تا همین چند سال پیش اگر دوست نزدیکی ما را برای دیدن و احوالپرسی به کافه دعوت میکرد، پاسخ بسیاری از ما شبیه این جملات بالا بود.
اما امروز که میخواستم از دوستم یک راهنمایی ساده برای سامانه ملی مسکن بگیرم، ناخودآگاه قرارمان را در یکی از همین کافههای شهر قرار دادم.
مدتها پیش استدلال کردم که زیارت و حرم مطهر بدون شهر و مناسبات شهری قابل تصور نیست و ما بخواهیم یا نخواهیم، در یک شهر حرمبنیان، زندگی میکنیم.
شاید بپرسید حالا کافه را چه به زیارت؟ با این استدلال اگر بخواهیم نسبتی میان شهر و زیارت برقرار کنیم، کافهها با موقعیت خاص امروز خود در جایگاه بالای مؤلفههای زندگی شهری قرار میگیرند که ابعاد مختلف اقتصادی و اجتماعی دارند.
مکانهایی که در سایه ضعف سیستم آموزشی رسمی (یا شاید هم سیر قهری آموزش در کلانشهر) متولی غیررسمی آموزش فرهنگ شهری و حتی فرهنگ ادبی و هنری شده است.
با اینکه به گفته ناصر فکوهی کافهها دیگر بیشتر از آنکه یک «پاتوق» باشند، یک «پناهگاه» یا یک «خلوت» به شمار میروند؛ اما در همین خلوت و پناهگاه هم همچنان ارزشهای یکشکل و مشخصی تولید و ترویج میشوند که به طور مستقیم بر فرهنگ و فضاهای فرهنگی شهر مؤثرند.
مطالعهای درباره مصرف ادبی کافهها در شهر تهران نشان میدهد بیش از ۸۰ درصد محتوا و شکل مصرف فرهنگی کافهنشینها با یکدیگر مشترک و همگفتمان است، در حالی که بسیاری از این محتواهای مشترک در همین کافهها معرفی و ترویج میشوند.
اما دلایلی وجود دارد که نشان میدهد فرهنگ موجود در این مکانهای نیمهخصوصی با ذات زیارت و فرهنگ زیارتی چندان همراستا نیست.
تضاد فلسفه زیارت با منطق مصرفی شهر مدرن: زیارت در اصل تجربهای قدسی، از خود بیرون آمدن، فروتنی و توجه به دیگری و امر متعالی است، در حالی که کافههای مدرن شهر بر مصرف، لذت فردی، نمایش سبک زندگی و خودابرازی بنا شدهاند. این تضاد سبب میشود شهر زیارتی به سمت مصرفگرایی و سبک زندگیای درآید که در تضاد با فلسفه و هدف اصلی زیارت است.
تبدیل امر قدسی به «فضای تجربه»: در زیارت، مکان اهمیت دارد چون «حضور» نزد ولیّ خدا یا نماد قدسی است. در حالی که کافهها به صحنه تجربههای متنوع و زودگذر تبدیل شدهاند: هرجا میتوانی بروی، سلفی بگیری و تجربه را مصرف کنی. وقتی معرفت زیارت وارد این منطق میشود، از «حضور وجودی» به «تجربه زیارتی به مثابه کالا» تنزل مییابد. قسمت جالب ماجرا اینجاست که برخی در راستای تقویت حس شهر زیارتی به کافههای نزدیک به حرم مطهر پیشنهاد میکردند با نصب المانی از زیارت و حرم مطهر، فضای زیارتی جذابی برای مخاطب/مشتری ایجاد کنند؛ یعنی قدم گذاشتن در همین پازل زیارت به مثابه تجربه مصرف.
خصوصیسازی و فردیسازی معنویت: کافهها فضاهای نیمهخصوصیاند که ذات فردمحوری در آنها بر روحیه جمعی غلبه دارد؛ در کافهها هر گروه کوچک، گوشه دنج خودش را دارد. در حالی که زیارت ذاتاً تجربهای جمعی، امتمحور و فراتر از طبقات است. حتی گاهی رویدادهای مبتنی بر معنویت در این مکانها برگزار میشود؛ اما این معنویت جمعی به جلسات کوچک، انتخابی و مبتنی بر ذوق فردی تبدیل میشود؛ در نتیجه شبکه عمومی ایمان و همبستگی که زیارت ایجاد میکرد، تضعیف
میشود.
تغییر هنجارها و اولویتهای شهر: فضای کافه به طور نانوشته فرهنگ خاصی دارد: موسیقی، دکور، منو، گفتوگوی غیررسمی، اختلاط جنسیتی و... . همانطور که مشاهده میکنید این لحن و زیباییشناسی در سایر نقاط و کاربریهای شهری از جمله پاساژها و فودکورتها در حال اشاعه و فراگیر شدن است. از معماری خاص آنها گرفته تا محصولاتی که از کافهها به سایر نقاط خدماتی شهر سرریز میشود و ویژگی اولیه آنها گران بودن بیعلت است. در واقع شهر به واسطه فرهنگ کافهنشینی دچار گرانیسازی خدمات ثانویه و مهمتر از آن تغییر اولویتهای واقعی یک شهر زائرپذیر است؛ امری که در حال حاضر در اطراف حرم مطهر رضوی نیز مشاهده میشود.
تغییر فرهنگ و پارادایم کافهها در شهر مدرن تقریباً غیر ممکن و غیر عقلانی است؛ اما خوب است سیاستگذاران فرهنگی بیندیشند چرا کافهها برای نسل جوان اینقدر کشش دارند که حاضر به صرف هزینه ماهانه برای آن هستند؟ اگر کافهها نباشند، چه فضای جایگزین دیگری این کنج دنج و خلوت و احساس آزادی و... را که نیاز نسل جدید و همه ماست، برآورده میکند؟ آیا رونق کافهها به خاطر نیازهای انسانی واقعی است که تا پیش از آن نادیده گرفته میشدند یا فقط تظاهری به خودویژه پنداری و به اصطلاح اسنوبیسم
است؟
۱۵ شهریور ۱۴۰۴ - ۰۵:۲۶
کد خبر: ۱۰۹۳۵۷۴
«مگر پولت را از سر راه آوردهای که میخواهی به یک ته استکان قهوه آن هم تلخ مثل زهرمار، فلان هزار تومان بدهی؟ بیا برویم یک جای درست پولت را خرج کن. خب کجا؟ چه میدانم، مثلاً شیرموزی بخر یا پیتزایی میهمانمان کن».

زمان مطالعه: ۳ دقیقه
منبع: روزنامه قدس
نظر شما