حوالی امروز: ترامپ حتی وقتی در تبلیغات ریاست جمهوری از جنگافروزیهای آمریکا و حضور نظامی کشورش در گوشه و کنار دنیا انتقاد میکرد، شعار صلح میداد و هزینههای سرسامآور بابت حضور یا اقدام نظامی در خاورمیانه را به باد تمسخر میگرفت، بهخوبی میدانست که دارد برخلاف فلسفه وجودی ابرقدرتی به نام آمریکا حرف میزند. فلسفهای که البته سیاستمداران آمریکا تقریباً پس از شکست ارتش این کشور در ویتنام آن را بافته و تراشیدهاند که: «آمریکا تنها وقتی شکست میخورد که از جنگ دست بکشد!». ترامپ میدانست در صورت پیروزی در انتخابات نمیتواند به این فلسفه و منش سیاسی پشت کند. پس حیرت نکنید که ترامپ چند روز پیش برخلاف شعارهای صلحطلبانه قبلیاش یکباره بر کوس جنگ کوبید. او میدانست اگر ژست جنگ نگیرد و اگر بهشکلی ارتش کشورش را درگیر بزرگترین و خطرناکترین جنگ خاورمیانه نشان ندهد، طبل رسوایی و شکستش از پشتبام جهان خواهد افتاد.
درس ویتنام
«نیک تِرس» ویراستار ارشد نشریه «تام دیسپچ» سال ۲۰۱۸ درباره همین مفاهیمی که بالاتر حرفش را زدیم، مقاله جالبی نوشت و در سال ۲۰۲۳ نیز این مقاله را بازنگری و ویرایش کرد. سایت «ترجمان» هم در ایران ترجمه آن را منتشر کرد. در ادامه بخشهایی از این ترجمه را میخوانید.
در بحبوحه جنگ ویتنام، هنری کیسینجر که سخنگوی دولت بود، گفت: «ارتش، در معنای عرفی آن، تنها زمانی پیروز میشود که جنگ را ببرد. در غیر این صورت، همیشه بازنده است. اما برعکس، پارتیزانها تنها در صورتی بازندهاند که جنگ را رها کنند. در غیر این صورت، همیشه برندهاند». این حرف که بویی از استیصال ارتش آمریکا در برابر ویتکنگها بود، حالا به رمز پیروزی آن تبدیل شده است. البته با این ملاحظه که امروز این ارتش آمریکاست که به شیوه پارتیزانها عمل میکند! پنتاگون که طی دوران جنگ ویتنام در رودست زدن به پارتیزانهای ویتنامی شکست خورده بود، راه حل سادهای برای توجیه شکست و همچنین جنگافروزیهای تمامنشدنیاش پیدا کرد. راهحل از این قرار بود که خیلی بیسروصدا -بدون اینکه کسی متوجه شود- تعریف پیروزی را تغییر دهد و آن را با همان تعریفی که پارتیزانها از پیروزی داشتند جایگزین کند و باور داشته باشد که شکستخوردن در جنگ تنها با دستکشیدن از جنگ رخ میدهد و بس. با این تدبیر، فرماندهان آتشبهاختیار ارتش مجاز میشدند جنگهایی بیمعیار و بیپایان راه بیندازند و از نظارتها و اِعمال محدودیتها از جانب کنگره نیز، تا حدود زیادی در امان باشند.
از پایان جنگ جهانی دوم تاکنون، ارتش آمریکا در هیچ نبرد مهمی پیروز نشده، بااینحال، همچنان درگیر جنگهای تازه میشود و هر سال بودجهاش را افزایش میدهد. حتی در جنگ جهانی دوم هم، پیروزیاش بدون کمک گسترده دیگر کشورها ممکن نبود. در ویتنام، عراق، افغانستان، سوریه، سومالی و دهها میدان نبرد دیگر، یا عقبنشینی کرده یا عملاً شکست خورده، اما هرگز شکست را به رسمیت نشناخته است. دلیلش ساده است، آمریکا براساس همان اصل: «اگر نمیتوانید در جنگی پیروز شوید، میتوانید تعریف پیروزی را تغییر دهید»، معنای پیروزی را عوض کرده است.
ترفند شگفتانگیز
در گذشته، پیروزی به معنای شکستدادن دشمن، پایاندادن به جنگ، بازگرداندن سربازها و برگزاری رژههای باشکوه بود؛ اما امروز، در منطق ارتش آمریکا، پیروزی صرفاً یعنی جنگ متوقف نشود. هر حمله پهپادی، هر عملیات محدود و هر بمباران از راه دور، بهتنهایی نشانهای از موفقیت تلقی میشود. دیگر نه تسلیم دشمن لازم است، نه تغییر رژیم؛ کافی است جنگ ادامه پیدا کند تا ارتش برنده بهنظر برسد. مثلاً شکست علنی در افغانستان بهجای آنکه پایانی بر این منطق باشد، آن را تثبیت کرد. ارتش آمریکا، حتی پس از خروج شتابزده از افغانستان، همچنان به جنگ از «افق دور» ادامه داد. حملاتی بیهدف، بدون حضور زمینی، بدون نتیجه روشن. پنتاگون حالا برای تداوم جنگ ابزاری مفهومی دارد: «جنگی که تمام نشود، شکستی هم ندارد». از نگاه پنتاگون، شکست وقتی معنا دارد که عملیات متوقف شود. تا وقتی بمبی میافتد، فرماندهای عوض میشود یا سربازی در جایی مستقر است، جنگ زنده است و ارتش، بازنده نیست. این شیوه جنگ نامتقارن موجب میشود آتش جنگ همواره، آهسته و پیوسته، زنده بماند و بااینحال، بودجه نظامی پنتاگون نهتنها کم نشود که مدام بیشتر هم شود. این ترفند شگفتانگیز است.
همچنان برندهایم!
بیایید یک بار دیگر ماجرای پیروزی در افغانستان را مرور کنیم: آمریکا در اکتبر ۲۰۰۱ جنگ با طالبان را در افغانستان آغاز کرد و به سرعت برق پیروز شد! سال بعد رئیسجمهور وقت، جرج بوش، اعلام کرد طالبان شکست خورده است. در سال ۲۰۰۴، فرمانده کل قوا اعلام کرد طالبان «دیگر وجود ندارد». بااینحال، انگار هنوز بهنوعی وجود داشت. به سال ۲۰۱۱ که رسید، ژنرال دیوید پترائوس -که در آن زمان فرمانده نیروهای نظامی آمریکا در افغانستان بود- اعلام کرد نیروهایش شتاب حرکت طالبان را گرفتهاند و جهت آن را عکس کردهاند! دو سال بعد، ژنرال جوزف دانفورد -که فرمانده وقت همین نیروها بود- از «پیروزی اجتنابناپذیر ما» در افغانستان صحبت کرد.
آگوست سال پیش، دونالد ترامپ از «راهبردش در افغانستان و جنوب آسیا» پردهبرداری کرد؛ «ستون اصلی» این راهبرد «بهکارگیری شیوهای وابسته به شرایط بهجای شیوهای زمانمحور» بود. به بیانی دیگر، «جدولهای زمانبندی بیاساس» برای ترک افغانستان که در دوره ریاستجمهوری اوباما تعیین شده بود کنار گذاشته شدند. ترامپ اذعان کرد: «ما با قدرتی که در دلهایمان است بهسمت پیروزی جلو میرویم» و «دشمنان آمریکا هرگز نباید از برنامههای ما آگاه شوند یا تصور کنند با وقتکشی میتوانند ما را از صحنه به در کنند»... معلوم است که طالبان در جنگ با ابرقدرتی مثل آمریکا مایل است وقتکشی کند، اما این مسئلهای جداست و تنها به دوراندیشی، ممارست و توانایی کنارآمدن با خسارتهای وارده نیاز دارد. اما کاری که ارتش آمریکا کرده بسیار قابلتوجهتر است؛ دهههاست که پنتاگون ناتوانیاش را در شکست دادن طالبان، الشباب و حتی القاعده بهانه کرده تا بتواند ارتشش را برای ابرقدرتماندن -در رقابت با سایر کشورهای جهان- مجهز کند. شکستهای آمریکا در این جنگها پیروزیهای ویژهای برای مقامات عالیرتبه غیرنظامی، ژنرالها، شرکای آنها در صنعت و سایر پیروان این دارودسته بوده است. بنابراین، از این نظر، با وجود شکستهای فاجعهبار پیدرپی در میدان جنگ -که در سال ۲۰۱۸ مطرح کردم- میتوان گفت وزارت دفاع آمریکا در قرن حاضر همچنان برنده بوده است!
نظر شما