اظهارنظری که واکنشهای تندی را به دنبال داشت؛ برخی آن را جوسازی رسانهای صحرایی دانستند، عده دیگری به «فقر یادگیری» در بیش از ۳۰درصد دانشآموزان بهویژه در مناطق دو زبانه اشاره کردند و به همین بهانه از مشکل تدریس زبان فارسی و بار مالی آموزش پیشدبستانی که بر دوش مردم افتاده گلایه کردند، عدهای هم از توانایی ذهنی یادگیری کودکان گفتند و حتی اشاراتی هم به تراکم کلاسها به دلیل کمبود فضای آموزشی، کمبود معلم و مربی و... کردند و در نهایت اینکه ابتداییترین نیاز برای اجرای چنین هدف مطلوبی را تهیه و تدوین پیشزمینهها و بسترسازی آن دانستند که به شرطها و شروطها میتواند تعمیق یادگیری و کیفی شدن آموزش را بهدنبال داشته باشد.
حالا پس از دو سال، نمایندگان مجلس هم ضمن بررسی طرح تقویت نظام آموزش و پرورش، به ماده ۱۱ آن که به سن ورود کودکان به مدرسه مربوط میشود اشاره کردهاند.
در صورت تصویب این ماده، سن آغاز تحصیل از ۶سال تمام به ۵سال تمام کاهش خواهد یافت؛ به عبارت دیگر، ورود به پایه اول ابتدایی یک سال زودتر انجام میشود.
در جزئیات این طرح، پیشنهاد شده ساختار فعلی آموزش ابتدایی اصلاح شود، بهگونهای که محتوای آموزشی پایه اول ابتدایی به دوره پیشدبستانی (سال آمادگی) منتقل و آموزشهای اصلی در پنج پایه بعدی متمرکز شود.
نمایندگان، هدف این تغییر ساختار را حذف سرفصلهای مازاد و غیرضروری و تغییر رویکرد آموزشی از حافظهمحوری به مهارتمحوری دانستهاند. به گفته آنها در این جهتگیری، برنامههای درسی دوره ابتدایی باید با محوریت برنامههای پرورشی، هویتی و آموزش مهارتهای زندگی طراحی شوند و از روشهای متنوع و فعال مانند آموزشهای کارگاهی، بازیمحور و سرگرمیمحور بهره بگیرند.
در دیگر کشورها چه میگذرد؟
سن ورود به مدرسه یکی از موضوعات مهم در سیاستهای آموزشی جهان است. برخی کشورها کودکان را از پنجسالگی پشت نیمکتهای مدرسه مینشانند، درحالیکه در کشورهای دیگر آغاز آموزش رسمی از ۶ یا حتی هفتسالگی است. اختلافی که نهتنها به سنتهای آموزشی، بلکه به نگاه هر کشور به رشد شناختی و عاطفی کودکان بازمیگردد.
انگلستان و ولز
در انگلستان و ولز، کودکان در چهار سالگی وارد مقطع «Reception» یا همان پیشدبستانی و مهدکودک میشوند. این مقطع، نخستین سال آموزش رسمی است که قبل از پایه اول ابتدایی بوده و بیشتر بر یادگیری از طریق بازی و فعالیتهایی مانند کاردستی، نقاشی و... تمرکز دارد. با این حال، براساس قانون آموزش، تحصیل الزامی از پنجمین سالگرد تولد کودک آغاز میشود.
ژاپن
بر اساس دستورالعمل رسمی وزارت آموزش ژاپن، کودکان باید در آوریل سالی که ششساله میشوند وارد پایهاول دبستان شوند. پیشدبستانی وجود دارد اما اجباری نیست. دلیل انتخاب سن ۶سالگی برای ورود به مدرسه در این کشور، بالغانهتر شدن رشد شناختی و اجتماعی کودک است. تأکید بر آمادهسازی مهارتهای پایه (خواندن، نوشتن و ریاضیات) در محیط کنترلشده از دیگر دلایل انتخاب سن ۶سالگی در این کشور است.
کرهجنوبی
سن ۶سالگی بهعنوان نقطه ورود مناسب در کرهجنوبی در نظر گرفته شده است، زیرا کارشناسان معتقدند کودک در این سن از تواناییهای شناختی، عاطفی و اجتماعی برخوردار بوده و توان حضور در محیط رسمی مدرسه را دارد. برنامه پیشنهادی کاهش این سن در کره نشاندهنده فشارهای اجتماعی بر خانوادهها و چالشهای تعادل میان بهرهبرداری آموزشی و سلامت کودک است.
آمریکا
در بیشتر ایالات متحده آمریکا، کودکان باید سن پنج سال را به پایان رسانده باشند تا وارد پیشدبستانی شوند؛ سالی که آغاز تحصیلات رسمی محسوب میشود.
دلیل انتخاب سن پنج سالگی این است که کودکان مراحل رشد اجتماعی و احساسی لازم را برای حضور در کلاس گروهی پشت سر گذاشتهاند و میتوانند دستورالعملها را دنبال کنند و ارتباط مؤثر با دیگر دانشآموزان داشته باشند. اما برخی خانوادهها فرزندان خود را با تأخیر وارد کلاس درس میکنند تا فرصت رشد بیشتر در ابعاد مختلف اجتماعی، احساسی یا جسمی آنان داشته باشند.
هند
براساس سیاست جدید آموزش هند، سن شروع رسمی تحصیل ابتدایی (کلاس اول) ۶سالگی تعیین شده است. همه ایالتها موظف شدهاند معیارهای سن را با این استاندارد هماهنگ کنند. پایبندی به استانداردهای رشد شناختی و اجتماعی کودک در ۶سالگی دلیل انتخاب این سن برای ورود به مدرسه در هندوستان عنوان میشود و پیشدبستانی برای کودکان سه تا ششساله پیشنهاد شده است تا مهارتهای پایهای را پیش از ورود به کلاس رسمی درس کسب کنند.
تفاوتهای فردی کودکان را به رسمیت بشناسیم
یک کارشناس ارشد مدیریت آموزشی به قدس میگوید: رشد مغزی و شناختی کودکان از اهمیت ویژهای برخوردار است. مطابق نظرات پیاژه، دانشآموز در سن ۶سالگی مرحله پیشعملیاتی به سوی عملیات عینی را میگذراند و توانایی تمرکز، تفکر منطقی و ساده و مهارتهای ریاضی او در حال شکلگیری است.
اما تفاوتهای فردی در این سن بسیار زیاد است و اینگونه نیست که همه به یک اندازه به مرحله رشد شناختی و مغزی رسیده باشند.
حسن عدالتجو به عنوان فردی که سالها در آموزش و پرورش خدمت کرده و شناخت خوبی از موضوعات آموزش و پرورش دارد، اظهار میکند: ابتدا باید دقت کرد یک طرح در آینده چه تأثیرات مثبت و مفیدی برای جامعه دارد.
نکته دیگر اینکه رشد عاطفی و اجتماعی کودک در سن پنجسالگی از طریق تجربه و آزادی عمل اتفاق میافتد و در حقیقت کودک فضای خشک کلاس به معنی رسمی آن را برنمیتابد و دچار اضطراب و استرس شده و به مدرسه بیرغبت میشود.
موضوع دیگری که باید مورد توجه قرار گیرد رشد حرکتی کودک است. اینکه کودک ما به سنی رسیده که بتواند کارهای ظریف حرکتی مانند نوشتن را انجام دهد و چنانچه رشد حرکتی او کامل نشده باشد و از او بخواهیم بنویسد آیا این موضوع سبب کاهش اعتماد بهنفس کودک نمیشود؟
متأسفانه در آموزش و پرورش ما فضای رقابتی شکل گرفته که آسیبهای روحی و روانی بسیاری به فرزندان وارد کرده است.
به نظر میرسد تحصیل زودهنگام کودکان، اضطراب و فشار تحصیلی و فضای رقابتی را سنگینتر و بدتر میکند.
این کارشناس آموزشی یادآور میشود: در سالهای کرونا، تعاملات، بازیهای گروهی و کار تیمی بچههای ما نسبت به گذشته کمتر بود، بنابراین در دوران پساکرونا، تعاملات اجتماعی کودکان کاهش یافته و نیاز است این موضوع در برنامهریزیهای آموزشی لحاظ شود. همچنین، تحولات دیجیتال و ارتباطات مجازی نیازمند آموزشهایی است که کودکان بتوانند در مقابل آسیبهای فضای مجازی مقاوم شوند.
بنابراین اگر طرح ورود به دبستان از پنجسالگی اجرا شود حتماً باید به تفاوتهای فردی کودکان توجه شود، چراکه همه کودکان در این سن آمادگی ورود به آموزش رسمی را ندارند.
نکته مهم دیگر، آزمون ورود به دبستان است که باید برگزار شود و براساس آن، دانشآموزانی که مستعد هستند وارد دبستان شوند و یا به اولیا اختیار داده شود که آیا تمایل دارند فرزندشان در این سن تحصیل را آغاز کند؟
او با تأکید بر ضرورت غنیسازی دوره پیشدبستانی بیان میکند: پیش از آغاز آموزش رسمی در دبستان، گنجاندن محتوای غنی، بازیمحور، آموزش مهارتهای اولیه، گروهی و تیمی در دوره پیشدبستانی بسیار مهم است.
عدالتجو با مقایسه ایران و دیگر کشورها تصریح میکند: در کشورهایی مانند فنلاند، سوئد و دانمارک نیز سن ورود به دبستان از هفتسالگی است. این در حالی است که این کشورها دوره پیشدبستانی قوی دارند و آموزش پیشدبستانی آنها اجباری و متمرکز بر بازی، تعامل گروهی، کار تیمی، مهارتهای خودکنترلی و موسیقی است.
حتی در کشورهایی مثل آلمان که سن ورود به مدرسه از ۶سالگی است نیز با برگزاری آزمون، تفاوتهای فردی کودکان به رسمیت شناخته میشود.
او معتقد است: چنانچه دوره پیشدبستانی غنی و اجباری و مبتنی بر آموزشهای بازیمحور و کار تیمی باشد بسیار موفقتر خواهیم بود تا اینکه بخواهیم پایه اول ابتدایی را به سن پنجسال کاهش دهیم، چراکه آمادگی شناختی روانی و حرکتی کودک مهمتر از سن تقویمی او است.
بنابراین آغاز دوره ابتدایی در پنجسالگی، بدون توجه به تفاوتهای فردی کودکان نتیجهای جز کاهش اعتماد بهنفس، برچسب دانشآموز ضعیف، کاهش ابتکار عمل و افزایش استرس و اضطراب برای کودکان ما نخواهد داشت.
این کارشناس آموزشی بر ضرورت اصلاح نظام آموزش و پرورش، بهرهگیری از فناوریهای نوین و روشهای فعال تدریس تأکید دارد و اظهار میکند: با این اقدامات، آینده نظام تعلیم و تربیت کشور بهتر خواهد شد.
بنابراین تصمیم برای آغاز دبستان از پنجسالگی، یک تغییر ساده نیست بلکه یک اقدام بسیار خطیر و تأثیرگذار بر آینده کشور است، زیرا آینده آیندهسازان کشور در همان سالهای اولیه شکل میگیرد و تصمیمات گرفته شده در این دوره میتواند تأثیرات بلندمدتی بر رشد شناختی، عاطفی و اجتماعی آنها داشته باشد.
عدالتجو بر اهمیت مطالعه تطبیقی با نظامهای آموزشی دیگر کشورها تأکید میکند و خواستار توجه جامعهشناسان و متخصصان به فهم صحیح نیازها و ویژگیهای جامعه ایرانی است.
او معتقد است: باید براساس شناخت دقیق از کودکان و شرایط فرهنگی، اجتماعی و تربیتی کشور، تصمیماتی منطقی و بومی گرفته شود تا آیندهای بهتر برای نسل جدید رقم بخورد.
این طرح پشتوانه نظری و عملی ندارد
معاون پیشین دوره متوسطه آموزش و پرورش نیز درباره طرح آغاز دبستان از پنجسالگی میگوید: باید بررسی شود نظریه کاهش سن آموزش در دبستان، براساس کدام پشتوانه مطالعاتی و پژوهشی ارائه شده است.
ابراهیم سحرخیز میافزاید: در تمام نظریات عملیاتی شده و رایج دنیا در حوزه روانشناسی رشد و حوزه یادگیری در مکاتب مختلف از ایدهآلیستها و رئالیستها گرفته تا عملگرایان و اسلامگرایان چنین نظریهای دیده نمیشود و اسلام نیز هفت سال نخست زندگی کودک را هفت سال سیادت میداند، بنابراین میتوان گفت طرح پیشنهادی پشتوانه نظری و عملی ندارد.
او درباره ارتباط این نظریه با سند تحول آموزشوپرورش توضیح میدهد: در سند تحول آمده تعلیم و تربیت عمومی و رسمی کشور، اجباری و بر مبنای روانشناسی رشد است و در حوزه رشد نیز از پیاژه تا دیگر روانشناسان مطرح دنیا، مناسبترین سن را برای یادگیری رسمی، پایان ۶سالگی میدانند.
البته این بدان معنا نیست که دوره پیشدبستانی را نادیده بگیریم؛ اما برای ورود به آموزش رسمی قبل از دبستان نیازمند پیشزمینههایی هستیم که این بستر هر چه آمادهتر باشد یادگیری عمیقتر خواهد بود.
معاون پیشین دوره متوسطه آموزش و پرورش یادآور میشود: در سالهای اخیر سعی شده است آموزشهای پیش دبستانی گسترش و تعمیم داده شود؛ اما یکی از مشکلاتی که در حال حاضر گریبانگیر نظام آموزشی کشور ماست؛ فقر یادگیری در بیش از ۳۰درصد دانش آموزان به ویژه در مناطق دو زبانه است که حتی در یادگیری درس فارسی نیز با مشکل رو به رو هستند.
این کارشناس آموزش و پرورش میگوید: پیش از این، دولت با شعار آموزش برای همه، بودجهای را برای کمک به آموزش پیشدبستانی در نظر گرفت اما در نهایت، بیشتر این بار روی دوش مردم افتاد.
بنابراین نباید همه را با یکچشم نگاه کرد و بدون در نظر گرفتن توانایی کودک، آموزش اجباری را از زیر ۶سالگی شروع کرد، چراکه این ظرفیت و توانایی در وجود همه کودکان یکسان نیست مگر افرادی که آیکیوی بالای ۱۸۰ دارند و جزو نوابغ هستند.
سحرخیز میگوید: در روزهایی که آموزش و پرورش بیش از ۱۶میلیون دانشآموز دارد، کلاسها ۴۰ تا ۵۰نفره است، مدرسهها دونوبته بوده و چندین هزار معلم کم دارد چگونه میشود چنین نظریهای را عملیاتی کرد؟ بنابراین پیش از هرگونه اظهارنظری باید ابتدا اولویتهای آموزش و پرورش را سنجید و سپس براساس اولویتها تصمیم گرفت.
زیرساختها در ایران برای چنین طرحی وجود ندارد
محمد رضا نیکنژاد، کارشناس آموزش و پرورش نیز در این باره اظهار میکند: در همه جای دنیا از جمله ایالتهای مختلف آمریکا سن آموزش رسمی متناسب با سطح نظام آموزشی و چارچوبهای آن کشور بین ۲ تا ۶ سالگی آغاز میشود و این موضوع یکسان و فراگیر نیست.
صرفنظر از اینکه هدف از طرح کاهش سن آموزش چیست، زیرساختها در ایران برای عملیاتی شدن چنین طرحی وجود ندارد و به نظر میرسد مسئولان این حوزه برای جبران شکست در فرایند آموزش ایدئولوژی به کودکان، قصد دارند سن آموزش را به پنجسالگی برسانند، غافل از اینکه کودک را گریزانتر خواهند کرد.
این کارشناس آموزش و پرورش میگوید: نمونه اجرایی طرحهای اشتباه در دولت آقای احمدینژاد، تغییر ساختار آموزشی بدون برنامهریزی بود. به این صورت که در مدت یک سال بدون برنامهریزی، ساختار آموزشی از ۵- ۳-۴ به ۶-۳-۳ تبدیل شد، چنانکه پس از گذشت ۱۰ سال از اجرای طرح، همچنان آسیبهای آن گریبانگیر دانشآموزان، خانوادهها، معلمان و مدیران است، چراکه بدون مطالعه و کارشناسی، سرایدار را به جای معلم و معلمهای دوره متوسطه اول و دوم را به پایههای مهم دوره دبستان انتقال دادند و این چنین آموزش و پرورش دچار بحران شد.
نیکنژاد درباره کاهش سن آموزش به پنجسالگی بیان میکند: کودک پنجساله نیازهای ویژهتری نسبت به کودک شش یا هفتساله دارد؛ مثلاً گاهی ممکن است کنترل ادرار نداشته باشد، بنابراین چگونه میتوان در مدارسی که هیچگونه زیرساختی ندارند و برای آموزش کودکان زیر ۶ سال متناسبسازی نشدهاند، کودکان چهار یا پنجساله را آموزش داد؟
این کارشناس آموزش و پرورش عنوان میکند: واقعیت این است به لحاظ نرمافزاری و سختافزاری امکان اجرای این طرح برای نظام آموزشی ایران وجود ندارد.
نظر شما