای رضای خدا، حفظ خانواده و شأن آن، کنترل خشم را جدی بگیرد و از همان امروز شروع کند.
این برنامه باید مرحلهبهمرحله اجرا شود و فرد بهصورت منظم از خود بازخورد بگیرد که آیا پیشرفتی حاصل شده یا خیر.
اگر پیشرفتی حاصل نشد، حتماً باید با مشاور در میان گذاشته شود تا مشاور با ارائه راهکارهای جدید و ایجاد انگیزه، مسیر رشد و بهبود را هموار کند.
* دختری ۲۸ ساله دارم که پس از طلاق، به خانه پدری برگشته، اما حالا میخواهد بسیار آزاد و بیقید و شرط زندگی کند. من قوانینی را برای او تعیین کردهام، اما اصلاً آنها را رعایت نمیکند و همین موضوع باعث پرخاشگریاش شده. راهکار شما برای مدیریت این وضعیت چیست؟
در ابتدا باید بررسی شود که رابطه شما با دخترتان چگونه است؛ اینکه چقدر با او گفتوگو کردهاید و تا چه اندازه از مهارت حل مسئله در تعامل با او استفاده کردهاید.
متأسفانه بسیاری از خانوادهها توجه ندارند که دختری که پس از طلاق به خانه بازمیگردد، فردی است که آسیب روحی جدی دیده است. طلاق مسئلهای ساده یا سطحی نیست.
دختری که با امید و آرزو وارد زندگی مشترک میشود، اما به هر دلیل امکان ادامه آن برایش فراهم نمیشود و مجبور به جدایی میشود، از نظر روانی دچار شکستی عمیق شده و بهنوعی با تجربهای تلخ مواجه شده که میتواند آثار گستردهای بر روحیه و شخصیت او بر جای بگذارد.
بنابراین، اولین نکته این است که ما باید متوجه باشیم با یک فرد آسیبدیده در حال تعامل هستیم، نه با فردی که در شرایط عادی قرار دارد. نباید از چنین فردی همان انتظاراتی را داشته باشیم که از دیگران داریم. این دختر ممکن است پرخاشگری کند، ممکن است دچار افسردگی شده باشد یا رفتارهایی نشان دهد که برای خانواده خوشایند نیست.
اینها همه بخشی از آسیبهایی است که او متحمل شده، و ما باید ابتدا این شرایط را درک کنیم.
گام بعدی، ارائه حمایت واقعی و صادقانه است. باید به دخترمان نشان دهیم که او تنها نیست، و ما بهعنوان اعضای خانواده کنار او ایستادهایم. به او اطمینان خاطر بدهیم که اتفاق ناگواری نیفتاده که غیرقابل جبران باشد.
طلاق ممکن است برای هر کسی پیش بیاید. باید این پیام را به او منتقل کنیم که «ما هستیم، پشتت هستیم، حمایتت میکنیم. بیا با هم و با همفکری جلو برویم تا بتوانیم آینده بهتری برایت بسازیم».
اگر این ارتباط مبتنی بر دوستی و درک متقابل برقرار شود، دختر حس نمیکند که از یک رابطه آسیبدیده بیرون آمده و حالا در خانه پدری هم به چشم یک سربار یا فردی غیرقابل تحمل به او نگاه میشود.
چنین احساسی اگر در او شکل بگیرد، طبیعتاً به پرخاشگری و رفتارهای واکنشی منجر خواهد شد. اما اگر ببیند که پدر، مادر، خواهر و برادرش در کنارش هستند، شرایطش را درک میکنند، او را میفهمند و برایش انگیزه و امید ایجاد میکنند، در این صورت احتمال زیادی وجود دارد که بتوان در قالب یک گفتوگوی دوستانه و آرام، مسائل را مطرح کرد و به حل آنها پرداخت.
در اینجا مهارت «حل مسئله» نقشی اساسی دارد. اگر بتوان با مهربانی، همدلی و گفتوگوهای صمیمی، رابطهای امن و گرم برقرار کرد، بسیاری از چالشها قابلحل خواهند بود.
* با همکاری مواجه هستیم که خیلی زود از کوره در میرود و هرچه به ذهنش میرسد، بدون هیچگونه ملاحظهای در قالب پیام یا فایل صوتی ارسال میکند. در برابر چنین فردی چگونه باید برخورد کرد؟
در چنین موقعیتی، یکی از مهمترین مهارتهایی که باید به کار گرفت، «مهارت جرأتمندی» است. جرئتمندی به این معناست که فرد بتواند در عین حفظ احترام متقابل و رعایت حدود خود، بهروشنی و بدون ابهام مرزهایش را مشخص کند و اجازه ندهد حقوقش نقض شود.
شما در مواجهه با چنین همکاری، لازم است با صراحت و قاطعیت کامل، البته در چارچوب احترام، با او صحبت کنید. باید به او بفهمانید که عبور از برخی مرزها و ورود به حریم شخصی شما قابلتحمل نیست و هرگز نباید تکرار شود.
در صورتی که این رفتارها ادامه یافت و اثر مثبتی از تذکرات شما حاصل نشد، محدود کردن یا حتی قطع ارتباط نیز گزینهای قابلبررسی خواهد بود. واقعاً چه ضرورتی دارد با همکاری که پیامهای توهینآمیز ارسال میکند یا فایلهای صوتی ناراحتکننده میفرستد، تعاملی بیش از حد ضرورت در محیط کاری داشته باشیم؟
اگر رابطه صرفاً در چارچوب یک همکاری کاری است و هیچ ارتباط دیگری میان شما نیست، همان حد هم باید با حفظ حرمت و با قاطعیت تنظیم شود. بهتر است به او گفته شود که این نوع رفتار برای شما قابلپذیرش نیست و اگر ادامه پیدا کند، اقدامات لازم از جمله اطلاع به مافوق یا پیگیری از مسیر قانونی انجام خواهد شد.
نکته مهم دیگری هم در این میان وجود دارد: گاه رفتارهای نامناسب دیگران نتیجه مستقیم واکنشهای خود ماست. یعنی ما با نوع برخورد و بیتفاوتیمان، ناخودآگاه به طرف مقابل یاد دادهایم که میتواند چنین رفتاری با ما داشته باشد.
شاید او این رفتارها را با دیگران انجام نمیدهد، اما وقتی میبیند که ما واکنش متناسب نشان نمیدهیم، جسارت بیشتری پیدا میکند.
بنابراین بخشی از مواجهه با این مشکل، بازنگری در رفتار خودمان است. اگر لازم باشد، باید در شیوه تعاملمان تجدید نظر کنیم تا مرزهای ارتباطی مشخص شود و طرف مقابل بداند تا چه اندازه اجازه ورود به حریم شخصی ما را دارد.
* غیر از این مواردی که فرمودید، راهکارهای بیشتری از کنترل خشم را بیان بفرمایید.
راهکارهای کنترل خشم همان مواردی است که پیشتر هم مطرح شد، اما تأکید بر آنها اهمیت زیادی دارد.
از جمله این راهکارها، ترک موقعیتی است که در آن قرار داریم و احتمال دارد باعث تشدید عصبانیت شود.
همچنین تنفس عمیق و تمرکز بر آرامسازی بدن، میتواند بسیار مؤثر باشد.
باید مراقب باشیم که از مسائل جزئی و کماهمیت دچار خشم و ناراحتی نشویم؛ چرا که هر موضوعی شایستگی آن را ندارد که ما را از تعادل روانی خارج کند.
نکته مهم دیگر این است که باید با اطرافیان خود، بهویژه کسانی که ممکن است رفتارشان ما را تحریک کند، صریح صحبت کنیم و به آنها اطلاع دهیم که چه مسائلی برای ما حساسیتبرانگیز هستند و در چه شرایطی ممکن است خشمگین شویم.
این آگاهیرسانی به دیگران، از بروز سوءتفاهم و تنشهای غیرضروری پیشگیری میکند.
اگر مخاطب این سؤال یک خانم باشد، باید توجه داشته باشد که یکی از مهمترین عواملی که میتواند در یک مرد احساس خشم و پرخاشگری ایجاد کند، شکسته شدن حس غرور و از بین رفتن حس اقتدار اوست. برای یک مرد بسیار اهمیت دارد که زحماتش دیده شود و احساس کند که قدرت و شأنش مورد احترام قرار گرفته است.
و اگر مخاطب این پرسش آقایان باشند، باید بدانند که در زنان، آنچه بیش از هر چیز عامل بروز پرخاشگری میشود، نادیده گرفتن آنها و ابراز نکردن محبت و عشق است.
وقتی زنی احساس میکند که دیده نمیشود، زحماتش در خانه و زندگی مشترک نادیده گرفته شده، و از طرف مقابل هیچگونه نوازش کلامی و عاطفی دریافت نمیکند، احساس کمارزشی میکند و این بیمهریها میتواند زمینهساز بروز خشم و پرخاشگری در او شود.
بنابراین، حفظ حس غرور در مردان و توجه عاطفی در زنان، از جمله نکات بسیار کلیدی در پیشگیری از تنشهای رفتاری است.
از دیگر راهکارها، پرهیز از تصمیمگیریهای عجولانه در شرایط عصبانیت است. لازم است در چنین شرایطی مکث کنیم، با خود تأمل داشته باشیم و قبل از انجام هر واکنشی، از طرف مقابل توضیح بخواهیم.
گاهی اوقات با چشمپوشی آگاهانه از برخی رفتارهای ناراحتکننده نیز میتوان تنشها را کاهش داد.
در واقع، در شرایطی که آستانه تحمل افراد پایین آمده، ممکن است در موقعیتهایی مانند رانندگی یا تعاملات روزمره، واکنشهایی شدید نشان دهند.
مثلاً ممکن است با شنیدن صدای بوقی در خیابان، فرد از کوره در برود، از ماشین پیاده شود و درگیر شود. باید بپذیریم که فضای روانی جامعه به گونهای است که افراد نیاز بیشتری به کنترل درونی دارند.
در این میان، اگر بتوانیم خود را مهار کنیم و خشممان را کنترل کنیم، این خود یک گام مهم در مسیر رشد فردی و تقرب معنوی است.
این موضوع تنها یک بحث روانشناختی نیست؛ بلکه از منظر دینی و اخلاقی نیز، هر زمان که موفق به مهار خشم میشویم، رضایت الهی را جلب کردهایم و در مسیر تعالی روح قرار گرفتهایم.
نکتهای دیگر که باید به آن توجه کرد این است که برخی افراد تصور میکنند اگر در برابر رفتارهای ناراحتکننده دیگران واکنشی نشان ندهند، طرف مقابل «پررو» میشود.
این تصور کاملاً نادرست است. هدف ما از کنترل خشم، عمل به آموزههای اخلاقی و انسانی است، نه مدیریت رفتار دیگران.
نباید تصور کنیم که برای جلوگیری از گستاخی دیگران، حتماً باید خشمگین شویم یا پرخاش کنیم. نه، ما باید طبق اصول اخلاقی خود رفتار کنیم و بدانیم هر بار که توانستیم خود را کنترل کنیم، به رشد روانی و شخصیتی نزدیکتر شدهایم.
متأسفانه، برخی افراد هنگام مشاوره این سؤال را مطرح میکنند که چرا باید تغییر از من شروع شود؟
چرا طرف مقابل تغییر نکند؟ اما حقیقت این است که تنها فردی که واقعاً توان تغییرش را داریم، خودمان هستیم. تغییر دادن دیگران بسیار دشوار است و گاه حتی ناممکن. اما تغییر خود، هم ممکن است و هم مؤثر. اگر ما رفتار خود را اصلاح کنیم، ممکن است این اصلاح بهتدریج در دیگران نیز اثر بگذارد.
این تفکر که «من همینم که هستم، دیگران باید مرا همانگونه که هستم بپذیرند» نه با اصول اخلاقی سازگار است، نه با معیارهای شرعی، و نه با مبانی علمی روانشناسی.
این نوع نگرش، مانعی جدی برای رشد فردی و اجتماعی است و لازم است مورد بازنگری جدی قرار گیرد.
* اگر از دست دادن عزیزان، باعث از بین رفتن آرامش فکری و ذهنی فرد شده و منجر به بروز پرخاشگری در او شده باشد، راهکار شما برای چنین حالتی چیست؟
از دست دادن عزیز، تجربهای بسیار سخت و دردناک است؛ بسیاری از ما آن را در مقاطع مختلف زندگی تجربه کردهایم.
این مسئله، جزئی از ذات این جهان است و امری اجتنابناپذیر به شمار میرود؛ به بیان دیگر، مرگ و فقدان، تجربهای است که برای همه انسانها در طول زندگی رخ خواهد داد.
در علم روانشناسی، برای دوره سوگ، مراحل مشخصی تعریف شده است. یکی از این مراحل، مرحله خشم است. فردی که عزیزی را از دست میدهد، در یکی از مراحل این فرایند سوگواری، دچار خشم میشود.
این خشم ممکن است نسبت به همهچیز و همهکس بروز کند؛ حتی ممکن است فرد نسبت به طبیعت، جهان هستی، یا حتی نسبت به سرنوشت، عصبانی شود.
سؤالاتی از این قبیل ذهن فرد را درگیر میکند: «چرا این اتفاق باید برای من بیفتد؟»، «چرا او؟»، «چرا من باید این رنج را تجربه کنم؟»
نکته مهمی که باید به آن توجه داشت این است که این وضعیت، گذرا و موقتی است. اگر بتوانیم با بهرهگیری از تکنیکهایی که پیشتر بیان شد، نظیر تمرینات آرامسازی، تنفس عمیق، یا حتی مهمتر از آن، توسل به منابع آرامشبخش معنوی نظیر تلاوت قرآن یا مراجعه به افراد آگاه و دانا در حوزه دین و اخلاق که با ذکر آیات و روایات میتوانند دل ما را تسکین دهند، این مرحله بهتدریج پشت سر گذاشته خواهد شد.
معمولاً با گذشت مدتی – مثلاً حدود شش ماه – این طوفان روانی فروکش میکند و آرامش نسبی جایگزین آن میشود.
اما اگر مشاهده کردیم که این روند بهطور غیرعادی طولانی شده است، مثلاً بیش از شش ماه یا حتی بیشتر از یک سال گذشته و همچنان فرد نتوانسته به حالت طبیعی بازگردد، زندگی روزمرهاش دچار اختلال شده و روال عادی زندگیاش مختل باقی مانده است، در این شرایط، مراجعه به روانپزشک ضروری خواهد بود.
چرا که ممکن است فرد در مرحلهای از سوگ باقی مانده باشد و نتواند بدون مداخله حرفهای از آن عبور کند.
* آیا فاصله سنی میان زن و شوهر میتواند منجر به بروز پرخاشگری در زندگی مشترک شود؟
مطلقاً نمیتوان گفت که صرف وجود فاصله سنی میان زوجین، عامل بروز پرخاشگری است.
در واقع، موارد متعددی وجود دارد که زوجهایی با فاصله سنی زیاد یا حتی کم، زندگی آرام و بدون تنشی را تجربه میکنند و اثری از پرخاشگری در روابطشان دیده نمیشود.
اما ممکن است در برخی شرایط، فاصله سنی بهگونهای باشد که منجر به عدم درک متقابل میان زن و شوهر شود. برای مثال، اگر سن مرد بهطور قابلتوجهی بیشتر از همسرش باشد، این احتمال وجود دارد که نتواند شرایط روحی، روانی و نیازهای خاص همسرش را در آن دوره سنی بهدرستی درک کند.
این عدم درک، ریشه در ناهماهنگی در تجربیات، علایق، سطح انرژی، یا حتی زبان مشترک رفتاری دارد که اگر به آن توجه نشود، میتواند در درازمدت موجب بروز سوءتفاهم و در نتیجه، پرخاشگری شود.
این موضوع، به مسئلهای که در ابتدای بحث به آن اشاره شد بازمیگردد:
تفاهم و شناخت نیازهای متقابل.
بنابراین، مشکل از خود فاصله سنی نیست، بلکه از نداشتن درک و شناخت مناسب نسبت به خواستهها، علایق و شرایط طرف مقابل در یک بازه سنی خاص نشأت میگیرد.
با این حال، حتی در صورت بروز چنین شرایطی، جای نگرانی وجود ندارد. این مسئله کاملاً قابل مدیریت و حل است، به شرطی که زوجین از طریق مشاوره تخصصی، گفتوگوهای هدفمند و یادگیری مهارتهای ارتباطی، برای درک بهتر یکدیگر و تطبیق خود با شرایط، تلاش کنند.
در این صورت، اختلاف سنی هم میتواند همانند سایر تفاوتها، بهدرستی مدیریت شود و به چالشی تبدیل نشود.
* در مورد دانشآموزان چهاردهسالهای که در کلاس رفتارهای پرخاشگرانه از خود نشان میدهند، چگونه باید در محیط کلاس با آنها برخورد شود؟
در خصوص اخلاق و رفتارهای پرخاشگرانه در دوران نوجوانی، نکاتی را پیشتر عرض کردم، اما لازم است دوباره تأکید کنم که فردی که حرفه معلمی را بر عهده میگیرد، باید از ابتدا بپذیرد که در کلاس او دانشآموزانی با ویژگیهای رفتاری گوناگون حضور دارند؛ حتی ممکن است برخی از آنها دچار اختلالات رفتاری یا آسیبهای روانی باشند.
نخستین و مهمترین گام در مواجهه با نوجوانان، درک صحیح آنان است.
معلم باید تلاش کند تا با دانشآموز ارتباطی دوستانه و صمیمی برقرار کند؛ بهگونهای که بتواند خواستهها و نیازهای او را بشناسد.
این شناخت گاهی حتی نیاز به تعامل بیرون از فضای رسمی کلاس نیز دارد. اگر احساس میشود دانشآموزی دچار کمبود یا مشکلی در خانه است، یا با مسئلهای روانی مواجه است، لازم است با او گفتوگو شود تا علت رفتارهایش مشخص گردد.
البته ممکن است بخشی از این رفتارها بهخاطر دوران بلوغ و تغییرات طبیعی این سن باشد، اما در بسیاری از موارد دیگر، ریشه در آسیبهای جدیتری دارد که باید مورد بررسی قرار گیرد.
در همین راستا، وجود مشاوران تربیتی در مدرسه میتواند کمک شایانی کند. در صورت لزوم، دانشآموز باید به روانشناس یا درمانگر ارجاع داده شود تا بررسیهای تخصصیتر صورت گیرد.
از سوی دیگر، معلمان باید با آگاهی کامل وارد فضای کلاس نوجوانان شوند. کلاس بیست یا سی نفره نوجوانان – که هرکدام از آنها مانند آتش زیر خاکستر هستند – محیطی چالشبرانگیز است و نمیتوان انتظار داشت که همه آنان همیشه آرام، منظم و مطیع باشند.
ممکن است به صورت گروهی شوخی کنند، بخندند، تمرکز کلاس را بر هم بزنند یا رفتارهایی داشته باشند که موجب اختلال در نظم کلاس شود. این رفتارها در این دوره سنی، بخشی از روند رشد و طبیعی است.
بنابراین، معلم باید از همان ابتدا با آمادگی روانی وارد کلاس شود و آستانه تحمل خود را بالا ببرد.
نکته بسیار مهم این است که دانشآموز بههیچوجه نباید مورد تحقیر قرار گیرد؛ نه از کلاس اخراج شود، نه جلوی جمع مورد توهین قرار گیرد و نه بهطور مستقیم تنبیه شود.
چنین برخوردهایی نهتنها تأثیر مثبت ندارد، بلکه موجب شکستن شخصیت دانشآموز خواهد شد. بهجای آن، باید تلاش شود که این دانشآموز در فرآیندهای کلاسی مشارکت داده شود و از طریق گفتوگوی مؤثر، بهبود یابد.
در نهایت، باید گفت که معلمی در عصر حاضر، بیش از هر زمان دیگر نیاز به فداکاری، دانش تخصصی، و مهارت در تعامل با نوجوانان دارد. بهتر است پیش از ورود به این حرفه، دورههای آموزشی در زمینه روشهای صحیح برخورد با نوجوانان طی شود تا معلمان بتوانند با آگاهی و صبر بیشتر، بهترین تعامل را با دانشآموزان خود برقرار کنند.
* اگر پدری رفتارهای پرخاشگرانه دارد و دو فرزند پسر نیز در خانه حضور دارند، با توجه به اینکه این رفتارها ممکن است بر فرزندان تأثیر بگذارد و حتی در آنها نهادینه شود، راهکار شما برای پیشگیری از آسیبهای احتمالی چیست؟
یکی از مهارتهای بسیار مهم در کنترل خشم، مهارت «حل مسئله» است. این مهارت پیش از این نیز مورد اشاره قرار گرفت.
حل مسئله به ما میآموزد که به جای برخوردهای هیجانی و واکنشی، بتوانیم در فضایی آرام با یکدیگر گفتوگو کنیم. حتی اگر پدری دارای مزاج عصبی و خلقوخوی تند باشد، باز هم در اکثر موارد، آینده فرزندانش برای او اهمیت دارد و نمیخواهد آنها در آینده دچار مشکلات رفتاری یا اجتماعی شوند.
بنابراین، گام اول این است که خانواده تلاش کند در زمانهایی که فضای خانه آرام است، به دور از تنشها، به گفتوگو بنشیند.
در این گفتوگو باید از پدر پرسیده شود که چه عواملی باعث بروز پرخاشگری در او میشوند.
مثلاً ممکن است او عنوان کند که برخی رفتارها یا گفتارهای فرزندان برایش آزاردهنده است یا نمیتواند با برخی برخوردها کنار بیاید. در این مرحله، هدف آن است که ریشههای خشم و پرخاشگری شناسایی شود.
شناخت این دلایل بسیار حیاتی است؛ زیرا تا زمانی که ندانیم منشأ عصبانیت چیست، نمیتوانیم برای حل آن راهکار مناسب ارائه کنیم.
ممکن است مسائل اقتصادی، فشارهای شغلی، یا نگرانیهای خانوادگی زمینهساز این رفتارها باشند. حتی گاهی پدر از شرایط روانی خاصی رنج میبرد که باید مورد توجه قرار گیرد.
بنابراین، نباید صرفاً به این جمله بسنده کرد که «پدر پرخاشگر است»؛ چرا که این رویکرد کمکی به حل موضوع نمیکند. باید پرسید «چرا پدر پرخاشگر شده است؟» و «چه چیزی او را به این نقطه رسانده است؟» پاسخ به این پرسشهاست که راه را برای اصلاح و بهبود باز میکند.
از همینرو، پیشنهاد میشود اعضای خانواده، بهویژه فرزندان و پدر، کنار یکدیگر بنشینند و در فضایی محترمانه و همدلانه، درباره منشأ رفتارهای پرخاشگرانه گفتوگو کنند.
در کنار این گفتوگوهای خانوادگی، مشورت با مشاور یا روانشناس – چه بهصورت حضوری و چه تلفنی – نیز بسیار مؤثر است.
مشاور میتواند با دریافت جزئیات بیشتر، راهکارهایی متناسب با شرایط خاص خانواده ارائه دهد و به پیشگیری از آسیبهای احتمالی کمک کند. انشاءالله با این رویکردها، بتوان شرایط را به سمت آرامش و تعامل بهتر در خانواده هدایت کرد.
* کسی که دچار خودشیفتگی است و حاضر نیست به روانشناس مراجعه کند، اما اطرافیان بهشدت از رفتارهای او رنج میبرند، چه باید کرد؟ برای نزدیکان چنین فردی چه راهکاری پیشنهاد میکنید؟
«اختلال شخصیت خودشیفته» از جمله اختلالاتی است که با تأیید روانپزشک درمان قطعی به معنای ریشهکنی کامل ندارد؛ یعنی نمیتوان انتظار داشت با مصرف دارو یا چند جلسه رواندرمانی، شخصیت فرد بهطور اساسی تغییر کند.
در این اختلال، الگوی فکری و رفتاریِ فرد تا حد زیادی پایدار و خارج از کنترل ارادی اوست. بنابراین راهبرد اصلی برای خانواده و نزدیکان، «مدیریت رابطه» است، نه تغییر بنیادی شخصیتِ او.
نخست، باید بپذیریم که بخش بزرگی از این رفتارها عامدانه نیست؛ بلکه ویژگی پایداری از ساختار شخصیت فرد است. وقتی این واقعیت پذیرفته شود، کنار آمدن با او آسانتر میشود؛ زیرا دیگر او را به دلیل هر رفتار کنترلگرانه یا برتریطلبانه سرزنش محض نمیکنیم.
در گام بعد، توصیه میشود «زبان تأیید» را البته بهصورت هوشمندانه به کار گیریم. فردِ خودشیفته هنگامی آرامتر و همکاریپذیرتر میشود که حس کند اقتدار و صلاحیتش دیده و پذیرفته شده است.
برای نمونه، اگر پدر خانواده با ویژگیهای خودشیفته بر تصمیمگیریهای خانه پافشاری میکند، همسر میتواند با جملاتی آشکارا ابراز کند که دیدگاه او را به رسمیت میشناسد و برای نظراتش ارزش قائل است.
در چنین فضایی، فرد خودشیفته غالباً انگیزه مییابد تا برای رفاه خانواده تلاش بیشتری کند و نیازهای دیگران را نیز—در حد درک خود—برآورده سازد.
از سوی دیگر، بحث و جدل مستقیم، مقابلهجویی و به چالش کشیدن اقتدارِ او نتیجهای جز تشدید تنش و آسیب به نزدیکان ندارد. بهترین رویکرد، یافتن «قلق» ارتباطی است:
تأیید کنترلشده
استفاده از جملات محترمانه
و پرهیز از مواجهه رودررو بر سر قدرت.
این روش نه به معنای تسلیم مطلق، بلکه تاکتیکی برای جلوگیری از شعله ور شدن خشم و درگیری است.
در نهایت، اگر شرایط بهگونهای است که رفتارهای فرد به مرز خشونت کلامی یا جسمی میرسد، اعضای خانواده باید با متخصصان سلامت روان—ولو بدون حضور خود فرد—مشورت کنند تا آموزش مهارتهای مقابلهای و برنامههای حمایتی لازم را فراگیرند؛ زیرا هر اندازه اطرافیان راهبردهای ارتباطی مؤثرتر را بشناسند، احتمال آسیب روانی و عاطفی برای خودشان به حداقل میرسد، حتی اگر فرد خودشیفته تمایلی به درمان نداشته باشد.
* جایگزین خشونت چیست؟ آیا اساساً نباید خشونت وجود داشته باشد؟ آیا میتوان محاسنی برای خشونت قائل شد، یا اینکه خشونت مطلقاً پدیدهای منفی و ناپسند است؟
در ابتدای گفتوگو اشاره کردم که ما با دو نوع پرخاشگری و خشونت مواجه هستیم: یکی پرخاشگری و خشونت مذموم و آسیبزا، و دیگری نوعی پرخاشگری سازنده و حتی لازم.
بنابراین این تصور که خشونت یا پرخاشگری مطلقاً نباید وجود داشته باشد، نادرست است.
برخی اشکال پرخاشگری، بسته به موقعیت، میتوانند کارکرد تربیتی یا بازدارنده داشته باشند، بهویژه در قالبی متعادل و غیرآزاردهنده.
در فضای خانواده، آن چیزی که باید مورد توجه قرار گیرد، تبدیل این انرژی پرخاش به شیوههای رفتاری مؤثرتر و انسانیتر است.
برای نمونه، در گذشته اصطلاحی رایج بود به نام «جذبه داشتن».
منظور از این واژه، برخوردار بودن فرد از اقتدار درونی و وقاری است که بدون نیاز به تنبیه بدنی، فریاد یا خشونت مستقیم، میتواند موجب رعایت نظم یا اصلاح رفتار دیگران شود. این اقتدار درونزا، که گاه در نگاه، لحن یا سکوت پدر یا مادر نمود پیدا میکند، تأثیری بسیار عمیقتر از خشونت فیزیکی دارد.
واقعیت این است که ریشه جایگزینهای مؤثر برای خشونت، در «محبت» نهفته است.
اگر فضای خانواده سرشار از محبت، احترام و تعامل سالم باشد، بسیاری از رفتارهای نادرست با کمترین کنش تربیتی قابل اصلاح است.
مثلاً اگر فرزندی خطایی مرتکب شود، همین که والدین برای مدتی کوتاه از او فاصله عاطفی بگیرند یا نگاه تاییدآمیز خود را از او دریغ کنند، او بهخوبی درمییابد که رفتارش ناپسند بوده است.
این سبک اصلاح رفتار، هرچند ظریف، اما بسیار مؤثر است و نیازی به خشونت آشکار ندارد.
جایگزین آن خشونتی که به ذهن میآید—یعنی فریاد زدن، مشاجره، تنبیه بدنی—در تربیت مبتنی بر محبت و احترام تعریف میشود.
در خانوادهای که گفتوگو، همدلی و ارتباط مؤثر حاکم باشد، نیازی به چنین ابزارهای پرتنش و آسیبزایی نیست، مگر در شرایطی کاملاً استثنایی و نادر.
این نکته هم قابل توجه است که اگر والدین در برخورد با خطاهای فرزندان، تنها ابزارشان داد و فریاد یا تنبیه باشد، طبیعتاً همان را بهکار خواهند برد؛ زیرا جعبه ابزار تربیتیشان چیزی جز این در اختیار ندارد.
در حالی که این روشها نهتنها مسأله را حل نمیکنند، بلکه آسیبهایی عمیق و ماندگار به شخصیت فرزند وارد میسازند. شاید در آن لحظه، کودک یا نوجوان ساکت شود یا حتی ظاهراً فرمانبردار گردد، اما باید دید که پس از آن چه اتفاقی رخ میدهد.
برای مثال، نوجوانی که مدام با خشونت و پرخاش روبهرو میشود، بهمرور از محیط خانواده فاصله میگیرد و به گروه دوستانی متمایل میشود که در آنجا خبری از خشونت، سرزنش یا تحقیر نیست، بلکه با استقبال، تشویق و همراهی مواجه میشود.
این فاصله گرفتن از خانواده و جذب شدن به گروههایی که والدین مایل به آن نیستند، نتیجه طبیعی استفاده مکرر از خشونت است.
بنابراین، اگرچه ممکن است در ظاهر و کوتاهمدت، خشونت موجب تبعیت شود، اما تبعات بلندمدت آن زیانبار است و نمیتوان از آن بهعنوان راهکاری مؤثر و پایدار نام برد. بهجای آن، باید روی محبت، گفتوگو، احترام متقابل و شناخت ابزارهای متنوع تربیتی سرمایهگذاری کرد.
* برخی از والدین دانشآموزان در مواجهه با موضوع وضعیت تحصیلی فرزندانشان رفتاری پرخاشگرانه نشان میدهند. در چنین شرایطی که والدین هنگام صحبت درباره وضعیت درسی فرزندانشان پرخاش میکنند، چه راهکاری برای مقابله با این نوع رفتار پیشنهاد میکنید؟
این موضوع در واقع به خشونت و پرخاشگری بیرون از خانه مربوط میشود، هرچند بحث اصلی ما خشونت در محیط خانواده بود، اما نباید فراموش کنیم که خشونت و پرخاشگری در محیطهای بیرونی نیز بسیار رایج است و ما همه باید نسبت به آن آگاهی داشته باشیم.
متأسفانه، در شرایط کنونی، به دلیل مسائل و مشکلات متعدد اجتماعی و اقتصادی، آستانه تحمل افراد بسیار پایین آمده است.
کوچکترین موضوع یا اختلافی ممکن است به نزاع، برخورد لفظی، توهین و داد و بیداد منجر شود. باید بدانیم وقتی از خانه بیرون میرویم، با افرادی مواجه میشویم که به دلایل مختلف و مشکلات متعدد، در حالت عادی و متعادلی نیستند و رفتارهایشان تحت تأثیر این مشکلات دچار نوسان شده است.
از طرفی، ضعف اخلاق و معنویت در میان بخشی از جامعه، مزید بر علت شده است.
این شرایط باعث میشود در مواجهه با دیگران، حتی در موقعیتهایی ساده و روزمره مثل صف نانوایی، احتمال بروز درگیریهای لفظی یا حتی فیزیکی وجود داشته باشد.
حال اگر این وضعیت را به محیط مدرسه تعمیم دهیم، که معمولاً والدین با سرمایهگذاریهای مالی قابل توجهی وارد شدهاند، حساسیتها و توقعات بالا میرود و پرخاشگری بیشتر محتمل است.
برای نمونه، وقتی والدینی برای مدرسه فرزندشان هزینههای قابل توجهی میپردازند، انتظار دارند نمرات و عملکرد تحصیلی فرزندشان عالی باشد. این توقع بالا میتواند موجب بروز واکنشهای پرخاشگرانه شود، به خصوص اگر در تعامل با مسئولان مدرسه برخورد مناسبی صورت نگیرد.
از اینرو، کادر مدرسه، مدیران و معلمان باید کاملاً درک کنند که در چنین موقعیتهایی ممکن است با والدینی مواجه شوند که در شرایط روحی و روانی متشنج هستند و پرخاشگری میکنند.
اگر والدین به شکلی بیادبانه یا پرخاشگرانه رفتار کنند، بهترین واکنش حفظ آرامش خود مدرسه و معلم است.
درگیر شدن با این واکنشها فقط وضعیت را بدتر میکند و سلامت روانی خود کادر آموزشی را به خطر میاندازد. در درازمدت این فشارها میتواند باعث فرسودگی شغلی و کاهش کیفیت کار آنان شود.
به همین دلیل، امروز کار معلمی و آموزش در مدرسه بسیار دشوار و حساس است. معلمان و کارکنان باید هر روز با توکل به خدا و طلب صبر و توانایی مدیریت این موقعیتها به مدرسه بیایند. حفظ آرامش و برخورد حرفهای در مواجهه با پرخاشگری والدین، بهترین راهکار برای پیشگیری از آسیبهای روانی و حفظ محیط آموزشی است.
* مردی که از مراجعه به مشاور یا روانشناس اجتناب میکند، چگونه باید راهنمایی شود تا رضایت پیدا کند و به روانشناس یا مشاور مراجعه نماید؟
اولین نکتهای که باید مدنظر قرار دهیم این است که ابتدا خود ما، بهویژه اگر زن خانواده هستیم، ببینیم آیا خودمان به توصیهها و راهنماییهای مشاور یا روانشناس عمل میکنیم یا خیر. قبل از اینکه به سراغ تشویق یا وادار کردن طرف مقابل برویم، لازم است ابتدا خودمان با یک مشاور گفتگو کنیم و مشکل را بیان کنیم.
ممکن است بخش زیادی از مشکل ناشی از رفتارها یا واکنشهای خود ما باشد که اگر اصلاح شود، شرایط به طور قابل توجهی بهتر خواهد شد. نباید تصور کنیم که همه مشکلات فقط از طرف مقابل است و او مقصر است.
همچنین باید توجه داشته باشیم که اگر طرف مقابل حاضر به مراجعه به مشاور نیست، یعنی فرآیند درمان قفل میشود و پیشرفتی حاصل نخواهد شد. بنابراین گام اول این است که خود ما پیش مشاور برویم، از مهارتها و راهکارهای پیشنهادی بهرهمند شویم و بفهمیم چگونه میتوانیم شرایط را مدیریت کنیم.
با وجود اینکه میدانیم بسیاری از مردان نسبت به مشاور یا روانشناس بدبین هستند یا ارتباط خوبی با آنها ندارند، بار اصلی این موضوع معمولاً بر دوش زنان خانواده است. این زنان میتوانند با مراجعه به مشاور، مهارتهایی بیاموزند که به بهبود شرایط خانواده کمک کند و در نهایت ببینند چقدر این اقدامات مؤثر بوده است.
اگر پس از بهکارگیری این مهارتها نتیجه رضایتبخشی حاصل نشد، آنوقت میتوان تلاش کرد تا بهگونهای رفتار کرد که مرد خانواده تمایل پیدا کند به سمت مشاور برود و از کمک تخصصی بهره ببرد. اما گام نخست و اساسی، شروع کار از سوی خود زن خانواده با استفاده از خدمات مشاوره است.
* مردی که رفتار پرخاشگرانه دارد و مدعی است که کودکی سختی داشته و نمیتواند خودش را کنترل کند، چگونه باید با او برخورد کرد؟
عبارت «دست خودش نیست» معمولاً تنها در شرایطی صحیح است که فرد دچار اختلال روانی باشد، یا در دورههای تغییرات هورمونی خاص قرار داشته باشد، یا عوامل ژنتیکی در کار باشد. خارج از این موارد، اکثر رفتارها تحت کنترل خود فرد است و ادعای دست خودم نیست در بسیاری مواقع نوعی فرار از مسئولیت و پاک کردن صورت مسئله محسوب میشود.
در واقع، با تمرین، گفتگو و مراجعه به مشاور میتوان این رفتارها را مدیریت و اصلاح کرد.
برای کمک به چنین فردی، مهم است که عوامل تحریککنندهای که موجب خشم و پرخاشگری او میشود، شناسایی و مورد ملاحظه قرار گیرد.
هر فرد در زندگی خود موضوعاتی دارد که نسبت به آنها حساس است، اما همه مسائل باعث بروز خشم نمیشوند. ممکن است در طول یک روز یا هفته، فقط چند مورد خاص باعث عصبانیت او شود.
شریک زندگی باید به این موارد توجه کند و تا حد امکان شرایط را طوری تنظیم کند که این محرکها ایجاد نشود.
همزمان، باید به این مرد با احترام و قدرشناسی رفتار شود. باید با کلمات و رفتارهای مؤثر، به او اقتدار و ارزش داده شود؛ به گونهای که احساس کند مردی خوب، زحمتکش و ارزشمند است.
یادآوری ویژگیهای مثبت و بیان اینکه «من از بودن با تو خوشحالم» یا «تو تکیهگاه خوبی برای من هستی» باعث تقویت غرور و حس بزرگ منشی او میشود. این موضوع به کاهش رفتارهای پرخاشگرانه کمک قابل توجهی میکند.
بسیاری از زنان ممکن است از بیان چنین جملاتی احساس خجالت یا نگرانی کنند که مبادا باعث گستاخی یا سوءتفاهم شود، اما این تصور اشتباه است. توصیه میشود زنان به همسرانشان «هندوانهای در بغل» بدهند؛ یعنی محبت و حمایت ویژه نشان دهند که اثرات مثبتی در رفتار و آرامش روانی مرد ایجاد میکند.
اگر زن به مرد بگوید که از بودن او احساس رضایت دارد و بودنش باعث آرامش اوست، این پیام به مرد منتقل میشود که ارزشمند و محترم است و این خود نخستین قدم برای کاهش پرخاشگری و خشونت در روابط خواهد بود.
پیشنهاد میشود این راهکارها را به کار ببرید و یقیناً نتایج مثبت آن را خواهید دید.
* در مورد مردی که بددهن است و جلوی فرزند چهاردهسالهاش هر حرفش با فحش همراه است، چه باید کرد؟
ابتدا باید گفت که بددهنی، یعنی استفاده مکرر از فحش، در افراد سالم روانی و در حالت عادی به ندرت دیده میشود. اگر کسی بدون اختلال روانی به طور مداوم فحش میدهد، علت آن را باید جستجو کرد. یکی از دلایل میتواند این باشد که این رفتار از خانواده و محیط گذشته او آموخته شده است؛ یعنی پدر و مادر یا اطرافیانش هم به همین شکل رفتار میکردهاند و این رفتار بهنوعی برایش عادی و طبیعی شده است.
اما مسئله مهم این است که باید بررسی کنیم چه چیزی باعث میشود این فرد پرخاشگری و بددهنی کند. مهم است بدانیم چه واکنشهایی از طرف ما ممکن است این رفتار را تشدید کند یا بالعکس، چه اقداماتی میتواند آن را کاهش دهد.
انسانها حتی اگر پرخاشگر باشند، در شرایطی که حالشان خوب است، میتوان با آنها صحبت کرد. پس باید زمانی را برای گفتگو درباره این موضوع انتخاب کرد؛ زمانی که شرایط آرامتر است. در این گفتگو باید به او توضیح دهیم که استفاده مکرر از فحش چه پیامدها و آسیبهایی برای خودش و اطرافیان، بهویژه کودکان، دارد.
ریشهیابی علل پرخاشگری و بددهنی اهمیت بسیار زیادی دارد. باید دلایل روانی، محیطی و رفتاری این رفتار را شناخت و با دقت بررسی کرد. اما اگر شرایطی پیش بیاید که با همه تلاشها و اصلاح رفتارهای خود، صحبت کردن و ملاحظه کردن، هیچ تغییری ایجاد نشود و فرد همچنان این رفتار را ادامه دهد، آنگاه موضوع فراتر از مسائل خانوادگی و گفتوگو است.
در چنین شرایطی، فرد نیازمند درمان تخصصی است و باید به روانپزشک یا روانشناس مراجعه کند. اگر خودش حاضر به مراجعه نباشد، ممکن است لازم باشد که شما بهعنوان خانواده اقدام کنید و با مشاور یا روانپزشک مشورت نمایید تا راهکارهای درمانی، حتی در صورت نیاز دارویی، برای او در نظر گرفته شود.
چنین مواردی زمانی مطرح میشوند که مشکل آنقدر جدی شده که هیچکدام از اقدامات غیرتخصصی و اصلاح رفتاری مؤثر واقع نشده است و نیاز به مداخله تخصصی، شامل دارو درمانی و رواندرمانی، وجود دارد.
* به نظر شما، آیا نسل جدید نسبت به نسل قبلی پرخاشگرتر است؟
نسل جدید، که به آن نسل «z» یا نسل «دیجیتال» هم گفته میشود، واقعاً تفاوتهای قابل توجهی با نسلهای قبلی دارد. اگر فرصت داشته باشید، میتوانید در اینترنت جستجو کنید و خصوصیات این نسل را مطالعه کنید؛ همچنین مقایسهای بین نسل جدید و نسل «آلفا» انجام دهید تا بهتر متوجه تغییرات شوید.
بهطور کلی، خلقیات و روحیات نسل جدید تغییر یافته است. پرسشگری و مطالبهگری در این نسل افزایش یافته و میزان تحمل آنها نسبت به شرایط مختلف متفاوت شده است.
رفتارهایی که ممکن بود در گذشته طبیعی تلقی شود و برای نسل قبلی چندان آزاردهنده نبود، امروزه بسیار آزاردهنده و تحملناپذیر است و این موضوع باعث شده که افراد به سمت رفتارهای متفاوت و گاه تغییر مسیر روانی و رفتاری سوق پیدا کنند.
برای نمونه، زمانی ممکن بود در مدرسه تنبیه فیزیکی یا کلامی از طرف معلم رخ دهد و دانشآموز آن را بپذیرد و بگوید «من اشتباه کردم و تنبیه شدم.»، اما امروزه چنین رویکردی نه تنها مورد قبول نیست بلکه باعث ناراحتی شدید و حتی واکنش منفی از سوی دانشآموز و والدین میشود. تحمل نسبت به چنین موارد به شدت کاهش یافته است.
بنابراین، کاملاً درست است که باید با خصوصیات و روحیات نسل جدید آشنا شویم و این تغییرات را درک کنیم تا بتوانیم بهتر با آنها ارتباط برقرار کنیم و رفتارهای آنها را مدیریت کنیم.
* یک نوجوان شانزده ساله دارم و نمیدانم که اصلاً باید به او گوشی بدهم یا نه، و این موضوع باعث پرخاشگری او شده است؛ راه حل شما برای این موضوع چیست؟
بحث استفاده از گوشی همراه توسط نوجوانان مسئلهای پیچیده و گسترده است که نیازمند توجه به سن مناسب، نحوه استفاده و نوع برنامههایی است که روی دستگاه نصب میشود.
اگر بخواهم به طور خلاصه و کلی پاسخ بدهم، بهتر است تا حد امکان به جای دادن گوشی به نوجوان، از کامپیوتر استفاده شود؛ زیرا کامپیوتر قابل کنترلتر است و امکانات محدودتری برای دسترسی به محتواهای ناخواسته دارد.
گوشی همراه این امکان را به نوجوان میدهد که به صورت مخفیانه به سایتها و فضاهایی وارد شود که والدین نمیپسندند، بهویژه اگر برنامههای تغییر آیپی یا فیلترشکن روی آن نصب باشد که متأسفانه رایج است.
اگر بتوانیم جایگزینی برای گوشی پیدا کنیم، مثلاً استفاده از کامپیوتر که بهتر قابل کنترل است، بهتر است. البته باید توجه داشت که نوجوانان امروزی به ویژه از دوران کرونا با گوشی آشنا شدهاند و استفاده از آن در آموزش و بازی برایشان جا افتاده است.
اگر ناگهان محدودیت شدیدی برای گوشی گذاشته شود، طبیعی است که این موضوع باعث پرخاشگری و واکنش منفی نوجوان خواهد شد، زیرا او احساس میکند محدود شده و محروم از چیزی است که همسالانش دارند. بنابراین لازم است که این محدودیتها با آرامش، گفتوگوی دوستانه و درک متقابل انجام شود.
در صورت امکان، مقررات مشخص و واضحی برای استفاده از گوشی تعیین شود؛ مثلاً تعیین ساعت مشخصی برای استفاده از گوشی و برنامههای مجاز. همچنین کنترل شود که فیلترشکن روی گوشی نصب نباشد، چرا که نبودن آن تا حد زیادی آسیبهای استفاده نادرست را کاهش میدهد.
این توصیهها تا حد زیادی به رابطه والدین با نوجوان بستگی دارد؛ اگر رابطهای صمیمانه و بر پایه اعتماد وجود داشته باشد، احتمال پذیرش مقررات و محدودیتها بیشتر خواهد بود.
باید مراقب بود که در برخورد با نوجوان، شخصیت او حفظ شود و با تحکم یا توهین مواجه نشود. جملاتی مانند «تو حق نداری گوشی داشته باشی» یا «گوشی مال سن تو نیست» باعث میشود که نوجوان مقاومت بیشتری نشان دهد و پرخاشگری افزایش یابد.
در نهایت، این دوران نوجوانی باید با مراقبت، دوستی و توجه به سلامت روانی او سپری شود تا بتوان از آسیبها جلوگیری کرد و نوجوان را به مسیر درست هدایت نمود.
نظر شما