اما در یکیدو دهه اخیر ـ مثل خیلی چیزهای دیگر که تغییر کردهاند و البته فضای مجازی هم در این تغییرات بیتقصیر نیست ـ تعریف کودک کار هم عوض شده است. حالا خیلی از کودکان، پشت درهای بسته، بیآنکه حتی از خانه بیرون بروند، مشغول کارند؛ کارهایی که معمولاً پنهانی، در دل فضای مجازی و گاه جلو دوربین، برای جذب لایک و دنبالکننده بیشتر انجام میشوند. کار، همان کار است؛ فقط شکلش عوض شده و بدتر از همه اینکه اینبار، در سکوت و در قالب تفریح، بیسروصدا اتفاق میافتد.
کودکی؛ قربانی رسانه و منطق سود
محمدمهدی سیدناصری، حقوقدان، مدرس دانشگاه و پژوهشگر حقوق بینالملل کودکان در یادداشتی برای ایسنا نوشته: «کودکی، لطیفترین و حساسترین دوره زندگی انسان است؛ دورانی که بذرهای هویت، تخیل، خلاقیت و ارزشهای فردی در وجود کودک کاشته میشود». برای ماهایی که با نگاه سنتی بزرگ شدیم، کودکی بازیهای بیقاعده، تجربههای دستاول و خیالهای بیحد و مرز بود. اما حالا، زیر سایه سنگین رسانهها و منطق سود، آن تصویر قدیمی کمکم رنگ باخته و این روزها کودکی بیشتر شبیه یک «دارایی دیجیتال» است؛ چیزی که هم مصرف میکند و هم خودش مصرف میشود. بچهها دیگر فقط بیننده انیمیشن و بازیهای موبایلی نیستند؛ بلکه خودشان شدهاند بازیگر محتواهای خانگی، مدل پستهای اینستاگرامی و گاهی حتی تأمینکننده درآمد خانوادههایی که چندان هم زیر فشار مالی نیستند. درنتیجه، کودکی آرامآرام دارد هویت، حال و آیندهاش را پای لایک و ویو و الگوریتم میگذارد. به طبع این بحران، فراتر از ابعاد اقتصادی، تبعاتی عمیق بر هویت، شخصیت و آینده کودکان بر جای میگذارد. بگذارید برخی از آثار سوء را برایتان مثال بزنم:
برند خانگی خانواده
قصه کودکانی که وارد بازار کار میشدند، معمولاً از دل فقر بیرون میآمد. خانوادههایی که دخل و خرجشان با هم نمیخواند، ناچار بودند بچهها را هم وارد بازی سخت زندگی کنند. اما امروز، داستان جور دیگری رقم خورده؛ حالا کودکان، به جای آنکه مخاطب محتوا باشند، تبدیل شدهاند به محتوای پربازدید، به «برند خانگی»، به ستاره نمایشهایی که توی قاب تلفن همراه و سکوهای اجتماعی میدرخشد. برای همین از همان سن کم یاد میگیرند که چطور لبخند مصنوعی بزنند، چطور ژست بگیرند و چطور خودشان را برای نگاه دیگران تنظیم کنند. درنتیجه، کمکم مرز میان هویت واقعی و شخصیت ساختگیشان از بین میرود، چون هر روز دارند نقشی را بازی میکنند که بیشتر دیده شود. در این نمایش دروغین دائمی، چیزهایی مثل اعتمادبهنفس واقعی، آرامش و توانایی «خود بودن» گم میشود. از آنطرف، والدین و تولیدکنندگان محتوا نیز، بهجای آنکه حامی رشد روانی و عاطفی کودک باشند، او را به ابزار جذب فالوور، لایک و درآمد بیشتر تبدیل میکنند. کودکانی که باید زمین بخورند، اشتباه کنند، کنجکاو باشند و کشف کنند، حالا باید لبخند بزنند و ارزش خود را بر مبنای تأیید جمعی بسنجند .
زنگ خطر جدی
در این میان، چیزی که بیشتر از همه نادیده گرفته میشود، حریم خصوصی و حق خلوت کودک است. خیلی از بچهها، بیآنکه بفهمند، بدون رضایت و آگاهی، به محتوای خانوادگی قابلاشتراک تبدیل میشوند. این روند، کودکی را از تجربههای ناب، اشتباه کردن و رشد آزادانه محروم کرده و آنها را در معرض خشونت روانی، قضاوت و سوءاستفاده قرار میدهد. اگر همین مسیر ادامه پیدا کند، با زنگ خطری جدی برای آینده جامعه روبهرو خواهیم بود. کودکانی که بهجای زندگی کردن، «نمایش» میدهند؛ بهجای خلاقیت، «کپی» میکنند و بهجای رشد سالم، اسیر نگاههای بیرونی میشوند، در آینده به بزرگسالانی تبدیل خواهند شد که هویت خود را نه بر مبنای ارزشهای انسانی؛ بلکه براساس ارزش بازار میسنجند. این پدیده، علاوه بر فروپاشی آرام هویت فردی، بنیانهای فرهنگی و اجتماعی کشور را نیز تهدید میکند. جامعهای که کودکی را به ابزار بازاریابی و سودآوری تنزل میدهد، آینده خود را در عرصههای فرهنگ، هنر، علم و حتی اقتصاد نیز به خطر انداخته است. بازیابی هویت کودکی، احترام به کرامت او و توقف روند تجاریسازی، نیازمند تغییر نگاهی ریشهای در سیاستگذاریهای فرهنگی، رسانهای و حتی خانوادگی است.
چند راهحل
حالا برای اینکه بتوانیم جلو این دنیای عجیب و غریب دیجیتالی را که گاهی کودکی بچهها را میبلعد، بگیریم، توصیههایی شده است: اول از همه، قانون باید جلو سوءاستفاده از تصویر و حضور بچهها در فضای مجازی را بگیرد. نه اینکه هر کسی با چند لایک و دنبالکننده، حق داشته باشد کودکان را مثل کالای تبلیغاتی در ویترین برخط بچیند. از آنطرف، پدر و مادرها هم باید کمی بیشتر با دنیای پشتپرده این ویدئوهای بانمک آشنا شوند. اینکه نمایش دادن کودک فقط یک «تفریح بیضرر» نیست و ممکن است آینده هویتی و روانیاش را بههم بریزد. پس از گفتن بایدها و نبایدها، نوبت ساخت سرگرمیهای باحال و درستوحسابی برای بچههاست؛ تولیدات فرهنگیای که هم خلاقانهاند، هم آموزشی و هم اجازه میدهند بچه واقعاً بچه باشد. درنهایت، رسانهها هم باید کمی به خودشان بیایند و بهجای تبدیل بچهها به ابزار محتوا، بر کرامت و شخصیت آنها تمرکز کنند. اصلاً چه اشکالی دارد اگر بچهها بهجای «محتوا شدن»، خودشان خالق محتوا باشند؟ محتوایی مثل نقاشی کردن، قصهنویسی و ساخت فیلمهای کودکانه تا به آن پس از دنیای بچگی که باید جایی برای خیالپردازی و کشف باشد، پاسخ مناسبی داده شود.
نظر شما