
منطقه ما دهههاست که درگیر جنگ و بحرانهای داخلی است. افغانستان، یمن، عراق، ایران، سوریه، فلسطین و... سالهاست که بدلیل نارامی، جنگ و درگیری های داخلی و خارجی، نه تنها رشد قابل توجهی را تجربه نکردهاند، بلکه بخشی از زیرساختهای خود را نیز در این درگیریها از دست دادهاند. لذا فرصتهای سرمایهگذاری در این مناطق در همه عرصهها از زیرساختهایی مثل راه و جاده و مسکن گرفته تا تأمین برق و فناوری های نوین، بسیار بالاست.
برآوردهای اولیه نشان میدهد که تنها در سوریه، نیاز به ۴۰۰ میلیارد دلار سرمایهگذاری است. بخش عمدهای از زیرساختهای و خانهها و ساختمانها از بین رفتهاند و تولید برق در حداقل میزان است. علاوه بر این، پایین بودن درآمد سرانه و گستردگی فقر در این مناطق، آینده جذابی را برای کالاهای مصرفی ایجاد کرده است. در واقع، این کشورها با حجم عظیمی از جمعیت (بیش از نیم میلیارد نفر) بازار مصرف بزرگی برای کالاهای ساخته شده است لذا فرصتی بی نظیر برای کشورهای غربی به خصوص آمریکا است.
از سوی دیگر، بدلیل رشد مداوم و طولانی برخی کشورهای توسعه یافته، ظرفیتهای کمتر و گرانتری برای سرمایهگذاری در این کشورها وجود دارد و بعضا کارخانجات و صنایع با ظرفیت خالی کار میکنند یا برای توسعه ظرفیت و ایجاد اشتغال و سود، با مشکل مواجهاند. بنابراین، در شرایطی که نرخ بیکاری در آمریکا بیش از ۴ درصد و بیکاری جوانان به حدود ۱۰ درصد رسیده و بیش از ۷ میلیون بیکار در این کشور وجود دارد، ایجاد اشتغال از طریق سرمایهگذاری شرکتها و صنایع بزرگ بخصوص انرژی و فنی مهندسی از اهداف اصلی ترامپ است. لذا ایجاد بازار مصرف جدید برای این شرکتها هم از حیث کالای ساخته شده و هم تجهیزات سرمایه ای بسیار ضروری است بویژه وقتی چین با حجم عظیمی از سرمایه، فناوری و منابع مالی در حال گرفتن همه بازارها است.
نکته دیگر اینکه سرمایهگذاری متغیری بسیار حساس است و به خصوص بصورت بلندمدت آن به سادگی عملیاتی نمیشود. در واقع، تا سرمایهگذار کاملا مطمئن نشود، در هیچ محلی اقدام به سرمایهگذاری نمیکند. حتی در خصوص سرمایهگذاری های کوتاه مدت و زودبازده یا حتی فروش کالا نیز ریسک مناطق، دولتها، کشورها که ریسک های سیستماتیک هستند، بسیار تعیین کننده است.
در این شرایط، ترامپ بدنبال ایجاد شرایط مناسب برای سرمایهگذاری در خاورمیانه و گرفتن سهم بازار خود در این منطقه است. لذا چند راهبرد اصلی را دنبال میکند.
۱. آرام کردن فضا در کشورهای هدف که لازمه سرمایهگذاری و فروش کالا است. در این راستا، دو راهبرد انتخاب کرده است؛
اول، سرکوب سخت برخی بحرانها با انجام اقدام ضربتی، چکشی و کم هزینه. در سوریه بسرعت این هدف را محقق کرد و در فلسطین هم آن را دنبال میکند. در یمن هم همین استراتژی را دنبال میکرد که با مقاومت انصارالله، فعلا عقب نشسته است.
دوم، در مقابل سایر گروهها و کشورها، روش مذاکره زیر سایه تهدید را پیش ببرد. در مورد اکراین و ایران چنین روشی را به پیش برد که در مورد اکراین موفق شد و در مورد ایران در جریان است. ترامپ امیدوار است با این دو سیاست، منطقه را آماده سرمایه گذاری نماید.
۲. تأمین منابع لازم برای سرمایهگذاری از همین منطقه. برای این کار، ترامپ به کشورهای نفتی با مازاد منابع فراوان مثل عربستان، امارات، قطر و ... چشم دارد. او در پی آن است که کشورهای نفتی، مازاد درآمد خود را در آمریکا سرمایهگذاری کنند تا شرکتهای آمریکایی و غربی به پشتوانه این منابع، در همین منطقه سرمایهگذاری کنند. ضمن اینکه قدرت و سهم چین را هم در سبد منابعش کاهش دهد. در نتیجه این سیاست، هدف تأمین منابع با هزینه اندک برای شرکتهای آمریکایی، همزمان با افزایش صادرات کالا و خدمات فنی مهندسی با سودآوری بالا برای آمریکا که حفظ ارزش دلار را هم تضمین خواهد کرد، توامان بدست خواهد آمد. توجیه اینکه ترامپ مدام به فدرال رزرو فشار میآورد که نرخ بهره را کاهش دهند نیز در راستای سیاست کاهش هزینه تأمین مالی قابل ارزیابی است.
بنابراین، ترامپ در خاورمیانه دنبال ایجاد اشتغال برای امریکایی ها از محل منابع مالی کشورهای نفتی عرب خاورمیانه و فرصتهای سرمایهگذاری در کشورهای دچار بحران است. ترامپ در تلاش است با این سیاست هم ارزش دلار را حفظ کند و هم قدرت چین را مهار کند. در این راستا، همزمان از زور، تهدید، تطمیع در کنار سیاستهای اقتصادی مثل کاهش نرخ بهره فدرال و افزایش تعرفههای تجاری برای کشورهای دیگر بهره می برد.
نظر شما