قدس؛ داستان پرنوسان مناسبات میان اتحادیه اروپایی و ایالات متحده آمریکا به دو ماه اخیر و قدرت گرفتن دوباره دونالد ترامپ و یا به موضوعی خاص مثل جنگ روسیه و اوکراین محدود نمیشود.
ایالات متحده آمریکا به معنای واقعی کلمه، زاده تمدن اروپایی (با تمام ویژگیهای خوب و بد آن) است و از زمان استقلال تا امروز، تاریخ پر فراز و نشیبی از منازعه، رقابت و همکاری با قدرتهای اروپایی را در کارنامه خود داشته، اما این بار بسیاری از تحلیلگران را به این باور رسانده که «دونالد ترامپ» به شکلی جدی در حال زدن زیر میز لرزان اما متوازن مناسبات میان این دو قطب همپیمان قدرت جهانی است.
برای نیل به تصویری دقیقتر از عمق و حجم ارتباطات و مناسبات دو سوی اقیانوس اطلس، نیاز به جستوجوی پیچیده یا اکتشافات محیرالعقول نیست و تنها یک «عدد» با عنوان حجم تجارت میان اتحادیه اروپایی و ایالات متحده کافی است؛ افزون بر «۱.۵تریلیون دلار» و حدود «۳۰ درصد» از کل مبادلات و تجارت جهانی! به این عدد خیلی بزرگ، باید سهم بریتانیای جدا شده از اتحادیه اروپایی و همچنان باقی مانده در متن جغرافیای اروپا را نیز اضافه کرد.
در همین حال، دونالد ترامپ در جریان نخستین نشست هیئت دولتش در دومین دور ریاست جمهوری خود، خیلی زودتر از توقعات سراغ اروپا رفت و به خبرنگاران گفت: «اتحادیه اروپا برای مختل کردن ایالات متحده تشکیل شده و تاکنون هم در این باره موفق بوده است».
ترامپ از کسری تجاری در مبادلات با اروپا بهشدت ناراحت است و به شکلی متناوب به تصمیم وضع تعرفههای سنگین (تا ۲۵ درصد) روی کالاهای اروپایی اشاره میکند و در مقابل، مسئولان اروپایی که تمایل چندانی به سرشاخ شدن با گاو تازه نفسِ ترامپ ندارند، ضمن یادآوری حق اقدامات متقابل، از خدشهناپذیر و غیرقابل جایگزین بودن این مناسبات و مبادلات دوجانبه سخن گفتهاند.
همه چیز تا اینجا کنترلشده و قابل پیشبینی است؛ طرف آمریکایی تهدید میکند و احتمالاً امتیازاتی برای اقتصاد خود گرفته، از بعضی مواضعش عقب مینشیند و خراشی بر این تکه بزرگ از کیک اقتصاد جهانی وارد نمیشود. اما همه چیز به اقتصاد ختم نمیشود؛ یا به عبارتی درستتر، همه چیز اقتصاد به این حجم و تراز تجاری خلاصه نمیشود!ژستی که ترامپ در پروژه «دوباره آمریکا را باشکوه کنیم» در دوره پیشین ریاستش گرفته و تا امروز هم آن را حفظ کرده، الزاماتی ازجمله اصلاحات عمده داخلی در بودجهریزی و تخصیص اعتباراتی داشته که تبعات بینالمللی آن متوجه اتحادیه اروپایی، اعضا و منافع آن بوده است. ترامپ به شکلی جدی حمایتهای مالی و تسلیحاتی از جبهه گشوده اروپایی علیه روسیه را قطع کرده و حتی صحبتهایی مبنی بر خروج آمریکا از ناتو به گوش میرسد. امری که به تنهایی برای به جنون رساندن اعضای اتحادیه اروپایی و سردرگمی آنها در قبال آینده مبهمی که در مرزهای شرقی خود با روسیه تا دندان مسلح و اتمی خواهند داشت، کافی به نظر میرسد.
اما فارغ از همه تحلیلهای ریز و درشت، یک نگاه ساده به ساختار چندلایه و پیچیده قدرت در ایالات متحده و همچنین حذف گزینه سادهانگارانه سرویسدهی ترامپ به پوتین، به نظر میرسد اختلافات جاری میان اروپاییها و طرف آمریکایی، نه صرفاً یک دعوای زرگری باشد و نه به بزرگی اختلافات عمیق راهبردی.
اروپا و آمریکا علاوه بر پیوندهای تجاری مستحکم، آبشخورهای فکری و فلسفی یکسان و همچنین علایق و منافع تعریف شده مشترک، کمترین اختلافی درباره تهدید بودن چین و روسیه، خط قرمز بودن امنیت اسرائیل، نامطلوبی جمهوری اسلامی ایران و مواردی از این دست نداشته و تمام این هیاهو، ناشی از تلاش دولت جدید آمریکا برای کمهزینه و پربازده کردن مناسبات خود با طرف اروپایی است. تلاش عیان بخشهایی از دولت جدید آمریکا در حمایت از گروهها و احزاب راستگرا (در مقابل جریانهای اغلب چپ حاکم بر اروپا) و یا همراستایی دولت راستگرای ایتالیا به عنوان یکی از مهمترین اعضای اتحادیه اروپا با مواضع دولت ترامپ، مؤید این فرضیه و نشانهای از سمت و سوی سپهر سیاسی اروپا و کمرنگ شدن اختلافات با آمریکا در آیندهای نه چندان دور است.از این رو است که شرطبندی روی جدایی بازیگران اروپایی از آمریکا، یک قمار خطرناک برای دولت- ملتهای مستقل و نیمهمستقل است که با اخلال در نظام محاسباتی آنها، میتواند شرایطی مشابه آنچه امروز اوکراین با آن روبهرو است، برای آنها به همراه داشته باشد.
نظر شما