۹۲ سال پیش، توی کوچه پسکوچههای اصفهان، کمتر گوهرشناسی پیدا میشد که بتواند لعل و جواهر استعداد یک پسربچه چهار یا پنج ساله را تشخیص دهد. «حاج غلامرضا» هم فقط چون علاقه فرزندش به نقاشی را دیده بود، متوجه شد نقشهایی که «محمود» با تقلید از گلهای قالی، روی کاغذ میزند، چیزی فراتر از نقاشیهای کودکانه است. دست پسر کوچکش را گرفت و به کارگاه هنرمند و نگارگر معروف اصفهان برد. «حاج میرزا آقا امامی» نقشی از یک آهو را به طفل خردسال داد و گفت از روی آن برایش نقاشی بکشد و بیاورد. «محمود» تا خانه یکنفس دوید و نرسیده رفت سروقت ابزار نقاشی کودکانهاش. استاد شاید توقع داشت کشیدن نقاشی، یک هفتهای سر کودک بازیگوش را گرم نگه دارد، صبح روز بعد اما «محمود» به کارگاه آمد و ۲۰۰ طرح مختلف از آهو را پیش روی استاد گذاشت!
حاج میرزا، حیرتزده نقاشیها را وارسی کرد. کس دیگری جای او بود از کودک میپرسید که چه کسی در کشیدن این همه آهو کمکت کرده است؟ حاج میرزا اما لابهلای این همه آهو، استعداد جواهرگونهای را دیده بود که بهزودی درخشش آن چشمها را خیره میکرد. خدا میداند، شاید حاج میرزا امامی، همان روز فهمید که ۲۰۰ آهوی نقاشیهای حیرتآور «محمود»، روزگاری دست به دست هم میدهند و «ضامن آهو» میشوند. شاگرد خردسال کارگاه نقاشی «حاج میرزا» چند سال بعد، شاگرد استاد «عیسی بهادری» شد و همزمان مدرسه هنرهای زیبای اصفهان را تمام کرد. ۲۱ سال بیشتر نداشت که تحصیل هنر را در اروپا دنبال کرد. همراه درس خواندن، چند سال پی در پی آثار هنرمندان غربی را در موزههای اروپا بررسی میکرد. شاید در همین دوره بود که تصمیم گرفت با ایجاد ترکیبی دلانگیز و روحنواز از «اصالت» و «نوگرایی»، آرام آرام به سبک خاص خودش یعنی سبک فرشچیان برسد.
اصفهان امروز جواهری را به خاک ایران برمیگرداند که سالها پیش از دل همین آب و خاک بیرون آمد و کو تا روزی که باز «حاج میرزا»یی پیدا شود و جواهری مثل «محمود» را کشف کند!
۲۸ مرداد ۱۴۰۴ - ۰۷:۳۰
کد خبر: ۱۰۸۹۷۶۵
۹۲ سال پیش در کوچههای اصفهان، «حاج غلامرضا» با دیدن علاقه پسرش «محمود» به نقاشی فهمید طرحهای او فراتر از نقاشیهای کودکانه است.

زمان مطالعه: ۱ دقیقه
منبع: روزنامه قدس
نظر شما