سی‌ونهمین سالگرد شهادت سردار جوان مشهدی، محمود کاوه، یادآور شجاعت، تواضع و ایثار فرمانده‌ای است که در ۲۵ سالگی معادلات دشمن را برهم زد و هنوز پس از ۳۹ سال، رزمندگان از اقصی نقاط ایران خاطرات و تحسین خود از او را زنده نگه می‌دارند.

فرمانده‌ای جوان که کابوس دشمن بود
زمان مطالعه: ۹ دقیقه

به گزارش قدس خراسان، ۱۱ شهریور ماه سی ‌و ‌نهمین سالگرد شهادت سردار جوانی بود که در ۲۵ سالگی معادلات دشمن را در جبهه شمال‌غرب کشور برهم زده بود. سردار شهید محمود کاوه همان جوان مشهدی است که جثه لاغری داشت؛ اما آوازه‌ سلحشوری‌هایش آن‌قدر پیچیده بود که او را بزرگ کرده و کابوس ضدانقلاب و حزب بعث شده بود.

همرزمان او پس از سال‌ها هنوز بر بزرگی روح و منش او مُهر تأیید می‌گذارند. شجاعت، تواضع، اخلاص، ایثار و ازخودگذشتگی از جمله صفت‌هایی است که هر بار صحبت از برادر محمود به میان می‌آید، تکرار می‌شود؛ صفاتی که هر بار به بیانی دیگر تازه می‌شود و تکراری نیست.

در لشکر ویژه شهدا شاهد حضور رزمندگانی از اقوام و شهرهای مختلف ایران بودیم و فرمانده جوان مشهدی در اوج ایران‌دوستی، اتحادی میان آن‌ها ترسیم کرده و هنوز هم پس از ۳۹ سال که از عروج ملکوتی‌اش می‌گذرد، به یادبود او از گوشه‌گوشه ایران این فرمانده شجاع و سردار جوان روزهای جنگ تحمیلی هشت ساله را از عمق جان و باور خود نسبت به متمایز بودنش روایت می‌کنند.

شهید کاوه ایرانی‌ترین ایرانی بود

حمیدرضا صدوقی، یکی از رزمندگان لشکر ویژه شهدا:

بیشترین ویژگی شهید محمود کاوه تحت شعاع شجاعت او قرار می‌گیرد، چرا که شجاعتش واقعاً زبانزد بود.

این شهید بزرگوار با رزمندگان لشکر ویژه شهدا بسیار رفیق بود و این رفاقت منحصر به‌فرد محسوب می‌شد. در هیچ یگان دیگری نمی‌بینیم یک فرمانده با نیروهای تحت امرش تا این اندازه صمیمی باشد.

شهید کاوه ایرانی‌ترین ایرانی و ناسیونالیست‌ترین انسان در کشور بود. او برای اینکه یک وجب از خاک کشور به دست دشمن نیفتد، حاضر بود جان خودش را فدا کند و در نهایت هم جانش در این راه فدا شد. اگر پیکر مطهر هر یک از شهدا در معرکه می‌افتاد، او حاضر بود جان چند نفر دیگر به خطر بیفتد تا پیکر شهدا را بیاورند؛ چرا که معتقد بود آن شهید خانواده دارد و جزئی از یگان ما بوده، به همین خاطر باید پیکر او را منتقل کنیم. وقتی رزمنده‌ها حساسیت شهید کاوه را در مورد پیکر بی‌جان همرزمشان می‌دیدند، این حس در آن‌ها به وجود می‌آمد که فرمانده‌مان برای زنده و مرده ما ارزش قائل است.

لشکر ویژه شهدا، لشکر ۷۲ ملت بود و در این لشکر از اقوام مختلف ایرانی و استان‌های گوناگون حضور داشتند و به‌ طور کلی جوان‌هایی با فرهنگ‌ها و شیوه‌های رفتاری متفاوت آنجا بودند. با وجود این، رزمندگانی از استان‌هایی همچون مازندران و گیلان در لشکر حضور داشتند که عاشقانه محمود کاوه را دوست داشته و دارند.

مرد ایستاده سرزمین‌ مجاهدت‌های خاموش

حمیدرضا مشهوری، رزمنده همدانی هشت سال دفاع مقدس:

یک سال با جمعی حدود ۹۰۰ نفره از رزمندگان در کنار شهید کاوه بودم و در ماجرای ختم غائله کردستان او را همراهی کردم. لشکر ویژه شهدا برای من آن‌قدر خاص بود که به واسطه علاقه‌ام به لشکر و تنوع افرادی که در آن حضور داشتند، اواخر سال ۱۳۷۹ بیش از هزار و ۵۰۰ نفر از همرزمانی را که در این لشکر داشتیم، از گوشه‌گوشه ایران پیدا و در یک گروه دور یکدیگر جمع کردم و هنوز هم این حضور استمرار دارد.

یکی از بزرگ‌ترین عملیات‌های لشکر ویژه شهدا عملیاتی بود که با تاکتیک‌های شهید کاوه منجر به آزادسازی جاده پیرانشهر به سردشت شد و رسانه‌ها همان زمان منتشر کرده بودند که این جاده پس از دو سال از دست کومله و دموکرات خارج شد.

«مرد ایستاده سرزمین‌ مجاهدت‌های خاموش» لقبی است که برازنده عمل و رفتار سردار شهید محمود کاوه در آن زمان بود؛ چرا که قاب ماندگار و همیشگی این جوان مشهدی و سردار رشید اسلام در چشم او و همرزمانش از این سردار شهید، فرمانده‌ای است که جلو نیروهایش در میدان نبرد پیش می‌رفت و به رزمندگانی که پشت سرش بودند، می‌گفت «بخوابید» اما خودش استوار می‌ایستاد.

شهید کاوه حاجی نشد و دیگران را به حج فرستاد

جعفر فلاح، رزمنده مازندرانی هشت سال دفاع مقدس:

صداقت و اخلاص شهید کاوه زبانزد بود. وقتی با او در ارتباط بودی، هیچ تفاوتی میان خودت که یک نیروی عادی به شمار می‌آمدی و او که فرمانده لشکر بود، حس نمی‌کردی. او تواضع بی‌نظیری داشت و بدون تشریفات و اطلاع قبلی رفت و آمد می‌کرد.

طرح عملیات‌هایی که او می‌داد، نشان از هوش و ذکاوت بالای شهید کاوه بود و بی‌گدار به آب نمی‌زد. اگر کسی اعتراضی می‌کرد، شهید کاوه حلیم و بردبار بود و از کوره در نمی‌رفت، صحبت‌ها را گوش می‌کرد و اگر نیاز به پاسخ داشت، پاسخ می‌داد و اگر اشتباهی صورت گرفته بود، می‌پذیرفت.

او خستگی‌ناپذیر و سختکوش بود و با وجود مجروحیت، بدون اینکه دوران نقاهتش را بگذراند، به جبهه می‌آمد. در عکس‌ها نیز مشخص است چطور با دست زخمی و چهره خسته در میدان جنگ حضور پیدا می‌کرد.

شهید کاوه از جمله فرماندهانی بود که با وجود اینکه بارها رفتن به حج به او پیشنهاد شده بود؛ اما به حج نرفت. هر وقت به او فیش حج می‌دادند، آن را به معاونان و مسئولان لشکر می‌داد. حواله خودرو هم به او داده بودند؛ اما اصلاً برایش مهم نبود و آن حواله را به دیگران می‌داد. این موارد برایش اهمیتی نداشت و به ‌راحتی هدیه‌هایی را که به او می‌دادند، به دیگران تقدیم می‌کرد.

از رفاقت تا توبیخ فرمانده‌ای که برایم برادر بود

علیرضا مرادی، رزمنده مازندرانی هشت سال دفاع مقدس:

سال ۶۲ وارد کردستان و تیپ ویژه شهدا شدم. شهید کاوه رزمندگان را درک می‌کرد و خودش را در جایگاه آن نیروها قرار می‌داد. من نیروی اطلاعات و شناسایی بودم؛ اما شهید کاوه جلوتر از ما حرکت می‌کرد و ما همیشه به او می‌گفتیم شما فرمانده هستید، با ما نیایید. گاهی میان شهید کاوه و شهید قمی که جانشین فرمانده بود، بحث پیش می‌آمد که کدامشان با ما برای شناسایی بیایند؛ چرا که هر دو همیشه داوطلب بودند. شاید فکر می‌کردند ما نمی‌توانیم شناسایی را دقیق انجام دهیم و با وجود اینکه اطمینان خاطر می‌دادیم که کارمان را بلد هستیم؛ اما نگران اعزام ما بودند و دغدغه سلامت ما را داشتند.

من مازندرانی هستم و چهره‌ام شبیه شهید کاوه بود. به همین خاطر برادر محمود با من شوخی‌های خاصی می‌کرد. من او را مثل یک برادر می‌شناختم و برایم مانند یک دوست صمیمی بود. وقتی از لشکر ویژه شهدا به لشکر ۲۵ کربلا رفتم، خیلی ناراحت شده بود.

در عملیات قادر دست شهید کاوه تیر خورده بود و من خلبان را راهنمایی می‌کردم تا او را از بالای قله با بالگرد پایین بیاوریم. پس از این اتفاق در جمع ما بود که برای جلسه قرارگاه به او خبر دادند؛ اما او گفت «رفتن به جلسه ضرورت ندارد و باید پیش بچه‌ها باشم». برخی نمی‌خواهند دیده شوند و خدا آن‌ها را بهتر می‌بیند.

شهید کاوه در پشت جبهه با رزمندگان و فرماندهان رفاقت داشت؛ اما در کار جدی بود و از حرف خودش کوتاه نمی‌آمد. بعضی اوقات به من می‌گفت نیروها را به جایی ببرم و من اشتباه می‌بردم. با وجود رفاقتی که داشتیم، با من به طور جدی برخورد می‌کرد. رزمندگان هم حق را به شهید کاوه می‌دادند و می‌گفتند او درست می‌گوید. ما هم تسلیم امر او به عنوان فرمانده بودیم.

فرمانده همه فن حریف

موسی ذبیحی، یکی از رزمندگان لشکر ویژه شهدا:

از بهمن ماه سال ۶۱ به کردستان اعزام شدم و تا پایان سال ۶۴ در خدمت شهید کاوه بودم. من با فرماندهان زیادی کار کرده‌ام؛ اما شهید کاوه در میان این فرماندهان همه فن حریف بود و همه ویژگی‌های خوب فرماندهان را داشت. او در عملیات، تاکتیک، تدارکات، پدافند و آفند فرمانده بی‌نظیری بود و در همه این موارد به ‌خوبی عمل می‌کرد. شهید کاوه در پشت جبهه با رزمندگان رفاقت داشت؛ اما در زمان عملیات قاطعانه عمل می‌کرد به همین خاطر همیشه موفق بود.

من نیروی عملیاتی بودم. وقتی برای عملیات به ارتفاعات می‌رفتیم، با بیسیم متوجه می‌شدیم بیشتر رزمندگانی که پشت خط بودند، به‌ دنبال برادر محمود می‌گردند. بعد می‌دیدیم برادر محمود از جنگل به سمت ما می‌آید. او همیشه از ما جلوتر بود و پیشاپیش رزمندگان حرکت می‌کرد.

فرمانده‌ای که اطاعت‌پذیر بود

محمدرضا بهشتی‌خواه، بیسیمچی شهید کاوه در لشکر ویژه شهدا:

نخستین باری که شهید کاوه را زیارت کردم، در سقز بود و حدود سه سال با شهید کاوه توفیق همسنگری داشتم.برادر کاوه اخلاص داشت و به غیر از خدا نه با کسی کاری داشت و نه از کسی چیزی می‌خواست. او به‌ دنبال این بود که دیده نشود، برخلاف خیلی‌ها که می‌خواهند دیده شوند.
شهید کاوه همیشه می‌گفت «اگر می‌خواهید ببینید کامل و بالغ شده‌اید، ببینید که می‌خواهید دیده شوید یا نه. هرگاه نخواستید دیده شوید، یقین بدانید کامل شده‌اید». همچنین می‌گفت «اگر می‌خواهید خدا شما را ببیند، سعی کنید خلق خدا شما را نبیند».

برخی خاکی هستند و خودشان را ذلیل می‌کنند؛ اما شهید کاوه در عین حال که عزت نفس داشت، انسان بسیار خاکی بود. صبح‌ها در محوطه برای رزمندگان زیارت عاشورا می‌خواندم و می‌دیدم شهیدکاوه با همان لباس بسیجی گوشه‌ای نشسته و دارد گریه می‌کند.

شهید کاوه شجاعت عجیبی داشت. یادم نمی‌آید یک بار قمقمه آب با خودش داشته باشد. می‌گفت «من به‌ جای سنگینی قمقمه آب، خشاب برمی‌دارم». بعضی اوقات رزمندگان واقعاً می‌ترسیدند جلو بروند؛ اما او در همان مواقع سیم بیسیم را می‌کَند و می‌گفت «فلانی من رفتم. نمی‌خواهد تو بیایی».

اطاعت‌پذیری شهید کاوه نیز نکته بارز شخصیت او محسوب می‌شد. فرمانده ارشد ما شهید بروجردی بود و به خاطر دارم هنگامی که به ضدانقلاب کمین می‌زدیم، من پشت بیسیم به شهید کاوه گفتم «برادر کاوه، حاج آقای بروجردی می‌گوید برگردید». بدون هیچ چون و چرایی می‌گفت «چشم» و هیچ وقت تعصب نداشت و مطیع فرمانده ارشد خودش بود.

کاوه معادلات دشمن را در شمال‌غرب کشور برهم زد

حسین سهرابی، رزمنده مشهدی و سرهنگ بازنشسته:

سپاه پدر شهید کاوه یک چهره انقلابی در مشهد بود. به همین خاطر زندگی شهید کاوه با مبارزات انقلابی عجین شده و تحت تأثیر مکتب امام خمینی(ره) بود و شخصیتش پیش از انقلاب و در مبارزات انقلابی که با رژیم پهلوی داشت، شکل گرفته بود.

از سال ۱۳۴۲ تا پیروزی انقلاب، نسلی شکل گرفت که تربیت‌یافته مکتب امام خمینی(ره) بودند و توانستند در بحران‌های مختلف کشور را نجات دهند. شهید کاوه نیز جوان‌ترین این افراد بود و شبی که به شهادت رسید، بیست و پنج ساله بود.

دشمن در زمان جنگ هشت ساله تا تجزیه کامل کشور پیش رفته بود و حزب دموکرات به پشتوانه آمریکا و شوروی قصد داشت ایران را تجزیه کند. شهید کاوه توانست با شهامت و ازخودگذشتگی معادلات دشمن را در شمال‌غرب کشور برهم بزند. او توانست دو حزب کومله و دموکرات را مضمحل و آن‌ها را از کردستان بیرون کند و شکست دهد.

در جنگ با عراق نیز شهید کاوه درخشید و در عملیات والفجر ۹ توانست با ۱۰ گردان خط ‌شکن در ارتفاعات بالای ۲هزار متر دشمن را در سلیمانیه عراق نابود کند و اراده خودش را که اراده اسلام ناب محمدی بود، بر دشمن تحمیل کند.

او هیچ امر دنیایی را برای خودش نخواست و همه کارهایش را برای خدا انجام می‌داد؛ چون این گونه تربیت شده بود. شهید کاوه در اواخر عمر شریفش برای شهادت بی‌تاب بود و ما این موضوع را به چشم می‌دیدیم.

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

حرم مطهر رضوی

کاظمین

کربلا

مسجدالنبی

مسجدالحرام

حرم حضرت معصومه

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • مدیر سایت مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظرات پس از تأیید منتشر می‌شود.
captcha