عصر روز گذشته مردم روستای بهار هم مراسم سالگرد شهدای خدمت را به یاد آخرین روز خدمت شهید رئیسی در مقام تولیت آستان قدس رضوی که با سفرش به روستای بهار همزمان شده بود، در گلزار شهدای این روستا برگزار کردند.

ساده و صمیمی مثل بهار
زمان مطالعه: ۶ دقیقه

به گزارش قدس خراسان، سال گذشته در چنین روزهایی بود که همه مردم ایران دست به دعا برداشتند و امیدوار بودند رئیس‌جمهور و همراهانش در آن بالگرد فقط مجروح شده باشند؛ اما تقدیر به‌گونه‌ای دیگر رقم خورد و در صبح ۳۱ اردیبهشت همزمان با روز میلاد امام رضا(ع)، خبر پیدا شدن پیکرهای شهدای خدمت در ارتفاعات ورزقان روی خروجی خبرگزاری‌ها رفت و رخت عزا بر تن مردم ایران کرد.

داغ شهیدجمهور دل‌های مردم را به درد آورد. اکنون پس از گذشت یک سال، مردم با همه سادگی دورهم جمع می‌شوند تا دین خود را به او، با یادش ادا کنند. در شهر مشهد که زادگاه شهید رئیسی است، مراسم مردمی رنگ و بوی دیگری دارد؛ در صبح جمعه‌ای که گذشت، هیئت رزمندگان اسلام شمال مشهد با همکاری مسجد امام رضا(ع) طبرسی شمالی۴ مراسم بزرگداشت شهدای خدمت را در حسینیه شهید سردار سلیمانی آرامستان بهشت رضا(ع) برگزار کرد.
در شهرک طرق مشهد نیز امشب با حضور همه هیئت‌ها و تشکل‌های مردمی محله، مراسم بزرگداشت شهدای خدمت در مسجد امام حسین(ع) برگزار و به نیابت از شهدای خدمت ۲۰۰ بسته معیشتی میان مردم نیازمند محله توزیع می‌شود.
اهالی محله خواجه‌ربیع نیز قرار است در کنار برپایی ایستگاه صلواتی، شب جمعه پس از نماز مغرب و عشا در مسجد امام صادق(ع) دور هم جمع شوند و با برپایی ذکر مصیبت و عزاداری، بزرگداشتی برای شهدای پرواز اردیبهشت برگزار کنند.
عصر روز گذشته مردم روستای بهار هم مراسم سالگرد شهدای خدمت را به یاد آخرین روز خدمت شهید رئیسی در مقام تولیت آستان قدس رضوی که با سفرش به روستای بهار همزمان شده بود، در گلزار شهدای این روستا برگزار کردند.
دقیقاً ۱۶ اسفند ماه ۱۳۹۷ بود که در قاب خاطرات مردم روستای بهار، حضور شهید آیت‌الله رئیسی ثبت شد و در ادامه آن حضور، دو مادر صاحبخانه شدند و اتفاق‌های خوبی برای مردم روستا رقم خورد.
ساعت ۴:۳۰ عصر دیروز مردم روستای بهار در محوطه بیرونی مسجد حضرت ابوالفضل(ع) جمع شدند تا مراسم را آغاز کنند، پسران کم‌سن و سال و جوانان روستا پرچم‌های سیاه عزا و بیرق‌ها را از مسجد بیرون آوردند تا پیشاپیش جمعیت حرکت کنند. کم‌کم جمعیت بیشتر شد و خانم‌ها پررنگ‌تر به دسته عزا پیوستند و همه به سمت گلزار شهدای روستا حرکت کردند.
گلزار شهدا نخستین مقصد شهید آیت‌الله رئیسی در زمان ورود به روستای بهار بود و این حرکت بیش از همه تجدید یاد و خاطره آن روز به‌یاد ماندنی و تجدید عهد با شهدای روستا بود.
مردمی که با حضور شهیدجمهور در جایگاه تولیت آستان قدس، عطر خدمت را با تمام وجود استشمام کرده بودند، حالا در سالگرد شهادت خادم‌الرضا(ع)؛ عزیزی که با تواضع بالایش روی فرش خانه کاهگلی بی‌بی فاطمه نشسته و درددل روستاییان را با جان و دل شنیده بود، اشک ریختند و دل را با روضه شهید بی‌کفن جلا دادند. پیرمرد مداح شعر در وصف شهید رئیسی را این‌گونه به پایان رساند: «مژده صبحی گلِ باغ خراسانی شهید» و سپس روحانی مسجد در وصف مقام شهدا نکاتی را مطرح و دل اهالی را با ذکر توسل به حضرت رضا(ع) هوایی کرد. دختران نوجوان شعرهایی در وصف شهید خدمت خواندند.
با حضور خانواده شهدای روستا همزمان با مداحی، محل حضور شهید رئیسی در مزار شهدا گلباران شد.
پس از این مراسم، اهالی روستا نماز مغرب و عشا را اقامه کردند و بر خوان نعمت متبرک حضرت ابوالفضل(ع) در مسجد روستا پذیرایی شدند.
دلتنگی‌های «کبلایی فاطمه» برای شهیدجمهور

مهربانی از لحن کلامش پیداست. سالم است؛ اما کمرش خمیده شده. خودش می‌گوید دستانش دیگر گیر ندارند و گوشش سنگین شده، همه را طبیعی می‌داند چون بالاخره سنی از او گذشته است. وقتی با صدای بلند، زیر گوشش می‌پرسم چند ساله‌اید؟ «رو به دو سالگی‌ام»، پاسخی است که بی‌بی فاطمه یا همان «کبلایی فاطمه» روستای بهار درباره سنش می‌دهد. نمی‌فهمم منظورش چیست. علی براتی که خادم مسجد این روستاست، می‌گوید ۱۰۰ سال دوم سن که برسد، پاسخ می‌شود رو به دو سالگی و بی‌بی فاطمه محجوبی، پیرترین فرد این روستاست که ۱۰۰ سال را رد کرده است.

برای رفتن به خانه او که روزگار درازی مامای این روستا بوده، در محل مسجد روستای بهار در جاده کلات مشهد قرار گذاشتیم. ضلع پشتی مسجد، بیت‌العباس(ع) است؛ مکانی که هشتم هر ماه به نیت امام هشتم(ع)، مردم این روستا با شناسایی زیارت‌اولی‌ها یا کسانی که ۲۰ سال از زیارت مشهدشان می‌گذرد، یک روز میزبان آن‌ها در بیت‌العباس(ع) می‌شوند. خانه جدید بی‌بی درش رو به همین بیت‌العباس(ع) باز می‌شود و در چند قدمی آن، به فاصله دو درختی که سایه‌شان از جلو در بیت‌العباس(ع) تا درب خانه بی‌بی فاطمه پهن می‌شود، قرار دارد.
ماجرای خانه جدید بی‌بی فاطمه من را به این روستا کشاند. آخرین روز خدمتی تولیت شهید آستان قدس رضوی و پیش از آنکه راهی قوه قضائیه شود، سرکشی از این روستا بوده و بی‌بی فاطمه که خیلی دلتنگ شهیدجمهور است، آن زمان در منزلی کاهگلی زندگی می‌کرد. وقتی شهید رئیسی به دیدنش رفته، پرسیده این پله‌ها را چطور عصازنان بالا و پایین می‌رود. براتی که خودش جزو بچه‌هایی است که کبلایی فاطمه او را در خانه به دنیا آورده، می‌گوید: «داخل خانه قبلی بی‌بی که می‌نشستی، نور آفتاب از دیوارهای کاهگلی و درزهای آن به صورتت می‌خورد». خود بی‌بی از «آب‌چکه»های خانه شاکی بود؛ اما به اینکه فقط منزلش ترمیم شود، رضایت داشت. روایت اهالی روستا اما از اصرار سید محرومان برای ساخت منزل جدید حکایت دارد و بدین گونه در آخرین بازدید تولیت شهید آستان قدس رضوی از این روستا، دستور ساخت دو واحد مسکونی در زمین‌های وقفی مسجد داده می‌شود و پس از تکمیل آن خانه‌ها، دو پیرزن روستا که یکی از آن‌ها مدتی است به رحمت خدا رفته، ساکن آن خانه‌ها می‌شوند. بی‌بی فاطمه در منزل جدیدش و خانمی که پنج فرزند دارد و سرپرست خانواده است هم در همسایگی بی‌بی به جای پیرزن فوت کرده زندگی می‌کند.
بی‌بی صد و اندی ساله این روستا قاب‌عکس شهیدجمهور را در بغل می‌گیرد، برایش شعر مادرانه می‌خواند و برایم تعریف می‌کند که هر وقت نصف شب بی‌خواب می‌شود، رو می‌کند به پوستری که از شهید رئیسی بر دیوار خانه‌اش در این سال‌ها نصب بوده و او را سنگ صبور و مونس تنهایی‌هایش می‌داند. کبلایی فاطمه که بیش از هزار و ۵۰۰ نوزاد این روستا و روستاهای اطراف را در سال‌های عمر خود و از اوایل جوانی به دنیا آورده، هیچ‌گاه خودش فرزندی نداشته است.
زندگی بی‌بی فراز و نشیب زیاد داشته، از سه ماه زندگی در کربلا برای کنار آمدن با مادر نشدن تا شفایی که وقتی روح از بدنش خارج می‌شود، از امام رضا(ع) می‌گیرد و قابله شدن اتفاقی او و اینکه هیچ نوزادی را مرده به دنیا نیاورده است. پیرزنی صاف و زلال که خدا با مرگ همسر برادرش فرزند چند ماهه او را در دامن بی‌بی قرار می‌دهد تا بزرگش کند.
وقتی شهید آیت‌الله رئیسی به منزلش می‌رود، برنامه‌ای برای نشستن و ماندن نداشته؛ اما بی‌بی که می‌پرسد «چای می‌خورید؟» شهید رئیسی تشکر می‌کند و پاسخ منفی می‌دهد و بی‌بی با توجه به سر و وضع خانه‌اش در واکنش به این پاسخ منفی می‌گوید: «دلتان وَرنمی‌دارد؟» اینجا سید محرومان دل پیرزن را نمی‌شکند و برای صرف چای می‌نشیند.
کبلایی فاطمه با سوز جگر از شهیدجمهور یاد می‌کند و می‌گوید: وقتی شنید قابله بودم، خیلی مرا احترام کرد. به من گفت اگر این هزار و ۵۰۰ نوزادی که به دنیا آورده‌ای، چند نفرشان هم اهل نماز و عبادت خدا باشند، برایت کافی است تا عاقبت‌به‌خیر شوی.
این روزها بی‌بی دلتنگ و غمگین است، مثل تمام این یک سال که گاه و بیگاه با دعا، گریه، شعر و لالایی یا حتی درددل‌های شبانه، یاد سید محرومان را در تنهایی‌های خود با خدایش زنده نگه داشته است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • مدیر سایت مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظرات پس از تأیید منتشر می‌شود.
captcha