اینکه طیف رنگی هر شمع یا آویزهای پردار و پر از مهره یا هر بو و رایحهای برای آرامش بخشیدن به کدام قسمت از جسم و روح آدمها مناسبتر است! و مهمتر از همه اینکه برای هر کسی باید با توجه به شخصیت یا مثلاً بر مبنای ماهی که متولد شده یک محصول آرامشبخش معرفی شود!
وسط آرامشسازی و آرامشافزاییها، بلندگوهای پاساژ داشتند با بلندترین صدای ممکن تخفیفهای هر فروشگاه را اعلام میکردند یا از پدر و مادرها میخواستند که بچههایشان را بیاورند به شهربازی و سینما و رستورانی که در طبقات دیگر بود. اینطوری نهتنها با آلودگی صوتی آرامش را از همه ما میگرفتند بلکه با تحریک بچهها، آنها را میانداختند به جان والدین بیچاره... با خنده به فروشنده گفتم یک محصول آرامش و سکوت هم تجویز کن برای بلندگوهای پاساژتان!
کالایی به نام آرامش
در سالهای اخیر، تکرار بیش از اندازه واژه «آرامش» و دَک و پُزهای بیشماری که پیرامونش راه انداختهاند، آن را از یک نیاز روحی و معنوی، تبدیل به کالایی کردهاند برای خرید و فروش. محصولی که در اقتصاد سرمایهداری میشود پولهای کلانی از آن به جیب زد. از کلاسهای مدیتیشن و موسیقیدرمانی گرفته تا یوگا، ماساژ، روغنتراپی، شمعهای طبیعی و فروش انواع دمنوشهای آرامبخش. جهان مجازی هم البته از این قافله تجارت آرامش عقب نیفتاده و صفحات اینستاگرامی بیشمار و بلاگرهای انگیزش که پس از انتشار چند فیلم از خودشان روی تصاویر مهآلود جنگلی و یا در پسزمینه غروب دریا، شروع به فروش آرامش در قالب بستهها و دورههای آموزشی میکنند!
سؤال اینجاست: آیا نیاکان ما هم مثل امروز، در جستوجوی چیزی به نام «آرامش» بودند؟ آیا بیقراری، اضطراب و حس فرسایش روانی که این روزها سایهاش را بر روزمره ما انداخته، در گذشتهها هم حضور داشته؟ شاید بتوان گفت حتی تا همین ۴۰ سال پیش، مردم اصلاً فرصت دغدغهمندی درباره آرامش را نداشتند. نه که بیاضطراب بوده باشند، بلکه آنقدر درگیر زندگی واقعی بودند که مجالی برای این فکر و خیالها نمیماند. درگیری روزمره، خود شکل خاصی از آرامش بود. مردها سرگرم کارهای فیزیکی دشوار و زنها مشغول رسیدگی به خانه و بچههای قد و نیمقد. لابد در دل آن زندگیهای پرمشقت چیزی بود که سایه دلچسب آرامش را بر همه لحظههای زندگی میانداخت... مثلاً ارتباطی معنوی با خالق بیهمتا. باور به حضور یک قدرت مطلق، توکل به او و سپردن سرانجام همه امور به دستش، دعا، امیدواری، ذکر و ایمان، جزء جداییناپذیر زندگی روزمره بود. در تعالیم دینی ما، آرامش امری بنیادین و اصیل است. آیات و احادیث بسیاری داریم که راه و روش رسیدن به آرامش را نشانمان دادهاند. بیگمان این آیه مشهور را همگان شنیدهاند که «همانا با یاد خدا دلها آرامش مییابد». برخلاف بسیاری از نسخههای تجاری آرامبخش، این آرامش مخصوص روح و روان و عمق جان آدمی است، نه فقط مسکنی آنی و موقت برای بیقراری جسم؛ چراکه سخن از ارتباطی عمیق و درونی با پروردگار جهان است؛ ارتباطی ورای دود عودها و رنگ شمعها.
آسایشِ بی آرامش
نسلهای پیشین ما اگرچه نقش خدا در لحظههای روز و شبشان پررنگ، اما برخلاف ما جای چیز مهمی در زندگیشان خالی بود، چیزی که بلای جان نسلهای امروزی است؛ فناوری! حضور دائمی فناوری و عواقب نهچندان خوشایند آن یکی از مهمترین عوامل اضطراب مردمان امروز است. برخی از ما حالا بسیاری از امور را به ماشینها سپردهایم و در بیکاری جسمی روزمره، کاری نداریم جز فکر و خیالاتی که سلب آرامش میکنند. در عصر سلطه تلفنهای همراه و غلبه زندگی دیجیتال، گمکردن آرامش چندان هم دور از انتظار نیست. در سطح جسمانی، بدن ما درست در ساعاتی که بیش از همیشه نیازمند استراحت و سکون است (یعنی شبها) در معرض نور آبی صفحات نمایش قرار میگیرد؛ نوری که ترشح هورمون ملاتونین (هورمون خواب) را مختل و هورمون استرس را فعال میکند. در بعد روانی نیز، پرسهزنی بیوقفه در شبکههای اجتماعی، بهویژه تماشای ویترین بزکشدهای که دیگران از زندگیشان در این فضا ساختهاند، ما را ناخواسته وارد چرخهای فرسایشی از مقایسه و نارضایتی میکند. چرخهای که آرامش ذهن را ذرهذره میفرساید. در حالی که میدانیم پشت این تصاویر خوشرنگ و لعاب بینقص واقعیت زندگیها چیز دیگری است و البته بحث دیگر مشکلات اجتماعی و اقتصادی هم مزید بر علت شده تا تهمانده آرامشی که ممکن است برایمان مانده باشد را غارت کند.
آرامشِ آنی یا زیستن در آرامش دائم؟
چه از آنها باشیم که مدرنیت آرامشمان را دزیده باشد و چه از کسانی که مشکلات اجتماعی و اقتصادی، آرامشمان را فرسوده باشد، اغلب ما به هوای درمان در پی نسخههای لحظهای هستیم. عود و شمع و موسیقی درنهایت ساعتی آرامش را به ما هدیه میکنند اما جز مسکنی موقت نیستند. آرامش اگر از بیرون بیاید، وابسته است و زودگذر، اما اگر از درون بجوشد، بادوام است و پایدار. مراقبههای یکروزه، آرامش دو روز را هم تضمین نمیکنند. آرامش را نه میتوان خرید، نه میشود خوراکیاش کرد و به درون بدن فرستاد و نه در لایفاستایل اینفلوئنسرها جستوجویش کرد. این انتخابهای بنیادین زندگی است که آرامش میسازد. اینکه خودمان، زندگیمان و بدنمان را با همه نقصها و کمبودها دوست داشته باشیم. به دنبال تأیید و توجه همگان نباشیم و در یک کلام در لحظه زندگی کنیم و رضایت را بگذاریم برای غنیمت شمردن این دم. سپاسِ پروردگاری را بگوییم که برای همین امروز به ما فرصت زندگی کردن داد. لذت در جهانِ با عظمتِ او بودن بسی باارزشتر است از تماشای جهان کوچک و محدود دیگران. آرامش اگر همین نباشد در بستهبندی هیچ دکان دیگری هم نیست. لطفاً در دکانهای حقیقی و نزد دکانداران مجازی دنبالش نگردید!
نظر شما