تسبیح، مفهومی عمیق و بنیادین در هستی است که در آیات قرآن کریم بارها مورد تأکید قرار گرفته است. این مفهوم، فراتر از یک ذکر زبانی، بیانگر نوعی هماهنگی، ستایش و ارتباط دائمی بین موجودات و خالق هستی است. در این نوشتار، به بررسی سه دسته اصلی تسبیح؛ تسبیح ثابت، تسبیح نزولی و تسبیح ارتقایی خواهیم پرداخت و تلاش خواهیم کرد تا با تکیه بر آیات قرآن و تفاسیر معتبر، ابعاد گوناگون این مفهوم را روشن سازیم.
مراتب تسبیح
تسبیح به سه دسته اصلی تقسیم میشود:
۱. تسبیح در مکان (ثابت)
۲. تسبیح نزولی در عالم
۳. تسبیح ارتقایی به سوی بالا
تسبیح ثابت:
شکی نیست که تمام موجودات، خداوند سبحان را تسبیح میگویند، و این حقیقتی است که آیات بسیاری از قرآن کریم بر آن دلالت دارند. از جمله برجستهترین این آیات مبارکه، آیات زیر هستند:
1. فرمایش خداوند متعال در سوره اسراء، آیه ۴۴:
﴿تُسَبِّحُ لَهُ السَّماوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِیهِنَّ وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ، وَلَکِن لَّا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ إِنَّهُ کَانَ حَلِیمًا غَفُورًا﴾
ترجمه: آسمانهای هفتگانه و زمین و هر که در آنهاست برای او تسبیح میگویند، و هیچ چیزی نیست مگر اینکه با ستایش او تسبیح میگوید، ولی شما تسبیح آنها را درنمییابید؛ بیتردید او بردبار و آمرزنده است.
2. فرمایش او در سوره حشر، آیه ۲۴:
﴿هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَی یُسَبِّحُ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ﴾
ترجمه: اوست خداوند، آفریننده، پدیدآورنده، صورتگر؛ برای اوست نامهای نیکو؛ هر چه در آسمانها و زمین است، برای او تسبیح میگوید، و اوست شکستناپذیر دانا.
3. فرمایش او در سوره نور، آیه ۴۱:
﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالطَّیْرُ صَافَّاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِیحَهُ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِمَا یَفْعَلُونَ﴾
ترجمه: آیا ندیدی که خداوند را هر که در آسمانها و زمین است، و پرندگان در حالی که بالهای خود را گشودهاند، تسبیح میگویند؟ هر یک نماز و تسبیح خود را دانسته است، و خداوند به آنچه میکنند آگاه است.
4. فرمایش او در سوره جمعه، آیه ۱:
﴿یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ﴾
ترجمه: آنچه در آسمانها و زمین است، برای خدا، پادشاه پاک و عزیز حکیم، تسبیح میگوید.
5. فرمایش او در سوره تغابن، آیه ۱:
﴿یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ لَهُ الْمُلْکُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَهُوَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ﴾
ترجمه: آنچه در آسمانها و زمین است، برای خدا تسبیح میگوید؛ ملک و ستایش از آن اوست، و او بر هر چیزی تواناست.
با اینکه این تسبیح دلالت بر حرکت و جریان دارد، اما با تأمل میتوان فهمید که این حرکت، حرکتی در جای خود است و انتقالی در کار نیست؛ همانند خودرویی که در گل و لای فرو رفته و میچرخد و حرکت دارد، اما از جای خود خارج نمیشود.
تسبیح این موجودات از این نوع است: حرکتی در ثبات، تسبیحی در جایگاه؛ که نه به غیر منتقل میشود و نه اثرش به موجودات دیگر میرسد. نه حرکتی افقی است که آن را به مراحل بعدی وجود پیوند دهد، و نه حرکتی عمودی است که بالا یا پایین رود و در عوالم دیگر اثرگذار باشد.
این نوع تسبیح، ثابت و منزوی است، بیارتباط با غیر، بیتفاعل؛ بلکه بیشتر شبیه به یک ذکر بیاثر در عالم وجود است، اگرچه آن را «تسبیح» بنامیم.
با این حال، همین حرکت خود نشاندهنده آن است که محرّکی درون آن وجود دارد؛ مخصوصاً بر اساس نظر صدرالمتألهین که میگوید حرکت، نه در عَرَض، بلکه حرکت جوهری است.
خداوند سبحان در قرآن کریم بسیار بر این حرکت تکیه دارد، چنانکه در سوره یس آمده است:
﴿وَالشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ذَالِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّی عَادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ لَا الشَّمْسُ یَنبَغِی لَهَا أَن تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّیْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَکُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ﴾ (یس: ۳۸–۴۰)
توجه کن: واژه «یسبحون» بهکار رفته، که به همان حرکت اشاره دارد. و به همین دلیل در پایان میفرماید:
﴿فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ﴾ (یس: ۸۳)
و نفرمود: «إلیه تُرجع الأشیاء»، بلکه فرمود: «وإلیه تُرجعون»، یعنی شما انسانها. این است نتیجه تسبیح، اما از نوع سوم، یعنی تسبیح ارتقایی... پس در آن تأمل کن.
این نوع نخست از تسبیح، تسبیحِ موجوداتی است که از ذات خود فراتر نمیروند، و اثرشان از حدود هستیشان تجاوز نمیکند؛ گویی موجوداتی ساکن در جای خود هستند که در سکوت تسبیح میگویند، بیآنکه با اطرافشان ارتباطی داشته باشند، یا نوری به دیگران برسانند، یا پیامی را منتقل کنند که از خودشان فراتر رود. تسبیح آنها در درون خودشان جریان دارد و از آن خارج نمیشود.
فطرتشان مبهوت شد، ارتباطشان با بدن مادی قطع گشت تا جایی که حتی درد بریدن دستهایشان را احساس نکردند.
سپس، گواهی بزرگی بر زبان آوردند: «ما هذا بشرًا» — این نفی بشریت او نیست، بلکه نفی صورت معمول و ناقص انسانهاست. «إن هذا إلا ملکٌ کریم» — یعنی از او چیزی پدیدار شد که در انسانهای عادی دیده نمیشود: نوری قدسی، طهارتی آسمانی، سکینهای روحبخش، و هالهای از زیبایی توصیفناپذیر.
پس همانطور که در حضرت یوسف علیهالسلام، این نور ملکوتی فطرتهای ناآگاه را منقلب کرد، اهل بیت علیهمالسلام نیز، در مقام بالاتری، محل تلاقی نور فرشتگان و حقیقت انسانی هستند؛ و اگر در قرآن از آنها به زبان فرشتگان یاد شده، این نه مجاز ضعیف، بلکه افشای حقیقتی بلند است.
این یک گواهی است بر اینکه بُعد مَلَکی در وجود آنان (یعنی اهل بیت علیهمالسلام) بهروشنی ظاهر شده است.
آنچه برای یوسف علیهالسلام رخ داد، برای اهل بیت علیهمالسلام نیز رخ میدهد، بلکه بهصورت کاملتر و عظیمتر؛ چراکه آنان جمع میان بشریت و ملکوت هستند، و نوری در ایشان دیده میشود که فرشتگان در برابر آن سجده میکنند و از آن تسبیح میآموزند.
و از آنان "هالهای الهی" ظهور میکند که هر کس ایشان را ببیند، همانگونه مدهوش میشود که زنان شهر در برابر جمال حضرت یوسف مدهوش شدند.
در زیارت جامعه کبیره آمده است: "خَلَقَکُمُ اللهُ أنوارًا، فجعلکم بعرشه محدقین، حتّی مَنَّ علینا بکم" خداوند شما را نورهایی آفرید، و شما را گرد عرش خود قرار داد، تا آنکه بهوسیلهی شما بر ما منت نهاد. پس اگر دربارهی آنان گفته شود: "ما هؤلاء بشر، إن هم إلا ملائکة کرام"، این در حقیقت ستایش و تمجیدی است از مقام ملکوتی و نوری آنان، نه انکار بشریتشان؛ زیرا آنان کاملترین انسانها هستند که روحالقدس در ایشان آشکار شده است، و منظور همان بُعد متعالی و روحانی است که از مادرشان، حضرت صدیقه فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها)، به ارث بردهاند.
و به همین دلیل است که ما در دعا میگوییم:
"أین الأنجم الزاهرة؟" – یعنی ستارگان درخشان زهرایی... پس در آن تأمل کن.
آری، ایشان همانهایند که صافّوناند و همانهایی که مسبّحوناند.
تسبیح ارتقایی:
این بالاترین نوع تسبیح است؛ یعنی تسبیح موجوداتی که با آگاهی و پیوستگی به خداوند، در حرکت هستند و از نور خود به اطراف میتابانند و اثر تسبیح را به جهان منتقل میکنند.
این همان تسبیح فرشتگان، انبیا و اولیای الهی است، که انوار تسبیح در وجودشان جریان دارد، و از طریق آنان برکتها و هدایتها نازل میشود. چنانکه در آیهی صلوات آمده است: ﴿هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَمَلَائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ﴾ [احزاب: ۴۳]
این تسبیح، همان تسبیحی است که بنده را به خداوند نزدیک میسازد، و در او عبودیت فعال را تحقق میبخشد؛ همان هدفی که برای آن، آفرینش انجام شد: ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ﴾ [ذاریات: ۵۶] یعنی: تا عبودیتی را محقق سازند که آثار آن نازل شود، هدایت کند، و نور آن در عالم جاری شود. همچنین، مهمترین نمونههای این تسبیح، هنگامی است که خداوند شرک را از خود نفی میکند و میفرماید: "سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ"
و اما: داوود و تسخیر کوهها
در جایگاه حضرت داوود (علیهالسلام) نکتهی عجیبی وجود دارد: او تسبیحی ارتقایی و رفیع انجام میداد؛
یعنی تسبیحی که حرکت و صعود به سوی عوالم بالا را با اذن الهی پدید میآورد: ﴿وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ یُسَبِّحْنَ وَالطَّیْرَ وَکُنَّا فَاعِلِینَ﴾ [ص: ۱۸] کوهها و پرندگان، همراه با او تسبیح میگفتند و با ذکر او هماهنگ میشدند؛ اما نوع تسبیح آنان با تسبیح داوود تفاوت داشت:
• تسبیح داوود علیهالسلام، تسبیحی صعودی و رو به بالا و تکامل بود؛
• اما تسبیح کوهها و پرندگان، تسبیحی ثابت در موضع خود بود، بیحرکت یا انتقال به مرتبهای بالاتر.
این تمایز، مقام حضرت داوود علیهالسلام و تأثیر تسبیح او را برجسته میسازد؛
تسبیحی که حتی بر موجودات جامد و جاندار اطرافش تأثیر میگذارد، و آنان را با خود همآهنگ میکند، هرچند خود آنان در درجهی وجودی خود باقی بمانند.
همچنین: نوعی دیگر از تسبیح در قرآن ذکر شده است که با تسبیح عمومی مردم متفاوت است، و آن تسبیح دستهای از افراد مقرّب نزد خداوند است، آنان که "عِندَ رَبِّهِم" هستند. و این گروه در سه آیهی متمایز آمدهاند، از جمله: تسبیح اولیالالباب، تسبیح آنانکه علم داده شدهاند، تسبیح مؤمنان به خدا و رسولش، تسبیح مؤمنان به آیات، تسبیح صالحان، تسبیح مجاهدان
با اینحال، آنها با زبان حال خود گواه بر وجود خداوند هستند و به یگانگیاش ندا میدهند؛ منزه و بلندمرتبه است او.
تسبیح نزولی در عالم:
یعنی جریان یافتن مفاهیم از عوالم علوی به عوالم سفلی. این نوع از تسبیح شبیه به نزول قرآن کریم است از لوح محفوظ به زمین، و نیز مانند نزول تمام فیوضات ربانی. تسبیح از ذات الهی آغاز شد، و در اهل بیت علیهمالسلام جاری گشت، چنانکه پیشتر بیان کردیم، و سپس به عوالم سفلی فرود آمد. در بیان این حقیقت، علامه مجلسی (رضواناللهعلیه) در بحار الأنوار، جلد ۲۴، از صفحه ۸۷ تا ۹۱، بابی را گشوده با عنوان: (إنّهم علیهم السلام الصَّافُّون والمُسبِّحون وصاحبُ المقامِ المعلوم) اینکه ایشان علیهمالسلام صفکنندگان، تسبیحگویان و دارای مقام معلوم هستند؛ و در این باب، یازده حدیث آورده که دلالت دارند بر اینکه اهل بیت علیهمالسلام نخستین کسانی هستند که خداوند متعال را تسبیح گفتهاند، و از طریق آنها تسبیح به عالم آفرینش نازل شده است.
دو حدیث در این خصوص:
حدیث اول از امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در یکی از خطبههایش:
«إنّا آلُ محمد، کنّا أنوارًا حولَ العرش، فأمرَنا اللهُ بالتسبیحِ فسبّحْنا، فسبّحتِ الملائکةُ بتسبیحِنا، ثم أُهبِطْنا إلی الأرض، فأمرَنا اللهُ بالتسبیحِ فسبّحْنا، فسبَّحَ أهلُ الأرضِ بتسبیحِنا، فإنّا لَنحنُ الصَّافُّون، وإنّا لَنحنُ المُسبِّحون»
ترجمه: ما خاندان محمد بودیم؛ نورهایی گرداگرد عرش بودیم. پس خداوند ما را به تسبیح فرمان داد، و ما تسبیح گفتیم؛ و فرشتگان با تسبیح ما، تسبیح گفتند. سپس به زمین فرود آورده شدیم، و خداوند ما را به تسبیح فرمان داد، و تسبیح گفتیم؛ و اهل زمین نیز با تسبیح ما، تسبیح گفتند. بیتردید، ما صفکنندگانیم، و ما تسبیحگویان واقعی هستیم.
حدیث دوم از شهاب بن عبد ربه که گفت: شنیدم امام صادق علیهالسلام میفرمود:
«یا شُهَاب، نحن شجرةُ النُّبُوَّةِ ومعدِنُ الرِّسالة، ومُختلَفُ الملائکة، ونحن عهدُ اللهِ وذمَّتُه، ونحن ودُّ اللهِ وحُجَّتُه. کُنّا أنوارًا صفوفًا حولَ العرش، نُسبِّحُ، فیُسبِّحُ أهلُ السَّماءِ بتسبیحِنا، إلی أن هبطْنا إلی الأرض، فسبَّحْنا، فسبَّحَ أهلُ الأرضِ بتسبیحِنا. وإنّا لَنحنُ الصَّافُّون، وإنّا لَنحنُ المُسبِّحون. فمَن وفّی بذمَّتِنا فقد وفّی بعهدِ اللهِ عزَّ وجلَّ وذمَّتِه، ومن خفرَ ذمَّتَنا فقد خفرَ ذمَّةَ اللهِ عزَّ وجلَّ وعهدَه»
ای شهاب، ما درخت نبوت هستیم و معدن رسالت؛ محل آمد و شد فرشتگان، و ما عهد و پیمان الهی هستیم؛ ما محبوب خدا و حجّت اوییم. ما نورهایی بودیم که به صف در اطراف عرش ایستاده بودیم و تسبیح میگفتیم، و اهل آسمان با تسبیح ما، تسبیح میگفتند. تا آنکه به زمین فرود آمدیم، تسبیح گفتیم، و اهل زمین نیز با تسبیح ما تسبیح گفتند. بیگمان، ما همان صفکنندگانیم، و ما همان تسبیحگویان حقیقی. پس هر که به پیمان ما وفا کند، به عهد و پیمان خداوند عزوجل وفا کرده، و هر که پیمان ما را بشکند، پیمان خداوند عزوجل را شکسته است.
و علامه مجلسی (رضواناللهعلیه) در تعلیق بر این حدیث گفته است: «وجود دو آیه پس از ذکر فرشتگان، منافاتی با نزول آنها در مورد اهلبیت علیهمالسلام ندارد؛ زیرا اینگونه کاربردها در قرآن بسیار است. افزون بر آن، چون ایشان از مقدّسان روحانیاند و در عالم ظلال با فرشتگان آمیختهاند، اطلاق عنوان "فرشتگان" بر ایشان از باب مجاز بعید نیست.»
توضیح:
بهکار بردن واژهی «مَلَک» برای اهل بیت علیهمالسلام، هرگز کاستن از مقام والای آنان به عنوان بشر معصوم نیست؛ بلکه پردهبرداری از یک حقیقت باطنی در وجود آنان است: اینکه آنان جامع میان روحانیت علوی و بشریت زمینی هستند.
و این ویژگی است که آنان را به خزانهداران وحی، معدن نبوت، محل فرود آیات، و واسطهی تسبیح میان آسمان و زمین تبدیل کرده است.«إِنْ هَذَا إِلَّا مَلَکٌ کَرِیمٌ» دقت کن در آنچه قرآن کریم از زبان زنان شهر دربارهی حضرت یوسف علیهالسلام نقل میکند: ﴿فَلَمَّا رَأَیْنَهُ أَکْبَرْنَهُ وَقَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ وَقُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا هذَا بَشَرًا إِنْ هَذَا إِلَّا مَلَکٌ کَرِیمٌ﴾ [یوسف: ۳۱]
در ظاهر، این سخنی است تعجبآمیز؛ اما در باطن، گواهی فطری و ناآگاهانه است به انکشاف نور ملکوتی در وجود حضرت یوسف علیهالسلام. این زنان، نه از عارفان بودند و نه از اولیاء خدا؛ بلکه مشغول دنیا و ظاهر بودند. ولی هنگامی که با جمال نوری، نبوی و پاک یوسف علیهالسلام روبرو شدند، برای لحظهای انکشاف ملکوتی برایشان رخ داد.
فرجام سخن: انعکاس تسبیح در آیینهی هستی
در پایان این سفر در مراتب تسبیح، درمییابیم که تسبیح، تنها یک عمل ظاهری نیست، بلکه حقیقتی جاری در تمام ذرات هستی است. از تسبیح ثابت جمادات و نباتات گرفته تا تسبیح نزولی که فیوضات الهی را به عالم مادی جاری میسازد و تسبیح ارتقایی اولیاء الهی که با آگاهی و عشق، به سوی خداوند عروج میکنند، همگی جلوههایی از این حقیقت واحد هستند. امید است با تأمل در این مراتب، بتوانیم درک عمیقتری از جایگاه خود در این هستیِ تسبیحگو پیدا کرده و با تسبیحی آگاهانه و از سرِ عشق، به سوی کمال گام برداریم.
نظر شما