همیشه در برابر این سخن امیرالمؤمنین علیهالسلام با حیرت میایستادم، آنجا که با تلخی خطاب به مردم کوفه گفت: «ای شبیهمردان، و نه مردان!» واژهای که نه از خشمی گذرا برآمده بود، و نه زخمی از رنجی شخصی، بلکه پیشگویی بود از دل نور، و پردهبرداری از حقیقتی که در میان فریادها و انبوه جمعیت، دفن شده بود.
علی علیهالسلام بیهوده سخن نمیگوید، کلام او فرزند لحظه نیست، بلکه تیر روشنگری است که به قلب زمان مینشیند، و رسواییِ مردانی را برملا میکند که لحظهی آزمون، نقاب از چهرهشان برمیدارد.
و من، معنای این وصف را آنگونه که باید، درنمییافتم… تا آنگاه که بر ماجرای کوفه و مسلم بن عقیل علیهالسلام ایستادم.
آه از کوفه… چه بسیار زبانهایی که با او بیعت کردند، و چه بسیار دستهایی که به وفاداری دراز شدند… اما همین که فریاد «کیست یاور من؟» بلند شد، پاسخ نیافت… هیچکس پاسخش را نداد! هزاران نفر پیرامونش بودند، ولی شب که فرود آمد، هیچیک نماند… همه ناپدید شدند، چون پوشاکی فریبنده که با نخستین قطرهی باران، محو میشود.
در آن لحظه بود که دانستم علی علیهالسلام چه میگفت. او نه فقط مردان زمان خود را مینگریست، بلکه مردانِ آینده را نیز میدید؛ مردانِ عصر مسلم، عصرِ خیانت، عصرِ فروپاشی مردانگی با صدایی کوبنده. آری، در کوفه مردی نبود… جز یک تن.
اما او نه عمامه بر سر داشت، نه شمشیری در دست، نه بر منبری سخن میگفت، بلکه زنی بود… زنی به نام طوعه.
طوعه… نه فقیه بود و نه خطیب، اما آنچنان بصیرت، شجاعت و وفاداری در جان داشت که جماعتی از مردان، از آن عاجز بودند.
او سفیر حسین را پناه داد، خانهاش را سنگر حق ساخت، و در شبی که همه خاموش بودند، و قوم به بزدلی تن دادند، او یگانه صدای حقیقی مردانگی شد.
پس پیش از مردان کوفه، زنانش باید به طوعه بنگرند و سر تعظیم فرود آورند، که در پیکر زنی، ملتی ایستاده بود. و مردان کوفه؟ پوستههایی از مردانگی بودند،که با نخستین وزش بادِ ترس و منفعتطلبی، فرو ریختند. آری، حق با علی علیهالسلام بود که گفت: «نه مردانی هستند!» و سزاوار است که طوعه در حافظهی وفاداری جاودانه شود، و تاریخ ثبت کند: کوفه پر بود از شبیهمردان، و مرد حقیقی، طوعه بود. رضوان خدا بر او باد.
نظر شما