به گزارش قدس آنلاین: ایام شهادت امام جواد(ع) است. عازم تشرف به حرم مطهر هستم. در خیابان شهید اندرزگو قدم زنان مسیر را تا نزدیکترین ورودی طی میکنم. در و دیوار و سردر مغازهها سیاهپوش شهادت دردانه حضرت رضا(ع) است. برای ورود به این قطعه از بهشت بابالجواد را انتخاب میکنیم. مسیر ورودیای که در جنوبغربی حرم مطهر واقع شده و زائران پس از گذر از آن به صحن پیامبر اعظم(ص) وارد میشوند. برخی زائران بابالجواد را با عنوان باب حل مشکلاتشان میدانند و پس از عبور از گیت بازرسی با اولین نگاه به گنبد فرصت را غنیمت میشمرند تا حوائج خود را با امام مهربانی در میان بگذارند و ایشان را به جان جوادشان قسم دهند. این باور قلبی و ایمانی در میان زائران زیادی وجود دارد که امام رئوف فرمودند: کسی که مرا به حق جوادم قسم دهد، او را ناامید برنمیگردانم."
رونقی که بابالجواد به خسروینو داد
پیشینه تاریخی ساخت ورودی بابُ الجَواد(ع) به سال ۱۳۸۱ بر میگردد که طی اجرای طرح توسعه حرم مطهر این ورودی ایجاد شد. بابالجواد در خیابان شهید اندرزگو قرار دارد و در کنار بابالرضا جزو ورودیهای جنوبی حرم مطهر به حساب میآید. از طریق این دو مسیر ورودی میتوان به صحن پیامبر اعظم(ص) یا همان صحن جامع رضوی که بزرگترین صحن حرم مطهر است، رسید.
در ورودی بابالجواد(ع) به مانند تمام بابها، فضای ورودی برادران و خواهران در نظر گرفته شده است. مسیری که به بابالجواد(ع) ختم میشود بازارچه مختصری را در خود جای داده که میتوان محصولات فرهنگی و البته سوغاتیهای مشهد را در آنجا تهیه کرد. بازار فرش آستان قدس هم در این نقطه قرار دارد و فرشهایی که اغلب قبلا در حرم مطهر زیر پای زائران پهن بودهاند در اینجا عرضه میشوند. معماری بابالجواد هم به تاسی از سایر بافت حرم طراحی شده که کاشیهای پرنقش و نگار و آجرهای زرد 3سانتیمتراش توجه را به خود جلب میکند.
ورودی بابالجواد(ع) در ابتدای ساخت کمتر شناخته شده بود و مسیر تردد زائران زیادی نبود. اما در ادامه با بهسازی مسیرهای بیرونی حرم که به بابالجواد(ع) ختم میشود. زائران زیادی از این مسیر به حرم مشرف میشوند.
با حاج حسین که یکی از کسبه نزدیک به باب الجواد(ع) است شروع به صحبت میکنیم. او که از لهجهاش پیداست که یک مشهدی اصیل قدیمی است برایمان از گذشتههای نه چندان دور این خیابان میگوید: «اسم قدیم این خیابان خسروی نو بود. مردم سالهای قبل هم از این مسیر زیاد تردد میکردند و به زیارت میرفتند. اما مجبور بودند برای ورود تا باب الرضا(ع) بروند. تا اینکه حدود ۲۰ سال پیش ورودی باب الجواد(ع) را ساختند و سپس در اطرافش دفتر امانات و سرویس بهداشتی و بازارچه ایجاد شد تا این مسیر هم رونقی بگیرد.»
گفتوگو با امام مهربانی از ایستگاه کرامت امام جوادی
سیدمحمود با کلاهی سبز بر سر، رو به گنبد ایستاده و حاجت میطلبد. او در دومین روز سفرش با پاهایی که قوت چندانی ندارد خودش را به بابالجواد(ع) رسانده تا از آقا موفقیت پسرش را در آزمون استخدامی طلب کند. کمی آنطرفتر مریمخانم با چادر گلدار زیبایش، به دیوارِ کاشیکاریشده تکیه داده است و قطرههای اشک از روی گونههایش روان است. پیرزن آمده تا امام رضا(ع) را به جان جوادش قسم دهد تا خدا به دخترش فرزندی عطا کند. زیر لب میگوید: " آقا دشمنانتان شما را به خاطر نداشتن فرزند خیلی سرزنش میکردند. خدا به شما جوادالائمه(ع) را داد و سرفراز شدید. شما را به جان جوادتان قسم میدهم تا برای دخترم دعا کنید تا خدا به او هم فرزندی بدهد."
در این نقطه ارتباطها شکل میگیرد و صحبتها به میان میآید. اینجا نگاهها و حرکت بیصدای لبها، پیام دلها را به امام(ع) میرسانند و چه پاسخها که میشنوند.
توسل به دریای بیکران جود و کرامت
نام زیبای امام نهم شیعیان به معنی بسیار بخشنده و بسیار جود کننده است. این خود تأییدی بر وجود با برکت ایشان است. امام محمد تقی (ع)، به دلیل بخشندگی فوقالعاده و برآورده کننده نیازها شهره به جوادالائمه (ع) یا بابالحوائج هستند.
ابویحیای صنعانی میگوید: «روزی در محضر امام رضا(ع)، فرزندش ابوجعفر را که خردسال بود، آوردند.» امام فرمود(ع): «هذَا الْمَوْلُودُ الَّذی لَمْ یُولَدْ مُوْلُودٌ اَعْظَمُ بَرَکَةً عَلی شیعَتِنا مِنْهُ؛ این مولودی است که با برکت تر از او برای شیعیان ما زاده نشده است.»
اهل کتاب و معرفت دینی جمله معروفی در باب بابالجوا(ع)د دارند که پرتکرار هم است؛ «بابالجواد(ع) راه ورود به قلب امام رضا(ع) است، باید از این در بگذرد کسی که مشتاق پابوسی این امام است؛ اینجا بابالحاجات است، اصلا نمیشود کسی از این در وارد شود و دست خالی بازگردد.» همین روایت معروف که دهان به دهان نقل شده، سبب شده تا با زائرانی روبهرو شویم که گاه راه خود را دورتر میکنند تا از بابالجواد(ع) خود را به حرم مطهر برسانند و نخستین سلام را از این باب به آقا برسانند.
جوادِ شهیدم
پیرزنی عصا به دست خسته از درد پا، کنار یکی از باغچههای نزدیک به اتاق تحویل صندلی چرخدار نشسته است. صف دم در این اتاق کمی شلوغ شده است و مردم منتظرند تا نوبتشان شود. پیرزن هم که ظاهرا توان ادامه دادن مسیر را ندارد، نشسته تا استراحتی بکند. خادم سفید پوشی با صندلی چرخدار از گوشهای آرام به سمتش میآید و میگوید: «مادرجان بفرمائید سوار شوید.» پیرزن که از دیدن او خوشحال شده روی صندلی مینشیند و میگوید:« خدا خیرت بده پسرم. مانده بودم با این درد پا چطور بقیه راه را بروم.» بعد زیر لب شروع میکند به دعا کردن برای خادم جوان. با کمی فاصله طوری که متوجه نشوند پشت سرشان راه میافتم. چشم پیرزن که به نام باب الجواد میافتد چند ثانیهای سکوت میکند و بعد از چند لحظه به خادم جوان میگوید: «اسم پسر من هم جواد بود. نامش را به نیت جوادالائمه(ع) انتخاب کرده بودم. او هم مثل ایشان در جوانی شهید شد. جوانم را برای وطنم و دینم دادم. برای همین امام رضا (ع).»
خادم که صندلی را نگه داشته تا پیرزن رو گنبد به امام سلام دهد، میگوید:« ناراحت نباش مادر جان. حتما جایش هم کنار خود آقا در بهشت است.» پیرزن سری تکان میدهد و در جوابش میگوید: «زنده باشی پسرم. خدا عمرت بدهد. انشالله جوادالائمه(ع) تو را برای مادرت نگه دارد. »
حالا من هم همقدم با آنها وارد صحن شده ام و دست بر سینه با مقصود همه این حاجات سلام میدهم و مانند همه آن دلهای پاک ایستاده بر باب الجواد(ع) امیدوارم آقا پاسخ سلام من را هم بدهد.
زهرا زنگنه
نظر شما