هنوز آهنگ گرم صدایش در گوشم موج می‌زند. بعد از ۲۰ سال از میانه‌های دهه ۷۰ که همراه با شماری از شاگردانش برای سپری کردن نیمه دوم ماه مبارک رمضان و شب‌های قدر به مشهد مقدس می‌آمد و مهمان امام رضا(ع) بود.

«عین. صاد» هیچ تعلقی به نام و نشان نداشت / عالِمی که گمشده جوانان امروز است
زمان مطالعه: ۷ دقیقه

قدس آنلاین: هنوز آهنگ گرم صدایش در گوشم موج می‌زند. بعد از ۲۰ سال از میانه‌های دهه ۷۰ که همراه با شماری از شاگردانش برای سپری کردن نیمه دوم ماه مبارک رمضان و شب‌های قدر به مشهد مقدس می‌آمد و مهمان امام رضا(ع) بود. آن شب‌های رمضانی پس از افطار در خانه یکی از دوستان، برای جوانان و نوجوانان منبر می‌رفت و همه دغدغه‌ها و حرارت روح بی‌تابش را در جان کلمات می‌ریخت تا ذهن جوانان را در مسیری قرار دهد که مسیر تعالی و رشد بود.

خوب یادم هست که آن سال یعنی رمضان سال ۷۶ یا ۷۷، سید مهدی شجاعی هم همراه کاروان شاگردان استاد علی صفایی حائری (عین. صاد) به مشهد آمده بود و کنار ما دو زانو می‌نشست و چون شاگردی محو سخنان استاد می‌شد.

حالا ۱۹ سال از ۲۲ تیر ۱۳۷۸ و روزی که استاد صفایی در جاده شمال و در  مسیر مشهد برای زیارت امام رضا(ع) دچار سانحه رانندگی شد و روحش به آسمان شتافت، می‌گذرد. سنّت استاد این بود که یک ماه در میان، برای زیارت امام رئوف(ع) آخر ماه و اول ماه را در مشهد مقدس به هم پیوند می‌زد و سرانجام هم روح بی‌قرارش در جاده مشهدالرضا(ع) به قرار جاودانی رسید در حالی که ۴۸ سال بیشتر از عمر بابرکتش نمی گذشت و خیلی‌ها برای بار دادن درخت تنومند علم و معرفتش در سال‌های بعد، امید بسته بودند.

* دین را تنها تکیه‌گاه امن انسان می‌دانست

خلأ شخصیت‌هایی مانند استاد علی صفایی حائری در روزگار ما بیش از هر زمانی حس می‌شود. استاد، رابطه بسیار خوبی با جوانان و هنرمندان و دیگر اقشار جامعه داشت. به زبان آنها حرف می‌زد در حالی که زبان دلش، زبان سیر و سلوک و با لحن آسمان بود. او برای «تربیت» بیش از هر  چیزی ارزش قائل بود و معتقد بود نظام تربیتی اسلام هیچ چیزی برای انسان‌سازی کم ندارد. از استاد صفایی ده ها جلد کتاب منتشر شده که نشان دهنده عمق اندیشه اوست.

حجت الاسلام دکتر  امیر غنوی از شاگردان استاد می‌گوید: او آدمی را در مجموعه‌ای از روابط می‌دید که با خود و دیگران و هستی دارد. ربط‌هایی که با یکدیگر نیز مربوطند و ارتباطات مضاعف را شکل می‌دهند. وحی و اشارت الهی یک ضرورت است؛ ضرورتی بالاتر و پیش‌تر از هر حرکت، حتی نفس کشیدن. وحی و دین، راهی در کنار سایر راه‌های عقلایی نیست تا سخن از مقایسه و برتری آن گوییم. دین تنها راه ممکن است. دین است که می‌تواند به ما بیاموزد که چگونه زندگی کنیم و چگونه بمیریم.

غنوی می‌افزاید: استاد صفایی تنها تکیه‌گاه امن برای انسان را دین و صاحب دین یعنی خداوند می‌دانست و معتقد بود تنها تکیه گاه عالم اوست و چشم دوختن به دیگران، دل بستن به سراب است و تکیه کردن بر موج آب. در این تلقی، نیاز به وحی در هر گام و هر اقدام، لمس می شود. اینکه چگونه برخیزم و بنشینم و بیندیشم، چه بگویم، چه بخورم و چطور به بستر روم و اینکه چگونه با افراد و اقوام مواجه شوم همه را باید از او پرسید.

* نظام هماهنگ اسلام

حجت‌الاسلام غنوی می‌گوید: در دیدگاه مرحوم صفایی، بحث «دین حداقل» و «دین حداکثر» معنایی ندارد چرا که همه چیز را باید از خدا آموخت. در این محدوده با رعایت اهداف و مقاصد دین و با بهره‌گیری از مبانی دینی و با توجه به شرایط، باید به تقنین و تشریع اقدام کنیم. درک ضرورت ِ دین در این راه گسترده، به این نتیجه می‌انجامد که دین خدا را عریان نبینیم تا کلاهی از فلسفه یونان، تن پوشی از عرفان هند و کفشی از اخلاق ارسطویی به او ببخشیم و یا او را کنار فلسفه و علم بنشانیم. دین آمده است تا کوتاهی همه این‌ها را جبران کند و به همین دلیل است که راهگشایی دین اسلام اختصاص به دوره رسول خدا(ص) ندارد و هر چه تا روز قیامت محتاج آنیم در بیان معصومین(ع) آمده است.

این استاد حوزه و دانشگاه تصریح می‌کند: این سیر فکری منجر به تأمل استاد در بحث نظام‌ها و ارائه نظریات بدیع در این خصوص شد. از دید او دین نه تنها در بر گیرنده معارف و عقائد و اخلاق و احکام است بلکه برای هر یک از عرصه های حیات، «نظامی هماهنگ» عرضه می کند. این نظام‌ها هستند که ارتباطات احکام و جایگاه آن ها را نشان می دهند. اسلام نه فقط واجد دستورات اقتصادی، تربیتی و سیاسی است بلکه نظام‌های اقتصادی، تربیتی و سیاسی و… را ارائه می‌کند.

* خوب بلد بود آدم‌ها را منقلب کند

نادر طالب‌زاده، هنرمند و پژوهشگر سرشناس نیز درباره شخصیت مرحوم صفایی حائری در گفت و گو با فارس می‌گوید: آقایانی که روحانی هستند معمولاً به خاطر کسوت روحانیت و سابقه حوزوی‌شان برخوردهای‌شان هم معمولاً یک نوع خاصِ علمایی است. حالا هر کدام از آقایان در حدی، چه مجتهد باشند چه پایین‌تر، این تیپی هستند. آقای صفایی یک حالتی داشتند که مشخص بود بلدند با هر تیپی برخورد خاص آن را داشته باشند. احساس می‌کردم ایشان این حالت دعوت در درونشان خیلی قوی بود. بعضی افراد بلدند دعوت کنند حالا لازم نیست که روحانی باشند، بعضی افراد یک خصوصیتی دارند که این غریزه درون‌شان خیلی قوی است و این‌جور افراد هستند که معمولاً موفق می‌شوند آدم‌ها را منقلب کنند، متحول کنند، به اندیشه بیاورند و این یک بزرگی می‌خواهد. ایشان هم این حالت را داشتند که خیلی قوی بود. خیلی آرام و خیلی حامل علم بودند. مشخص بود که اطلاعات خیلی زیادی داشتند که این دو خصوصیت برای من خیلی جالب بود.

طالب‌زاده می‌افزاید: ایشان کسی بود که به نظر من می‌توانست راحت مسیحی را مسلمان کند. آن قدرت را داشت که بتواند شخصی که طالب حقیقت باشد را، از هر دینی که باشد، منقلب کند و چون به فلسفه هم مسلط بود، کاملاً آمادگی داشت، یک آمادگی رزمی بحثی داشت که بتواند هر طیف و هر دامنه اطلاعاتی را در برابر خودش به چالش بگیرد و حرفش را به کرسی بنشاند. فقط یک علتی که شاید در محل خودش، در همین حوزه و قم جا نیفتاد یا این‌که توی رتبه و جایگاه خودش قرار نگرفت به خاطر همین بود که یک دورانی داشت که احتمالاً از برخی جهات جلوتر از زمان بود.

این کارگردان و نظریه‌پرداز سینما با اشاره به روحیات استاد صفایی تأکید می‌کند: استاد صفایی یک سلوک ویژه و خاص خودش را داشت. می‌توانست با هر روشی کنار بیاید و آن حالت روحانیت خود را تماماً حفظ کند. خوب این‌که هنرمند هم بود خیلی جالب بود. یک شخص اهل شعر و شاعری و... هنرفهم بود و این خیلی مهم بود. یادم هست یک روزی آقای سلحشور به من گفت که من پیدا کردم! گفتم چه چیزی پیدا کردی؟ گفت که خودش است، پیدا کردم. یک آقایی را پیدا کردم که این بالأخره بچه‌ها را جمع می‌کند و کشتی نجات است. خلاصه گفت: ایشان اسمشان آقای صفایی است. گفتم بله ایشان را می‌شناسم. چند سال پیش خدمتشان بوده‌ام. یعنی یک جایگاهی هم در محافل هنری داشتند به خاطر این‌که قدر می‌دانستند هنرمند را چون خودشان اهل هنر بودند و این غریزه درونشان قوی بود. انسان‌هایی که به طرف کمال می‌روند این ذوق در درونشان قوی هست.

* رگ و پوستش با قرآن گره خورده بود

حجت‌الاسلام والمسلمین محمدرضا رنجبر نیز درباره شخصیت «عین. صاد» می‌گوید: مرحوم علی صفایی که روی آثارش نوشته می‌شد: «عین. صاد»، کتاب‌های فراوانی دارند. کتاب‌هایشان هم از جهت محتوا کم‌نظیر است. چون رگ و پوست و استخوان این مرد با آیات قرآن و روایات جوش خورده بود، گره خورده بود. قرآن می‌خواند اشک می‌ریخت. این مرد خیلی بی‌تعلق بود. من اصلاً بی‌تعلقی به تمام معنا را در این وجود می‌دیدم.

حجت‌الاسلام رنجبر می‌افزاید: آدم‌هایی که از همه جا مانده و رانده بودند، طرف ورشکست شده بود، زندان رفته بود، آبرویش رفته بود، می‌آمد به ایشان پناه می‌برد و ایشان پناه می‌داد. اصلاً یک بخشی از خانه‌اش را قرار داده بود برای این‌ها. شب و روز درِ خانه باز بود. بعد می‌آمد با این‌ها غذا می‌خورد، با این‌ها حرف می‌زد، این‌ها را نصیحت می‌کرد، با این‌ها می‌رفت بیرون قدم می‌زد. چرا؟ چون تعلقی به نام و نشان خودش نداشت. ببینید بالأخره وقتی شما کنار یک آدمی که زندان رفته، ورشکست شده، بدنام شده، می‌نشینید، به آن شأن شما، جایگاه شما، پرستیژ شما، اعتبار شما قطعاً آسیب می‌زند. طرف باید خیلی نسبت به جایگاه و اعتبار و شأن خودش بی‌تعلق باشد که حاضر باشد این‌ها را پناه بدهد.

یکی از دوستان می‌گفت: «یک وقتی ما به ایشان زنگ زدیم گفتم یک خانمی هستند، باردارند و گرمای قم هم خیلی اذیتشان می‌کند. یک پنکه نیاز دارند. نگفت دارم. نگفت بیا ببر. گفت کجا بیارم. گفتم نه نمی‌خواهد شما جایی بیاورید. شما باشید من می‌آیم از شما می‌گیرم. گفتند خیلی خوب. »

می‌گفت: «من رفتم دیدم سر خیابان ایستاده پنکه به دست». پنکه اتاق خودش را از پریز می‌کشید، می‌آورد که یک فرد دیگری از آن استفاده کند. این جنس آدم‌ها مثل پرِ کبوترند. شما پر کبوتر را بزنید در نهر آب و در بیاورید، یک قطره آب برنمی‌دارد. ولی آدم‌هایی که تعلق دارند مانند اسفنج هستند. یک اسفنج را فرو کنید در آب و در بیاورید، تا آن‌جایی که بتواند و ظرفیتش را داشته باشد، آب می‌کشد.

خبرنگار:  سید مصطفی حسینی راد

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • مدیر سایت مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظرات پس از تأیید منتشر می‌شود.
captcha

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • ف.رحمانی ۰۶:۳۹ - ۱۳۹۸/۰۶/۲۸
    0 0
    روحشون شاد ... من تازه با استاد آشنا شدم؛خیلی از این مساله خوشحالم.استاد حائری واقعا نیاز امروز جوانان ما هستند...