به گزارش قدس آنلاین، فیلم جدید ران هاوارد، قصه ای تاریخی را با روایتی معاصر به تصویر می کشد تا یکی از فیلم های جنجال برانگیز امسال باشد؛ فیلمی که وزنه برابر نظرات موافق و مخالفش باعث شده تا در رتبه بندی ها، امتیاز یک فیلم متوسط و نسبتا خوب را بگیرد.
داستان فیلم با روایت پزشکی به نام فردریک ریتر آغاز می شود که به همراه همسرش در دهه ۱۹۲۰ و پس از جنگ جهانی اول، سفری متفاوت را به جزیره ای ناشناخته دارد. ماجرا درباره گروهی از آدمهاست که با آرزوی فرار از جامعه و ساختن یک زندگی آرمانگرایانه، همه چیز را رها میکنند و به جزیرهای دورافتاده در گالاپاگوس میروند. این گروه شامل یک پزشک آلمانی به نام دکتر فردریک ریتر (با بازی جود لا) و همسرش دورا اشتراو (ونسا کربی) میشود که به دنبال یک زندگی ساده و به دور از تمدن هستند اما با ورود افراد دیگری همچون یک بارونس مرموز (آنا د آرماس) و همراهانش، این بهشت خیالی کمکم به صحنهای از رقابت، خیانت و سقوط اخلاقی تبدیل میشود. فیلم نشان میدهد که چطور آرمانگرایی این افراد در برابر طبیعت خشن و تاریکیهای درون آدم ها به چالش کشیده میشود و گاهی بزرگترین تهدید آدمی، نه طبیعت بلکه خود اوست.
روایتی از کشمکش های طبقاتی
هسته اصلی فیلم، آرمانگرایی و فرار از جامعه است. دکتر ریتر با الهام از اندیشه فیلسوفانی چون نیچه و شوپنهاور، تصمیم میگیرد که همه چیز را رها کنند و در جزیره ای دورافتاده، زندگی جدیدی را آغاز کند. قصه فیلم، فقط درباره این مهاجرت متفاوت نیست بلکه ماجراهایی پیش می آید که آدمها را به میدان چالش های فلسفی و روانی می کشد. فردریک (با بازی جود لا) شخصیتی است که عمیقاً درگیر دغدغههای فلسفی است؛ او بارها در دیالوگهایش درباره بیمعنایی دنیای مدرن و نیاز بازگشت به طبیعت صحبت میکند ولی با ورود دو گروه جدید به جزیره، زندگی او و همسرش دچار بحران و دستخوش تغییر می شود. اتفاقاتی در ادامه فیلم رخ می دهد که نقاب از چهره آدم ها برمی دارد و آنها با خود واقعی شان روبرو می کند.
یکی از نقاط قوت فیلم، روایت چندلایه داستان است. در ظاهر، فیلم روایتگر ماجراجویی گروهی انسان است که به دنبال آزادی و معنا به این جزیره دورافتاده میروند اما در لایههای زیرین به مسائل فلسفی و هویتی می پردازد اینکه انسانها در شرایط سخت و بحرانی، چقدر اخلاقی یا غریزی عمل می کنند و چقدر در روابط با یکدیگر، راستگو و درستکار هستند یا پشت نقاب دروغ و فریب پنهان می شوند.
در واقع فیلم با نمایش تضاد بین آرمان و واقعیت، رویای ساختن بهشت را در اجتماع به چالش می کشد، اینکه ساختن بهشت در انزوا، کار شاقی نیست و اگر بتوان در یک اجتماع، روابط انسانی را بر مدار اخلاق و فضیلت ساخت، مدینه فاضله تحقق می یابد.
فیلم علاوه بر پرداخت به مسائل عمیقی همچون آرمانگرایی و تقابل انسان با طبیعت به موضوع کشمکشهای طبقاتی هم نگاه می کند. در واقع فیلم سه گروه از طبقات مختلف جامعه بشری را نشان می دهد؛ طبقه اشراف عیاش که شخصیت بارونس الوئیز (آنا د آرماس) آن را نمایندگی می کند، روشنفکران آرمانگرا که شعار می دهند و در عمل بی مایه اند و شخصیت دکتر فردریک آن را به تصویر می شد و گروه سوم؛ مردم عادی همچون خانواده کوچک «ویتمرها» که در پی یک زندگی ساده هستند و در پایان هم برنده نهایی، همین آدم های عادی اند.
اثری با پایان بندی غافلگیر کننده
نقش آفرینی ها در این اثر اگرچه درخشان نیست اما قابل قبول است. فیلم از نظر بصری بسیار چشمنواز است و طبیعت بکر جزایر گالاپاگوس، با فیلمبرداری خیرهکننده و رنگهایی زنده، قاب هایی تماشایی را پیش چشم مخاطبان قرار می دهد. مضامین فلسفی فیلم در کنار قصه خطی و روان، عمق خوبی به داستان بخشیده است و مخاطبانی که به داستانهای واقعی علاقهمند هستند را تحت تاثیر قرا ر می دهد بویژه پایان بندی غافلگیر کننده آن.
این فیلم با نقدهای متفاوتی روبرو شده است و برخی از ضعف در پرداخت شخصیتها، انتقاد کرده و انتظارشان از بازیگران مطرح فیلم، بیشتر از این بوده است. عده ای هم بر این باور بودند که فیلم تا اواسط کُند پیش میرود و برای مخاطبانی که صبر و حوصله ندارند، ممکن است خستهکننده باشد. برخی هم محتوای فیلم را تکرار کلیشههایی درباره طبقات اجتماعی توصیف کرده اند اما در مجموع می توان گفت فیلم «Eden» به دلیل بازیهای قابل قبول، کارگردانی خوب، میزانسن متفاوت و داستان واقعیاش مورد توجه بسیاری از مخاطبانش قرار گرفته است پس اگر به فیلمهای روانشناختی و بقامحور با فضای تاریخی علاقه مند هستید، احتمالاً از تماشای این فیلم لذت خواهید برد.
نظر شما