خداوند متعال میفرماید: یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ (سوره الجمعة، آیه 1)
ترجمه: آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، برای خداوند، آن پادشاه پاک، شکستناپذیر و حکیم، تسبیح میگوید.
تسبیح در قرآن: از تنزیه لفظی تا جریان و حرکت
در متون دینی، تسبیح معمولاً به معنای «پاک دانستن خداوند از هر گونه نقص و کاستی» تفسیر میشود. این برداشت در میان مفسران و متکلمان رواج دارد.
اما با تأمل در متن قرآن و بافتهای متنوع آن، روشن میشود که تسبیح فراتر از یک گفتار زبانی یا یک حالت ذهنی است. تسبیح، حرکت و جریانی وجودی است که از ساحتهای متعالی آغاز میشود، در زمین در قالب عمل و گفتار انبیاء جلوهگر میگردد، و در نهایت در بهشت به اوج کمال خود میرسد.
در این نوشتار، با تکیه بر آیات قرآن و تحلیل ساختار درونی آن، نشان داده میشود که تسبیح صرفاً تنزیه زبانی نیست، بلکه قانون فراگیر هستی و جلوهای از ولایت الهی است.
۱. تسبیح در بهشت: تنزیه یا تجلی وجودی؟
خداوند متعال میفرماید: دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَتَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلَامٌ وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ (سوره یونس، آیه 10)
ترجمه: دعای آنان در آن [بهشت] این است: «پاکی از آنِ توست، ای خداوند!» و درودشان در آنجا «سلام» است، و پایان دعایشان این است: «ستایش از آنِ خداوند، پروردگار جهانیان است.»
در بهشت شرک، گناه، نادانی و نقص وجود ندارد؛ بنابراین، اگر تسبیح فقط به معنای «پاک دانستن خداوند از نقص» باشد، این پرسش پیش میآید که اهل بهشت چه چیزی را از خداوند نفی میکنند؟ در آنجا که هیچ آلودگی و انحرافی نیست، تسبیح نمیتواند تنها جنبه نفی داشته باشد. از اینجا میتوان دریافت که «تسبیح در بهشت»، نه واکنش به نقص، بلکه تجلی کمال حضور در برابر حقیقت مطلق خداوند است. این تسبیح، وصف حال اهل بهشت است، نه صرفاً گفتار آنان.
۲. تسبیح یک فرمان نبوی است: یعنی به حرکت درآوردن هستی
در سوره واقعه، خداوند خطاب به پیامبرش میفرماید: فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ(سوره الواقعة، آیه 74)
ترجمه: پس به نام پروردگار بزرگت تسبیح بگو.
اگر «سَبِّحْ» را بر اساس ریشه زبانیاش در عربی در نظر بگیریم – که از «سَبْح» به معنای حرکت و روانی است – آیه فرمان میدهد که هستی را با نام خداوند به حرکت درآوری، نه اینکه فقط ذکر لفظی صورت گیرد. از این فهم میتوان دریافت که تسبیح در اینجا به معنای فعال کردن نیروها و تواناییهای قرآن در عرصه زندگی است. یعنی: وحی را در جهان به جریان بینداز.
تسبیح پیامبران و دگرگونی در هستی
• موسی (علیهالسلام): تسبیح او تنها در درونش تغییر ایجاد نمیکند، بلکه باعث دگرگونی در واقعیت نیز میشود؛ مانند نزول تورات بر او، شکافته شدن دریا و هلاکت فرعون، نزول مَنّ و سَلوی و سایر نعمتها و معجزات.
• داوود (علیهالسلام): کوهها و پرندگان همراه با او تسبیح میگویند، و این نشاندهنده نوعی تسبیح اثرگذار در عالم تکوین است.
• یونس (علیهالسلام): رهایی او از تاریکیها مشروط به تسبیحش بود: فَلَوْلَا أَنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ (سوره الصافات، آیه 143)
لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ(سوره الصافات، آیه 144) ترجمه: و اگر او از تسبیحکنندگان نبود، هر آینه تا روزی که مردم برانگیخته میشوند، در شکم آن [ماهی] میماند. بر اساس این آیات، درمییابیم که این متون درباره تسبیح فردی و مراقبهای صرف نیستند، بلکه درباره تسبیحی سخن میگویند که واقعیت هستی را دگرگون میکند؛ آنچه از آن با عنوان «تسبیح تکوینی» یاد میشود.
۳. تسبیح شاخهای از درخت ولایت است
مدخلی کلی: ولایت و تسبیح در نظام کیهانی
اگر در این دو مفهوم تأمل کنیم، درمییابیم که تسبیح در حقیقت، شاخهای از درخت ولایت است. ولایتی که خود، حرکت هدایت الهی در نظام آفرینش به شمار میرود.
ولایت رابطهای دوسویه است:
• از سوی خداوند به سوی مخلوقات (تولیه)
• و از سوی مخلوقات به سوی خداوند (تولّی)
اما تسبیح، جنبه مثبت و ناب این رابطه را نشان میدهد؛ چراکه در قرآن هرگز در سیاقی منفی به کار نرفته است. برخلاف واژه «ولایت» که هم در معنای مثبت و هم منفی ظاهر شده است.
نمونههایی از تسبیح در هستی:
یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَالْمَلَائِکَةُ مِنْ خِیفَتِهِ (سوره الرعد، آیه 13)
معنای آن چیست؟ این یعنی: مردم نخستین گام را در ورود به دین برداشتهاند، اما بخش مهمتر و اصلیتر وظیفه بر دوش توست، ای رسول خدا. اما مقصود از «بقیۀ مأموریت» چیست؟ مردم به دژ (قلعهی دین) وارد میشوند، اما این وظیفهی صاحب قلعه است که: برای آنان مکان را آماده کند، غذا برایشان فراهم آورد، رنجها را از آنان بردارد، به آنان نشاط ببخشد، مدرسه و آموزش برایشان فراهم آورد و ایشان را سرپرستی و رشد دهد.
پایانبندی و تبرک با حدیثی نورانی
در پایان این بحث، آن را با حدیثی نورانی و پربرکت به پایان میرسانیم، که علامه مجلسی (قدس سره) آن را از کتاب جامع الأخبار اثر شیخ صدوق (رحمهالله)،
عن جابر بن عبد الله الأنصاری قال: سمعت رسول الله (صلی الله علیه وآله) یقول: (إِنَّ اللهَ خَلَقَنِی، وَخَلَقَ عَلِیًّا، وَفَاطِمَةَ، وَالْحَسَنَ، وَالْحُسَیْنَ، وَالْأَئِمَّةَ، عَلَیْهِمُ السَّلَامُ، مِنْ نُورٍ، فَعَصَرَ ذَلِکَ النُّورَ عَصْرَةً، فَخَرَجَ مِنْهُ شِیعَتُنَا، فَسَبَّحْنَا، فَسَبَّحُوا، وَقَدَّسْنَا، فَقَدَّسُوا، وَهَلَّلْنَا، فَهَلَّلُوا، وَمَجَّدْنَا، فَمَجَّدُوا، وَوَحَّدْنَا، فَوَحَّدُوا. ثُمَّ خَلَقَ اللهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرَضِینَ، وَخَلَقَ الْمَلَائِکَةَ، فَمَکَثَتِ الْمَلَائِکَةُ مِائَةَ عَامٍ، لَا تَعْرِفُ تَسْبِیحًا، وَلَا تَقْدِیسًا، وَلَا تَمْجِیدًا، فَسَبَّحْنَا، وَسَبَّحَتْ شِیعَتُنَا، فَسَبَّحَتِ الْمَلَائِکَةُ لِتَسْبِیحِنَا، وَقَدَّسْنَا، فَقَدَّسَتْ شِیعَتُنَا، فَقَدَّسَتِ الْمَلَائِکَةُ لِتَقْدِیسِنَا، وَمَجَّدْنَا، فَمَجَّدَتْ شِیعَتُنَا، فَمَجَّدَتِ الْمَلَائِکَةُ لِتَمْجِیدِنَا، وَوَحَّدْنَا، فَوَحَّدَتْ شِیعَتُنَا، فَوَحَّدَتِ الْمَلَائِکَةُ لِتَوْحِیدِنَا. وَکَانَتِ الْمَلَائِکَةُ لَا تَعْرِفُ تَسْبِیحًا، وَلَا تَقْدِیسًا، مِنْ قَبْلِ تَسْبِیحِنَا وَتَسْبِیحِ شِیعَتِنَا. فَنَحْنُ الْمُوَحِّدُونَ، حِینَ لَا مُوَحِّدَ غَیْرُنَا، وَحَقِیقٌ عَلَی اللهِ تَعَالَی، کَمَا اخْتَصَّنَا، وَاخْتَصَّ شِیعَتَنَا، أَنْ یُنَزِّلَنَا أَعْلَی عِلِّیِّینَ. إِنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَی اصْطَفَانَا، وَاصْطَفَی شِیعَتَنَا، مِنْ قَبْلِ أَنْ نَکُونَ أَجْسَامًا، فَدَعَانَا، وَأَحَبَّنَا، فَغَفَرَ لَنَا، وَلِشِیعَتِنَا، مِنْ قَبْلِ أَنْ نَسْتَغْفِرَ اللهَ.)
از جابر بن عبدالله انصاری نقل کرده است. او میگوید: شنیدم رسول خدا (صلی الله علیه وآله) میفرمود: «بیگمان خداوند، من و علی و فاطمه و حسن و حسین و امامان (علیهمالسلام) را از نوری آفرید، پس آن نور را فشرد، و از آن، شیعیان ما پدید آمدند.
پس ما تسبیح گفتیم، و آنان نیز تسبیح گفتند؛ ما تقدیس کردیم، و آنان نیز تقدیس کردند؛ ما تهلیل (لا إله إلا الله گفتن) کردیم، و آنان نیز تهلیل کردند؛ ما تمجید کردیم، و آنان نیز تمجید کردند؛ ما توحید گفتیم، و آنان نیز توحید گفتند.
سپس خداوند آسمانها و زمینها را آفرید، و فرشتگان را آفرید؛ و فرشتگان صد سال بهسر بردند بیآنکه تسبیح، تقدیس یا تمجید را بشناسند.
پس ما تسبیح گفتیم، و شیعیان ما نیز تسبیح گفتند، و آنگاه فرشتگان بهسبب تسبیح ما، تسبیح را شناختند و گفتند.
ما تقدیس کردیم، و شیعیان ما نیز تقدیس کردند، و فرشتگان بهسبب تقدیس ما، تقدیس کردند.
ما تمجید کردیم، و شیعیان ما نیز تمجید کردند، و فرشتگان بهسبب تمجید ما، تمجید کردند.
ما توحید گفتیم، و شیعیان ما نیز توحید گفتند، و فرشتگان بهسبب توحید ما، توحید را شناختند.
فرشتگان هیچ شناختی از تسبیح و تقدیس نداشتند، پیش از آنکه ما و شیعیان ما تسبیح بگوییم.
پس ما توحیدگویان بودیم، در حالیکه هیچ موحدی جز ما نبود.
و سزاوار است بر خداوند متعال، همانگونه که ما را برگزید و شیعیان ما را برگزید، که ما را در بالاترین مراتب علیّین قرار دهد.
بیگمان خداوند سبحان، ما را برگزید و شیعیان ما را نیز برگزید، پیش از آنکه به صورت جسمانی درآییم.
او ما را فرا خواند و دوستمان داشت و ما و شیعیانمان را آمرزید، پیش از آنکه حتی از او طلب آمرزش کنیم.
نظر شما