در چهار یادداشت قبلی به صورت مفصل به هفت تفاوت اساسی میان ولایت فقیه و نظامهای دیکتاتوری پرداختیم که عبارت بودند از: «رعایت مصالح اجتماعی، تقیید به تقوا و عدالت، شجاعت، توجه به مقبولیت، نحوه عزل، تفاوتهای دانشی و بینشی و ابتنای راسخ و علمی بر دین» و چنانکه در یادداشت نخستین آوردیم غرض اصلی از این مطالب تمییز حقیقی میان نظریه ولایت فقیه در چارچوب مردمسالاری دینی و نظامات خودکامه و دموکراتیک است. قبلاً اشاره کردیم که مردمسالاری دینی یکی از اصول اساسی انقلاب اسلامی ایران است که در آن از سویی «میزان رأی ملت است» و از سویی دیگر «ولایت فقیه همان ولایت رسولالله است» یا به تعبیر قانون اساسی، از یک زاویه دولت موظف است همه امکانات خود را برای «مشارکت عامه مردم در تعیین سرنوشت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خویش» به کار برد (اصل سوم) و در زاویه دیگر قوای حاکم کشور «زیر نظر ولایت مطلقه امر و امامت امت» اعمال میشود (اصل ۵۷). بنابراین شباهت ظاهری ولایت مطلقه فقیه با دیکتاتوری ایجاب میکند به تفاوتهای این دو پرداخته شود و همچنین شباهت نظامهای دموکراتیک و پارلمانی با نظریه مردمسالاری دینی در تعیینکننده بودن نقش مردم در سرنوشت سیاسی و... خود اقتضا دارد که به محورهایی که موجب تمایز میان این دو میشوند اشاره شود.
شاید بهتر باشد پیش از اشاره به تفاوتها مختصری از دموکراسی بگوییم تا با تصویر روشنی از نظامهای دموکراتیک به بررسی وجوه تمایز این دو بپردازیم.
«دموکراسی» اصطلاحی است مشتق از واژه یونانی «دموکراتیا» که در آن پیشوند «دموس» به معنای اداره امور خارجی کشور، در برابر «پولیس» به معنای اداره امور داخلی کشور به کار میرود و «کراتوس» به معنای قدرت، حکومت، اداره امور و حاکمیت است. (نک: فرهنگ علوم سیاسی از علیبابایی) امروزه تعاریف متعددی از دموکراسی انجام گرفته که نقطه ثقل این تعاریف متعدد و مختلف اشتراک آنها در اعمال قدرت اکثریت است و عمدتاً به روشی اطلاق میشود که در آن گروهی موسوم به اکثریت (که تعریف دقیق آن قابل بررسی و مناقشه است) حاکمیت را در دست دارد و میتواند کنترل سیاسی خود را اعمال کند.
ما در بیان تفاوتهای مردمسالاری دینی و حکومتهای استبدادی به جایگاه نظر مردم و توجه به مقبولیت در نظام کشفی ولایت فقیه اشاره کردیم، اما از آنجا که نظامات دموکراتیک نیز ادعای مردمسالاری و حکومت مردم بر مردم را دارند لازم است به تفاوتهای بنیادین نگاه این دو به جایگاه مردم در حاکمیت اشاره کنیم و این امر در ادامه به صورت مفصل در یادداشتی مستقل خواهد آمد. اما دیگر تفاوتهای این دو نظام:
خشونت پشت پرده: یکی از تفاوتهای اساسی میان مردمسالاری دینی و حکومتهای دموکراتیک امروز در دنیای غرب که در مقابل دیدگان همه مردم قرار دارد همین همپیوستگی دنیای دموکراسی با دیکتاتورترین انسانهای تاریخ است. رهبر معظم انقلاب نیز به این تفاوت اشاره کردهاند. در کتاب «سیاست از منظر آیتالله العظمی خامنهای» آمده است: «به دیکتاتورهای دنیا و کودتاهای نظامی نگاه کنید! همهی اینها رفیقهای نزدیک همین دموکراتهای دنیا و طرفداران دموکراسی و مردمسالاریاند. وقتی دموکراسی با معنویت و حقیقت و دین همراه نباشد، این طور میشود. ما تجربه نویی را آوردیم؛ ما دموکراسی را از دین گرفتیم؛ دموکراسی ما با معنویت و دین همراه است؛ لذا مردمسالاری دینی شد؛ جمهوری اسلامی شد. مردم به این دستاورد میبالند و از آن دفاع و به آن افتخار میکنند. دشمن در تبلیغات خود مرتب سعی میکند این دستاورد را کوچک کند؛ به قول رایجِ بین کسبه، بر سر جنس بزند و آن را تحقیر نماید. امام صادق(ع) به شاگرد خود فرمود: «چنانچه تو گوهر گرانبهایی در دست داشته باشی، همه دنیا اگر بگویند این سنگ است و تو بدانی که این گوهرِ گرانبها است، حرف همه دنیا را باور نمیکنی. اگر یک سنگ در دستت داشته باشی، همه دنیا بگویند این گوهرِ گرانبها است، باز هم به حرف آنها گوش نمیکنی؛ میبینی که سنگ است». وقتی گوهر گرانبهایی وجود دارد، اگر همه دنیا بگویند آنچه در دست داری، بیارزش است، میبینی متاع باارزشی است؛ ملت ما دانسته است و فهمیده است؛ لذا ایستاده است». (سیاست از منظر آیتالله العظمی خامنهای، ص ۱۲۲ و ۱۲۳) این همه جنگافروزی که برای سودآوری کارخانههای اسلحهسازی ایجاد شده است آیا غیر از اهداف شوم ایجادکنندههای آن دستاوردی غیر از کشتار مردم بیگناه داشته است؟ آیا این همه خشونت علیه مردم و کشتار بیرحمانه مردم، حکومت کارخانههای اسلحهسازی و کارتلهاست یا حکومت مردم؟ رهبر معظم انقلاب میفرمایند: «امروز بزرگترین ضربهای که به اعتبار لیبرال دموکراسی رایج در دنیای غرب وارد میشود، این دنیای آغشته از کشته و خون و جسد و ظلم است که براساس لیبرال دموکراسی در دنیا به وجود آمده است. مرکز و اطراف هر دو جنگ جهانی، اروپا بود؛ یعنی مرکز لیبرال دموکراسی. استعمار، دخالت در کشورها، قضایای کشورهای آمریکای لاتین، از همه مهمتر قضایای فلسطین و حال قضیه افغانستان، در همین ارتباط به وجود آمد. در مقابل این حوادث، نظریه لیبرال دموکراسی پاسخی ندارد. به بحث نظری و فلسفی و نشستن پشت میز مناظره احتیاجی نیست؛ مردم دنیا وقتی نگاه میکنند میبینند این نظریه سیاسی نتیجهاش این است و کارایی ندارد». (۲۰/۸/۱۳۸۰) این در حالی است که اگر جمهوری اسلامی از حکومتی از حکومتهای منطقه در مقابل داعش دفاع میکند نه به خاطر دفاع از دیکتاتوری است، بلکه از این رو است که مقابل او گروه جنایتکار داعش قرار داشت که به تصریح مقامات آمریکا توسط آمریکا در آنجا ایجاد شده است. (رک: ۲/۳/۱۳۹۲) رهبر معظم انقلاب در پیام حج به این دست خونآلود اشاره کردهاند: «آمریکا در دور تازه تحرکات دیوانهوار خود، که پس از حادثه بشدت مشکوک ۲۰ شهریور آغاز شده، دست به یک حمله تبلیغاتی نیز زده است: یعنی پرچم دموکراسی و تروریزمستیزی را بر سر نیزه کرده و برای ملتهای اسلامی در مذمت سلاح کشتار جمعی و سلاح شیمیایی داد سخن میدهد. آیا نمیاندیشد که ممکن است مسلمانان بپرسند: اینها را چه دولتها و شرکتهایی در اختیار رژیم بعث عراق قرار دادند؟ پس ۱۹ هزار بمب شیمیایی را که ادعا میکنید رژیم بعثی عراق در انبار داشته و چون ۱۳ هزار آنها را بر سر ایرانیها ریخته پس ۶ هزار آن باید موجود باشد و شما به این دلیل حمله آینده خود به کشور عراق را توجیه میکنید، این تعداد سلاح و وسیله شیمیایی از کجا به دست رژیم عراق رسید؟ آیا کسی جز شما و همپیمانانتان شریک جرم در این فاجعه تاریخی است؟ آیا نمیاندیشد که ادعای مبارزه با تروریزم و متهم کردن گروهی مجهول و نامشخص نمیتواند ملتهای مسلمان را که پشتیبانی آمریکا را از وحشیترین تروریست جهان یعنی رژیم اسرائیل میبینند، فریب میدهد؟ آمریکا با این تحرک تبلیغاتی پرهزینه و دیوانهوار، اکنون در چشم ملتهای مسلمان، مظهر دروغ و دغلبازی و حیلهگری است». (۱۸/۱۱/۱۳۸۱)
نظر شما