این سریال به سفارش پلتفرم فیلیمو تولید شده و پخش آن از اوایل تابستان ۱۴۰۴ آغاز شده است. قسمتهای جدید این مجموعه هر شنبه منتشر میشوند و تاکنون هشت قسمت از آن در دسترس مخاطبان قرار گرفته است.
این سریال با محوریت درس ریاضی (درسی که معمولاً با خاطرههای نه چندان خوشایند در ذهن بسیاری از دانشآموزان جا خوش کرده) تلاش میکند از زاویهای تازه به آموزش مفاهیم علمی نگاه کند و همزمان فضای سرگرمکنندهای نیز برای بیننده فراهم آورد.
برای آشنایی بیشتر با این پروژه، انگیزهها و چالشهای آن به سراغ احمد درویشعلیپور، کارگردان این مجموعه رفتیم. این گفتوگو را بخوانید.
چطور ایده ساخت مجموعه «آرزوهای چپکی» شکل گرفت؟ آیا از ابتدا هدفگذاری خاصی برای این پروژه داشتید؟
در ابتدا مشغول تولید مجموعه «لالایی» بودیم که طی همکاری با فیلیمو، تصمیم گرفته شد یک سریال دیگر نیز تولید کنیم. در آغاز قرار بود این پروژه فصل دوم سریال «لالایی» باشد، اما پس از گفتوگو با نویسنده مجموعه، به ایدهای رسیدیم که فضای کاملاً متفاوتی داشت.
این تفاوت فضایی و محتوایی از دل یک دغدغه مشترک بیرون آمد: ما بارها از اطرافیان و حتی از فرزند خودم که پرسوجو کرده بودیم، شنیده بودیم که اغلب از درس ریاضی فراری هستند و علاقهای به آن ندارند. این بیعلاقگی یا به شیوه آموزش بازمیگشت یا به طور کلی به دلیل ذات درس ریاضی بود. همین مسئله برای ما تبدیل به یک دغدغه جدی شد. به نظر من، ما در تولیدات نمایشیمان کمتر به علوم پایه به ویژه ریاضی پرداختهایم. این خلأ موجب شد فکر کنیم شاید این موضوع برای گروه سنی کودک و نوجوان، جذاب و نو باشد؛ هم به لحاظ محتوا و هم به لحاظ فرم. از همین جا بود که ایده «آرزوهای چپکی» شکل گرفت.
ساخت چنین برنامههایی در تلویزیون نیز در دستور کار شما قرار دارد؟
در واقع «لالایی» هم مانند «آرزوهای چپکی» سفارشی از سوی فیلیمو بود. البته باید اشاره کنم که بخش عمده فعالیتهای ما همواره در تلویزیون بوده و از این نظر هیچ مشکلی وجود ندارد. وقفهای که در همکاری با تلویزیون به وجود آمد، بیشتر به مسائل تأمین بودجه بازمیگشت. پس از تولید سه فصل از مجموعه «محله گل و بلبل»، سریال «بچهمحل» و «کلبه عمو پورنگ» انتظار میرفت از این برند حمایت بیشتری شود.البته این موضوع مربوط به اکنون نیست؛ ما درباره حدود سه سال پیش صحبت میکنیم. آخرین کاری که از ما در تلویزیون پخش شد، در تاریخ اول فروردین ۱۴۰۱ بود. در آن زمان به دلیل برخی تغییر و تحولات در ساختار تلویزیون، فضای حمایتی جدیای نسبت به این برند وجود نداشت، با این حال ارتباط ما با تلویزیون هیچ گاه به طور کامل قطع نشد و در این مدت، گفتوگوهایی با مسئولان تلویزیون صورت گرفته تا ببینیم شرایط چگونه پیش میرود. به همین دلیل، احتمال همکاری مجدد با تلویزیون کاملاً وجود دارد.
کارهایی که شما میسازید این ویژگی را دارند که مخاطب هدفشان فقط کودکان نیست، بلکه خانوادهها نیز بهعنوان بیننده، پای برنامه مینشینند. چطور این ویژگی را حفظ کردهاید؟
این موضوع چند بُعد دارد؛ بخشی از آن به شخصیت و حضور داریوش فرضیایی بازمیگردد که به یک برند بیننسلی تبدیل شده است. ایشان بیش از ۲۵ سال است که بهطور مستمر در حوزه کودک و نوجوان فعالیت میکند. بنابراین کودکانی که ۲۵ سال پیش مخاطب برنامههای او بودند، امروز خودشان والدینی هستند که فرزندانشان مخاطب امروز ما هستند. این، یک جنبه مهم ماجراست. اما از سوی دیگر، جذاب نگه داشتن محتوا و پرداختن به مسائل روز نیز نقش تعیینکنندهای دارد. برای نمونه وقتی موضوعی مانند ریاضی مطرح میشود، اگر مخاطب (چه کودک و چه والد) با آن همذاتپنداری کند، طبیعتاً ما را دنبال خواهد کرد. حالا اینکه با چه ساختار و روایتی مواجه میشود، عاملی تعیینکننده است که میتواند این پیگیری را تداوم بخشد یا آن را رها کند.
یکی از وظایفی که همیشه برای خود قائل بودهایم این بوده که خانوادهها با خیال آسوده اجازه دهند فرزندانشان تولیدات ما را ببینند. بارها پیش آمده در همکاری با بازیگران مطرح کشور، از آنها خواهش کردهام حتی در بخشهایی که قرار است بداههپردازی شود، دقت کنند جنس شوخیها به گونهای نباشد که برای قشر کودک و نوجوان نامناسب جلوه کند. البته شوخیهایی که طبق متن پیش میروند مشکلی ندارند، اما ما همیشه تلاش کردهایم مراقب باشیم حتی فضای بداهه از خط قرمزهای این گروه سنی عبور نکند. همین رعایت و محافظت مداوم، در کنار ساختار و موضوعاتی که انتخاب میکنیم موجب شده آثار ما جنبه «کودک و خانواده» پیدا کند.
ترکیب بازیگران شناختهشدهای مانند داریوش فرضیایی با چهرههای جوانتر، چقدر در پیشبرد اهداف پروژه مؤثر بود؟
این برای نخستین بار نبود که چنین ترکیبی را تجربه میکردیم. پیشتر در مجموعه «محله گل و بلبل» نیز با همین رویکرد جلو رفتیم. واقعیت این است که این ترکیب، خواسته قلبی من است. من باور دارم باید به افراد فرصت داد تا چهرههای تازه و بااستعداد بتوانند هنر خود را به نمایش بگذارند. استفاده از بازیگران جوان در کنار هنرمندانی که سالها تلاش کردهاند، باتجربهاند و محبوبیت بالایی دارند، هم برای پروژه تازگی میآورد و هم به آن انرژی مضاعفی میبخشد. وقتی به بازیگران نوچهره یا کمتر شناخته شدهای که سالها در تئاتر کار کرده یا مسیرهای آکادمیک را طی کردهاند فرصت حضور داده میشود، نتیجه این ترکیب هم در کیفیت اثر دیده میشود و هم در واکنش مثبت مخاطب. این تعامل میان نسلها، نه تنها به پویایی تیم کمک میکند، بلکه به جذابیت نهایی کار نیز میافزاید، به ویژه در آثاری که برای گروه کودک و نوجوان ساخته میشوند، این ترکیب میتواند پل ارتباطی خوبی میان نسلها ایجاد کند.
بازخورد مخاطبان را چگونه ارزیابی و تحلیل میکنید؟
معمولاً پلتفرمها از طریق ارتباط مستقیم با مخاطبان، اقدام به نظرسنجی میکنند، به ویژه در پلتفرمهایی که مخاطبان میتوانند مستقیماً نظرشان را درباره یک اثر ثبت کنند، این بازخوردها بهعنوان یک شاخص قابل بررسی هستند. همچنین در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی، صفحات بازیگران ما که میلیونها دنبالکننده دارند، مانند آقای داریوش فرضیایی، خانم نظامدوست یا صفحه شخصی خودم، بستری برای دریافت واکنشهای مخاطبان فراهم میکند. از همین بازخوردها میتوانم ارزیابی نسبیای از میزان استقبال مخاطب داشته باشم و بفهمم آیا کار ما مورد توجه قرار گرفته یا خیر. اما در عین حال، باید این نکته را در نظر گرفت که گستره مخاطبان در پلتفرمهای برخط، از نظر کمی قابل مقایسه با تلویزیون نیست. حتی اگر اثری در فضای پلتفرمها موفق باشد، باز هم میزان دسترسی و فراگیری آن با تلویزیون تفاوت اساسی دارد.
دلیل اصلی این تفاوت، به مسائل اقتصادی و زیرساختی بازمیگردد. توان اقتصادی مردم به مرور ضعیفتر شده و هزینه اشتراک در پلتفرمها برای بسیاری از خانوادهها سنگین است. همچنین باید دید آیا همه مخاطبان دسترسی به اینترنت پایدار و مناسب برای تماشای آثار در پلتفرمها دارند یا خیر. تلویزیون سالهاست محتوای خود را به صورت رایگان در اختیار مخاطب قرار داده و سیگنال آن به دورافتادهترین نقاط کشور نیز میرسد. این واقعیت را نباید نادیده گرفت و در تحلیل بازخوردها و میزان موفقیت آثار، باید این تفاوت در بسترهای پخش و دسترسی را نیز در نظر داشت.
برای جلوگیری از تکرار و خسته شدن مخاطب از یک تیم ثابت، چه برنامهها و اهدافی دارید؟
هر شروعی، پایانی دارد و ما همواره تلاش کردهایم پیش از رسیدن به نقطه اشباع، مسیر تازهای را در پیش بگیریم. در همین راستا سعی کردهایم با تغییر قالبها، مثلاً تولید سریال برای پلتفرمهای برخط یا ادامه فعالیت در تلویزیون، تنوع ایجاد کنیم. شاید در آینده هم به سراغ شکل تازهای از کار برویم، اما زمانی که یک اثر به تکرار میرسد، به این معناست که دیگر حرف تازهای برای گفتن ندارد. در چنین شرایطی بهتر است خاطرات خوب را حفظ کرد و اجازه داد مردم با همان حس نوستالژیک و مثبت از ما یاد کنند؛ اینکه بگویند: «اینها همانهایی بودند که کودکی ما را ساختند و خاطراتی زیبا برایمان به جا گذاشتند». جالب است که برخی از همکاران جوان امروز من، همان کودکانی بودند که زمانی مخاطب همین برنامهها بودند. این یعنی استمرار، اما نه به معنای تکرار؛ به معنای تأثیرگذاری. ما تمام تلاشمان را میکنیم تا در هر پروژه، حرف تازهای برای گفتن داشته باشیم به ویژه در بخش خصوصی که هیچ تعارفی با مخاطب وجود ندارد. اگر مخاطب از برنامه استقبال نکند، اگر تماشاگر نباشد، ناگزیر باید خداحافظی کرد یا به فکر مسیر و رویکردی تازه افتاد. همین موضوع است که ما را به پویایی و نوگرایی وادار میکند.
عملکرد نمایش خانگی با محوریت کودکان و نوجوانان در ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟
بازار کودک و نوجوان، بازاری کوچک است؛ به همین دلیل، همین یکی دو کاری که در حال حاضر در این حوزه انجام میشود باید غنیمت شمرده شود که متأسفانه چنین نگاهی وجود ندارد. در این حوزه، باید نگاه حمایتی حاکم باشد. کودکان به هیچ تریبون مستقیمی دسترسی ندارند، نهایت ارتباط آنها با جهان بیرون، محدود به پدر و مادر و محیط پیرامونشان است. آنها که صاحب قلم نیستند تا بتوانند بنویسند، نقد کنند و خواستههایشان را در قالبی رسمی بیان کنند. در نتیجه، دغدغههایشان در مسیر انتقال، همواره با چالش روبهرو است. به همین دلیل است که تأکید میکنم باید نگاهی حمایتی و ساختاریافته به این حوزه وجود داشته باشد. اگر بحث کیفیت را موقتاً کنار بگذاریم، حتی از نظر کمی نیز این سؤال مطرح است که چرا پلتفرمها در حوزه کودک و نوجوان محتوای بیشتری تولید نمیکنند؟ پاسخ روشن است: پلتفرمها ترجیح میدهند برای طیف گستردهتری از مخاطبان، یعنی بزرگسالان، تولید محتوا کنند؛ چراکه کار کودک و نوجوان نه تنها محدودتر است، بلکه از نظر اقتصادی هم مقرون بصرفه نیست.
پلتفرمها به خوبی از مشکلات تولید در این حوزه آگاهاند؛ از جمله هزینههای نرمافزاری و سختافزاری، طراحی لباس، گریم، دکور و جلوههای ویژه. همه این موارد بسیار هزینهبر هستند. حال شما تصور کنید تمام این هزینهها را برای گروه مخاطبی انجام میدهید که به مراتب کوچکتر از مخاطبان بزرگسال است. طبیعی است تمایل به تولید در حوزه کودک و نوجوان کاهش یابد.
مهمترین ویژگی یک پروژه موفق در حوزه کودک و نوجوان چیست؟
موفقیت در حوزه کودک و نوجوان فقط به کودکان محدود نمیشود، بخشی از محبوبیت، به حضور چهرههایی مانند داریوش فرضیایی بازمیگردد که به تنهایی ظرفیتی عظیم در جذب مخاطب ایجاد کردهاند. مخاطب وقتی میبیند فردی محبوب در پروژه حضور دارد، به خودی خود جذب میشود. اما اگر بخواهم صادقانه صحبت کنم، باید بگویم نمیشود تنها با تکیه بر سرگرمی، برای کودک و نوجوان کار تولید کرد. ظاهر ماجرا ممکن است چنین نشان دهد که کودک صرفاً از عناصر سرگرمکننده لذت میبرد، اما ذهن جستوجوگر او به دنبال «حرف تازه» است؛ حرفی که به دردش بخورد، در ذهنش تهنشین شود و او را به فکر و همراهی وادارد. همیشه باید از خود پرسید: «چه بشود؟» ما «آرزوهای چپکی» را ساختیم که چه اتفاقی بیفتد؟ آیا هدف صرفاً پر کردن اوقات فراغت مخاطب بود؟ قطعاً نه. ما خواستیم حرفی را بزنیم که تأثیر بگذارد و در ذهن و احساس مخاطب ماندگار شود.
به نظر من، اگر کسی میخواهد برای کودک کاری انجام دهد، نباید صرفاً به زرق و برق، بستهبندی و ظاهر خوشآب و رنگ اثر توجه کند. درست است که موسیقی، طراحی صحنه، رنگ و حرکت نقش مؤثری دارند، اما همه چیز نیستند. در پس همه این ابزارها، باید «محتوا» وجود داشته باشد؛ حرفی که ارزش شنیدن و به خاطر سپردن داشته باشد.
برای مثال، در مجموعه «لالایی» که در بخش خصوصی تولید شد، من درباره محیط زیست حرف زدم. گفتم اگر مادر عزیز و محترم است، زمین که مرکز زایش ماست، مقام بالاتری دارد.
بیایید هوای آن را هم داشته باشیم. برای بیان این حرفها نه از سازمان محیط زیست سفارشی گرفتم، نه بودجهای؛ این دغدغه شخصی من بوده است. امروز بسیاری از مشکلاتی که در جامعهمان داریم، چند درصدشان سیاسی است؟ بخش بزرگی از آنها به کمتوجهی به مسائل زیست محیطی و فرهنگی بازمیگردد. فرهنگسازی برای کودکان محدود به زمان خاصی نیست؛ باید مستمر و بهروز باشد.
این کار مانند یک دو امدادی است که باید از نسلی به نسل دیگر منتقل شود. نباید به زمانی برسیم که ۲۰ سال بعد، روی بیلبوردها بنویسیم: «آب را ببندید، کم داریم!» این هشدارها باید از کودکی در ذهن نهادینه شود، نه اینکه تازه در بزرگسالی با آن مواجه شویم. بیلبوردهایی که امروز در خیابان میبینیم، چقدر اثر دارند؟ اما اگر آموزشهای اولیه از سن ۶-۵سالگی و از طریق برنامههای نمایشی در تلویزیون، سینما و رسانههای دیگر داده شود، آن کودک با درکی عمیقتر بزرگ خواهد شد.
به نظر من، هر سازمان و نهاد مرتبط با حوزه کودک و نوجوان موظف است دستکم سالی یک اثر تولید کند. مگر بودجهاش چقدر میشود؟ تولید نمیکنند، چون آیندهنگری نداریم.
ما همیشه منتظریم بحرانی پیش بیاید، بعد بنشینیم و بگوییم: «حالا چه باید کرد؟» اما باید از امروز بکاریم، تا ۲۰سال بعد برداشت کنیم. نتیجه هر تصمیمی، هر تولیدی و هر غفلتی، ۲۰ سال بعد خودش را نشان میدهد. نمیدانم صدایم را باید چگونه به گوش مسئولان برسانم. اما آنچه مسلم است، ما ماندنی نیستیم و نسلها تغییر میکنند. اگر امروز درباره وضعیت آب و هوایی ایران، ناترازی انرژی و مصرف بهینه با زبان کودکانه در مدارس و برنامهها صحبت نکنیم، در آینده باید فشار بیشتری به مردم و هنرمندان بیاوریم.
پرسش مهم من این است که شرکتهای بزرگی مثل نفت و گاز، یا آقایان توانیر، چقدر برای فرهنگسازی در حوزه کودک و نوجوان کار کردهاند؟ بله، ممکن است مدیری بیاید و دغدغهمند باشد و کاری انجام دهد، اما مدیر بعدی آن را ادامه ندهد؛ این بد است. این رفتارها هم سلیقهای است، هم جزیرهای. هر کس صرفاً از نگاه خود به ماجرا نگاه میکند و حاضر نیست بودجه فرهنگی را همافزا کند، اما اگر ارادهای جدی وجود داشته باشد، میتوان قدمهای مؤثر و ماندگاری برداشت.
نظر شما