قدس انلاین_مصطفی لعل شاطری: امام علی النقی (ع) پیشوای دهم شیعیان و دوازدهمین نور از انوار عصمت و طهارت، در نیمه ذی الحجه سال 212، در محلی در حوالی مدینه، چشم به جهان گشود و با نور وجودش جهان را غرق در سرور کرد و لطف خدا از دریچه پر فیض وجودش جاری شد. آسمان و زمین مدینه ازندای تبریک و تهنیت فرشتگان مقرب الهی پر شد و قلب آسمانیان به دمیدن خورشیدی دیگر در آسمان ولایت شادمان گشت.

توصیه هایی کلیدی امام هادی (ع) برای تمام مسلمین
زمان مطالعه: ۱ دقیقه

پدر آن حضرت، امام محمد تقی جوادالائمه (ع ) و مادرش سمانه از زنان درست کردار پاکدامنی بود که دست قدرت الهی او را برای تربيت مقام ولايت و امامت مأمور کرده بود و چه نيکو وظيفه مادری را به انجام رسانيد و بدين مأموريت خدايی قيام کرد. نام آن حضرت - علی - کنيه آن امام همام " ابوالحسن " و لقبهای مشهور آن حضرت " هادي " و " نقي " بود . حضرت امام هادی (ع ) پس از پدر بزرگوارش در سن 8 سالگی به مقام امامت رسيد و دوران امامتش 33 سال بود .امام علی النقی (ع) در طول امامت سی و سه ساله اش با شش خلیفه ی عباسی هم عصر بود. معتصم هشتمین خلیفه ی عباسی (220- 227 ﻫ.ق.) حدود هفت سال. واثق پسر معتصم (227- 232.ق.) حدود پنج سال. متوکل برادر واثق (232- 247 ﻫ.ق.) حدود پانزده سال. منتصر پسر متوکل، (شش ماه). مستعین پسرعموی منتصر (247- 252 ﻫ.ق.) حدود پنج سال و معتز پسر دیگر متوکل (252- 254 ﻫ.ق.) حدود دو سال.

موضعگیری امام هادی (ع) در برابر همه ی آن ها بسیار قاطع بود و هرگز هیچ کدام از آن ها را تأیید نکرد و تسلیم هیچ یک از آنان نگردید، چنانچه احمد محیطی اردکانی در باب گوشه ای از زندگانی این امام همام و نصایح گوهربارشان می نویسد: امام هادی (ع) در فرصت های مناسب با کنایه و اشاره و گاهی با صراحت آن ها را طاغوت و ظالم خواند و شیعیان را از هر گونه کمک به آن ها نهی فرمود چنانچه متوکل عباسی، پی در پی کاخ می ساخت، تا جایی که تعداد آن ها به بیست کاخ رسید و هر کدام از آن ها نام مخصوصی داشت. یکی از مهمترین کاخ های متوکل به نام «عمارة الجعفری» بود که دو میلیون دینار خرج آن شد. امام هادی (ع)، در حالی که این کاخ را می ساختند، از کنار آن عبور کردند، به یکی از همراهان فرمود: «هذا الطّاغیة یقتل بهذا البِناء، قبل اَن یتمّ، علی ید فرعونٍ مِن فراغنة الاتراک؛ این طاغوت (اشاره به متوکل) قبل از تکمیل این ساختمان به دست فرعونی از فراعنه ی ترک ها کشته می شود.»

امام هادی (ع) در این گفتار کوتاه، از طرفی هم متوکل را طاغوت خواند و هم کشنده اش را که یکی از افسران ترک به تحریک پسر متوکل بود، فرعون معرفی نمود و از طرف دیگر به صورت معجزه آسا از آینده خبر داد و فرمود قبل از اتمام این کاخ متوکل خواهد مرد.

به زیارت حائر حسینی بروید

در جایی دیگر ابوهاشم؛ یکی از اصحاب امام هادی (ع) می گوید: «زمانی که امام هادی (ع) بیمار بودند، به نزدشان رفتم. فرمودند: ای ابوهاشم؛ فردی از دوستان ما را به «حائر حسینی» بفرست تا برای (شفای) من دعا کند.

بیرون آمدم تا فردی را پیدا کنم، به «علی بن بلال» برخوردم. موضوع را با او در میان گذاشتم و از او خواستم به «کربلا» رود و برای امام (ع) دعا کند.

«علی» شگفت زده شد و گفت: به جان و دل حاضرم ولی به اعتقاد من امام هادی (ع) برتر از «حائر حسینی» است زیرا او در شمار صاحب حرم است و دعای آن حضرت برای خود بهتر از دعای من برای اوست.

بازگشتم و آنچه «علی بن بلال» گفته بود، به اطلاع امام (ع) رساندم.

حضرت فرمودند: «رسول خدا (ص) برتر از «کعبه» و «حجرالاسود» بود. با این حال به گرد «خانه» طواف می کرد و «حجرالاسود» را استلام می نمود. برای خدا در روی زمین بقعه هایی است که لازم است خداوند در آن بقعه ها خوانده شود و دعای افراد در این گونه جاها مستجاب است و «حائر حسینی» از جمله ی این بقعه هاست» و در روایت دیگر آمده است که: ... امام فرمود: «با مال من گروهی را به «حائر حسینی» بفرستید (تا برای شفای من دعا کنند)... .»

آیا این اقدام امام هادی (ع) صرفاً یک مسأله ی شخصی و فردی بود؟ شاید استنباط یاران امام (ع) مثل «ابوهاشم» و «علی بن بلال» در همین حد بوده است و همین امر موجب تحیر و شگفتی و در نهایت پرسش آنان از حکمت و فلسفه ی این اقدام شده است. در صورتی که امام (ع) با این عمل به دیگران آموخت که «حائر حسینی» دری از درهای رحمت الهی و کعبه ی عشق و اخلاص و ایثار و اسطوره ی پایداری و مقاومت برای شکستن بت های زر و زور و تزویر بوده، احیای آن به اهتزاز درآوردن پرچم حق و عدالت و آزادی بر فراز قله ی انسانیت است.

به نظر می آید این حرکت امام (ع) پیش از آن که یک حرکت فردی باشد، یک حرکت اعتقادی، سیاسی و مبارزاتی بود.

در شرایطی که حکمرانان عباسی به ویژه متوکل از «حائر حسینی» به عنوان پایگاهی خطرناک برای ادامه ی حکومت ستمگرانه شان یاد می کردند، متوکل آن جنایت بی سابقه را نسبت به «حائر حسینی» مرتکب شد و اطراف آن را خراب کرد و شخم زد و در پی نابودی آن قدم برمی داشت، امام هادی (ع) به این حرکت لازم دست زد و در پوششی حکیمانه، در برابر تلاش های مذبوحانه ی دشمن موضع گرفت و افکار را به سوی خاطره انگیزترین، ستم سوزترین و الهام بخش ترین پایگاه امامت؛ یعنی، کربلا جلب نمود.

تجلیل از علمای راستین را فراموش نکنید!

یکی از کارهای مهم امام هادی (ع) همچون امامان معصوم دیگر (ع) حفظ خط فکری و فرهنگی تشیع و جلوگیری از القاءات مخالفان بود و این کار نیاز به تشکیل حوزه ی علمیه و تدریس فقه و عقاید و اصول و تربیت شاگردان برجسته و فعال داشت.

در عصر امام باقر و امام صادق (ع) به طور عمیق و گسترده به تقویت حوزه های تحصیل و دانش پرداخته شد. سپس امامان دیگر حتی در شرایط بسیار سخت به نحوی آن را دنبال کردند.

امام هادی (ع) نیز در این راستا، قدم های بزرگی برداشت و شاگردان برجسته ای چون، عبدالعظیم حسنی، خیران الخادم، ابن سکّیت اهوازی، ابوهاشم جعفری، حسین بن محمد مدائنی، جعفر بن سهیل، اسماعیل بن مهران و... تربیت کرد. شاگردان برجسته ی پدر و جدش را دور خود جمع کرده و حوزه ی علمیه ی فعال و پرتلاشی در مدینه به وجود آوردند.

بعضی تعداد شاگردان امام هادی (ع) را 178 نفر و شیخ طوسی (ره) 185 نفر ذکر کرده است.

در این راستا امام علی النقی (ع) نسبت به علما و پژوهشگران راستین، احترام خاصی قایل بوده و دوستانشان را به احترام از آن ها ترغیب می نمودند و آن ها را به عنوان برترین انسان ها برمی شمرده و می فرمودند:

اگر بعد از غیبت قائم شما، دانشمندانی در صحنه نباشند که مردم را به سوی قائم- عجل الله تعالی فرجه- فراخوانند و بر او دلالت و راهنمایی کنند و با حجت های الهی از حریم دین او دفاع نمایند و بندگان ضعیف خدا را از القائات شیطان و هوادارن او و ترفندها [و دام های] ناصبی ها نجات دهند، احدی باقی نخواهند ماند مگر این که از دین خدا مرتد شود. ولی همین دانشمندان زمام قلوب ضعفاء شیعه را [که از نظر عقیده و اندیشه ضعیف هستند] به دست گرفته [و آن ها را از غرق شدن در غرقاب گمراهی نجات می بخشند] چنان که کشتیبان، سکان کشتی را به دست می گیرد. این دانشمندان در پیشگاه خدا برترین انسان ها هستند.»

همنشینی با اهل باطل ممنوع!

 یکی از شاگردان و اصحاب برجسته ی امام هادی (ع) ابوهاشم جعفری است. روزی امام (ع) او را دیده و به او  فرمودند: «چرا تو را همنشین عبدالرحمان ابن یعقوب می بینم؟

ابوهاشم گفت: "عبدالرحمان، دایی من است."

امام (ع) فرمودند: "عبدالرحمان درباره ی خدا، سخن نادرست می گوید و ذات پاک خدا را به صورت جسم، و دارای نشانه های جسم، توصیف می کند، یا با او همنشین شو و ما را واگذار و یا با ما باش و او را واگذار.

ابوهاشم گفت: "او هر چه می خواهد بگوید، وقتی که من عقیده به گفتارش نداشته باشم، نسبت به من چه زیانی دارد؟

سپس امام (ع) بیان داشتند: "آیا نمی ترسی که عذابی بر او فرود آید، تو را نیز فراگیرد؟ آیا داستان آن شخصی را که خود از یاران موسی (ع) بود و پدرش از اصحاب فرعون بود، نشنیده ای؟ آن جا که وقتی لشگر فرعون (در تعقیب سپاه موسی (ع) به کنار دریا آمد، آن پسر، از لشگر موسی (ع) جدا شد و نزد پدر رفت تا با نصیحت کردن پدر، او را از فرعونیان جدا کند و به سوی موسی (ع) بیاورد. هنگامی که با پدرش ستیز می کرد و او را به راه هدایت دعوت می نمود، با هم کنار دریا آمدند ناگهان عذاب الهی  فرا رسید و لشگر فرعون غرق شدند. آن پدر و پسر نیز که در کنار لشگر فرعون بودند غرق شدند. از حضرت موسی (ع) سؤال کردند که پدر مستحق عذاب بود پسر چرا؟ موسی (ع) فرمود:

«هو فی رحمة الله و لکنّ النّقمة إذا نزلت لم یکن لها عمّن قارب المذنب دفاع؛ آن پسر در رحمت خدا بود، ولی وقتی که عذاب فرا رسید، از آن که نزدیک گناهکار است نمی توان دفع کرد.»

هر نیازی که دارید تنها از خداوند طلب نمایید

یکی از شیعیان آن حضرت به نام ابوموسی می گوید: «روزی به محضر امام هادی (ع) رفتم و عرض کردم: ای آقای من! این شخص (متوکل عباسی) فقط از این جهت که اطلاع یافته من از دوستان و شیعیان شما هستم، مرا طرد کرده و شهریه ی مرا قطع نموده و خاطر مرا رنجانده است. اگر شما در این مورد ترحم و تفضل فرمایید و سفارشی کنید، او سخن شما را می پذیرد. شایسته است لطف کنید و با درخواست از متوکل کار مرا سامان بخشید.

امام فرمود: "ناراحت نباش. به خواست خدا کارت سامان می یابد." ابوموسی می گوید: آن روز شب شد، در همان شب، چند نفر از فرستاده های متوکل به درِ خانه ام آمدند و مرا طلبیدند، از خانه بیرون آمدم. دیدم فتح بن خاقان (وزیر متوکل) در کنار در ایستاده است، به من گفت: چه شده که این مرد (متوکل) مرا امشب به زحمت انداخته و برای احضار تو، مرا به این جا فرستاده است؟

ابوموسی می گوید: (همراه فتح بن خاقان) به خانه متوکل روانه شدم، دیدم بر مسند خود نشسته، تا مرا دید، رو به من کرد و گفت: "ای موسی! ما از تو غافل شدیم و تو هم ما را از یاد بردی، تو چه طلبی از ما داری؟

گفتم: صله ی فلانی و فلان شهریه و فلان مبلغ و... .

متوکل دستور داد دو برابر همه ی این مطالبات را به من دادند، تعجب کردم، به فتح بن خاقان گفتم: "آیا امام هادی (ع) به این جا آمد؟" گفت: نه... .

ابوموسی می گوید: بعد از این ماجرا به محضر امام هادی (ع) رفت، آن حضرت تا چهره ی مرا دید فرمود: "از چهره ات پیدا است که راضی و شادمان هستی."

عرض کردم: آری ای آقای من! به برکت الطاف و عنایات شما.

ولی به من گفتند که شما نزد متوکل نرفته و از او درخواست و سفارشی در مورد من ننموده اید.

امام هادی (ع) فرمودند: خداوند متعال می داند که ما در نیازها جز به ذات پاکش به هیچ کس پناه نمی بریم و در گرفتاری ها تنها به خدا توکل می کنیم، هرگاه از درگاه او درخواستی کنیم، اجابت می کند. می ترسیم از این که به غیر او متوجه شویم، خداوند توجه و عنایتش را از ما برگرداند.

عرض کردم: فتح بن خاقان از من خواست تا از شما تقاضا کنم برایش دعا کنید.

امام هادی (ع) فرمودند: فتح در ظاهر با ما دوستی می کند ولی در باطن از ما دوری می نماید. استجابت دعا در مورد کسی رخ می دهد که شایستگی آن را داشته باشد... .»

همچنین آمده است یونس نقاش، یکی از شیعیان و دوستان امام هادی (ع) بود. روزی لرزان و پریشان نزد امام هادی (ع) آمد و گفت: «ای آقای من! در مورد خانواده ام به شما سفارش می کنم از آن ها سرپرستی کنید.

امام (ع) فرمودند: چه شده است؟

یونس عرض کرد: آماده مرگ شده ام.

امام هادی (ع) در حالی که خنده بر لب داشت فرمودند: چرا ای یونس؟

یونس پاسخ داد: موسی بن بغا (سرلشگر متوکل) نگین گران قیمتی را به من داده تا روی آن نقاشی کنم، نگین در دستم شکست و دو نیمه شد، فردا وقت برگرداندن آن است، اگر موسی ببیند، این نگین گران قیمت را شکسته ام، یا دستور می دهد، هزار تازیانه به من بزنند، یا مرا می کشد، امام هادی (ع) فرمودند: به خانه ات برو، تا فردا هیچ حادثه ای جز خیر پدید نمی آید.

یونس که بسیار مضطرب بود به خانه اش بازگشت و آن شب را با هزار زحمت و رنج به سر آورد. صبح زود با پریشانی و نگرانی شدید دوباره به محضر امام هادی (ع) آمد و عرض کرد: فرستاده ی موسی آمده و نگین را از من می طلبد، چه کنم؟

حضرت فرمودند: برو به خانه ی موسی، جز خیر چیزی نخواهی دید.

یونس پرسید: ای آقای من! به موسی چه بگویم؟

امام هادی (ع) در حالی که خنده بر لب داشت فرمودند: نزد موسی برو و آنچه را گفت، بشنو و آن جز خیر نمی باشد.

یونس به خانه ی موسی رفت. پس از آن شادمان و خندان نزد امام هادی (ع) بازگشت و به امام (ع) عرض کرد: ای آقای من! نزد موسی رفتم، به من گفت: دختران کوچکم در مورد این نگین با هم دعوا دارند، این نگین را دو نیمه کن که به هر کدام از دو دخترم، یکی از آن ها برسد، اگر چنین کنی تو را از مال دنیا بی نیاز می سازم.

امام هادی (ع) از این که یکی از شیعیان با الطاف خفیّه ی الهی نجات یافت، حمد و سپاس الهی گفت و عرض کرد:«اَللهُمَ لَکَ الحَمدُ اِذ جَعَلتَنا مِمَّن یَحمَدُکَ حَقّاً؛ خدایا! حمد و سپاس مخصوص توست که ما را به گونه ای قرار دادی که به حق تو را بستاییم.»

حرم مطهر رضوی

کاظمین

کربلا

مسجدالنبی

مسجدالحرام

حرم حضرت معصومه

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • مدیر سایت مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظرات پس از تأیید منتشر می‌شود.
captcha

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • سید IR ۲۰:۳۷ - ۱۳۹۳/۰۷/۱۸
    0 1
    کاش مسئولین به این توصیه ها عمل می کردند... کاش...