حوالی امروز/ حکایت افراط و تفریط و افتادن از این طرف یا آن طرف بام است! وقتی سالیان سال برخی راویان تاریخ معاصر در به تصویر کشیدن واقعیتها و زشتیهای تاریخی دوران پهلوی دست به دامن غلو و زیادهروی شدند بدیهی بود که دورهای هم برسد و برخیها به هوای بیان واقعیتهای ناگفته و مغفول مانده تاریخ، از اینورِ بام بیفتند و خواسته و گاهی ناخواسته چیزهایی بگویند و بنویسند که تطهیر رضاخان یا تبرئه انگلیس و آمریکا از اتهامها، جنایتها و اقداماتی باشد که خودشان بارها به آن اعتراف کردهاند!
کملطفی در حق مخاطب
چند روز پیش خبرآنلاین مطلبی با تیتر: «روح دولت انگلستان هم از ظهور رضاشاه در ایران خبر نداشت» و به قلم «صادق زیباکلام» منتشر کرد. در پاسخ به ادعاهای تاریخی مطرح شده در این مطلب، «کوروش احمدی» دیپلمات پیشین ایران در سازمان ملل، مطلبی با عنوان: «نباید خودکامگی را مورد تمجید قرار دهیم» نوشته که بخشهایی از آن جالب توجه است. احمدی مطلبش را این طور شروع میکند: «آقای صادق زیباکلام مطلبی به مناسبت سالگرد کودتای ۳ اسفند نوشتهاند که به لحاظ منطقی مغالطهآمیز و مملو از گزارههای درست و نادرست است... ایشان نوشتهاند «روح دولت انگلستان در لندن هم از انجام کودتا خبر نداشت، چه رسد به اینکه آن را طراحی هم کرده باشد». این گزارهای درست است، اما از آنجا که تنها نیمی از واقعیت را منعکس میکند، کملطفی در حق مخاطب است. میدانیم که در آن دوره، سیاست لرد کرزن، وزیر خارجه انگلیس، تحمیل قرارداد۱۹۱۹ و قرار دادن مالیه و قشون ایران تحت کنترل مستشاران انگلیسی بود. اما با توجه به مخالفت ایرانیان، بخشهای دیگر امپراتوری انگلیس با این سیاست موافق نبودند و این قرارداد را مغایر مصالح عالیه امپراتوری میدانستند. اسناد انگلیس که از محرمانه خارج شده، نشان میدهند هرمن نورمن، وزیرمختار انگلیس در تهران و دولت انگلیسی هند اصرار بر قرارداد ۱۹۱۹ را با توجه به احساسات ناسیونالیستی در ایران به ضرر منافع انگلیس میدانستند. این اسناد که در تلگرامهای نایبالسلطنه هند به وزارت امور هند در لندن منعکس شده است... به گفته دنیس رایت، در کتابthe British amongst the Persians، اردشیر ریپورتر که نماینده دولت انگلیسی هند در تهران بود... رضاخان را در ۱۹۱۷ ملاقات کرده و اول بار رضاخان را به آیرونساید معرفی کرده بود. اما مسلم است که آیرونساید، فرمانده نیروی ۶ هزار نفری انگلیسی در شمال ایران، نقش تعیینکنندهای در اخراج فرماندهان روسی نیروی قزاق و انتصاب رضاخان به عنوان فرمانده این نیرو و هدایت او برای حرکت به سمت تهران (برای کودتا) داشت. خاطرات مفصل آیرونساید تردیدی در این مورد باقی نمیگذارد.
روزنوشت آیرونساید در مورخ ۲۴ دسامبر ۱۹۲۰ [۳ دی ۱۲۹۹] حاکی از آن است که او در این فکر بود هرچه سریعتر نیروهای انگلیسی را از ایران خارج کرده و یک عنصر جدید، یعنی «یک دیکتاتوری نظامی» را وارد سیاست ایران کند... اسناد جای تردید باقی نمیگذارند که آیرونساید با همراهی ضمنی وزیرمختار انگلیس و مقامات دهلی و بدون اطلاع لندن به این نتیجه رسید که تنها راهحل ممکن برای ایران یک دیکتاتوری نظامی است.
جنبش مشروطه تعطیل شد
کوروش احمدی درباره بخش دوم نوشته زیباکلام میگوید: با سخن زیباکلام مبنی بر اینکه رضاشاه «مجدداً وحدت و یکپارچگی ایران را رقم زد» موافقم... در پرتو تمرکزی که او ایجاد کرد، تجددخواهان اقتدارگرا مانند تیمورتاش، داور، نصرتالدوله و... توانستند اقدامات مفیدی برای ایجاد نهادهای حکومتی انجام دهند، اما خودمحوری رضاشاه عملاً این نهادها را در غیاب بانیان آنها که یا مقتول شدند یا محبوس یا خانهنشین به زائدههای حکومت فردی تبدیل کرد. یکی از مهمترین ضرباتی که خودکامگی رضاشاه به ایران زد، انعقاد قرارداد نفتی ۱۳۱۲ بود؛ قراردادی که بسیار خسارتبارتر از امتیاز دارسی بود.
اگرچه زیباکلام بهدرستی به عقب رفتن ایران در اموری مانند «توسعه سیاسی، آزادی بیان، انتخابات آزاد و حاکمیت قانون» اشاره کرده، اما این اشاره گذرا به عنوان امری غیرمهم در یادداشت تمجیدآمیز ایشان گم است. این خصایص ریشه در ماهیت میلیتاریستی حکومت رضاشاه داشت... او بعد از کودتا قشون متحدالشکل و دولت خود را حول و حوش شماری از همقطاران قزاق وفادار و فاقد هرگونه آموزش بنا نهاد. رضاخان بنا بر آموزههای قزاقی فردی عملگرا بود و به هیچ فکر و ایده و اندیشه مشخصی مقید نبود و همین امر نقش مهمی در پیشرفت کار او در قبضه کردن قدرت داشت. در دوره پیش از کودتا نشانهای وجود ندارد که حاکی از ملیگرا بودن رضاخان یا داشتن رویکرد سیاسی خاصی باشد. او همواره تابع فرماندهان تزاری بود... و بعد از برگشتن بخت تزاریستهای نیروی قزاق، با آیرونساید، اسمایس و ژنرال دیکسون انگلیسی علیه آنها ساخت. رضاخان با چنین روحیهای، انتخابات مجلس پنجم را فرمایشی برگزار کرد و در مجلس مؤسسان حتی یک نماینده مستقل نیز امکان حضور نیافت. مسئله خلع قاجاریه و شاه شدن رضاشاه یک تحول بسیار مهم تاریخی در جهت تعطیلی جنبش مشروطه و از سرگیری بیقانونی، تعطیلی مطبوعات مستقل، منع هرگونه تشکل سیاسی و مدنی و تجدید خودسری شخص همایونی بود.

با ذرهبین بگردیم
تأکید زیباکلام مبنی بر اینکه «اقدامات و اصلاحات رضاشاه طی ۱۶ سال بعدی چهره ایران را تغییر داد» نیز از این جهت که در دوره رضاشاه اقداماتی در جهت تغییر چهره شهرها، ایجاد راه و راهآهن و تأسیس برخی کارخانهها و... صورت گرفت، درست است. اما به قول مهدی قلیخان هدایت (مخبرالسلطنه) که دو سال نخستوزیر رضاشاه بود: «از سال هفتم و هشتم سلطنت پهلوی، امیدها به یأس مبدل شد، نظم کلی در امور، دایر شدن کارخانه، ساختمان راهآهن، گشاد کردن خیابانها جلوهای کرد و اموری بود شدنی. (اما) پایه عدالت متزلزل شد و تمام محسنات به این عیب نمیارزد».
آنچه زیباکلام به آن نپرداخته، شکلگیری فسادی ساختاری و سیستماتیک در دوره رضاشاه است. به قول مؤید احمدی، نماینده مجلس سیزدهم، در نشست ۱۲بهمن ۱۳۲۰مجلس: «رضاشاه چهلوچهار هزار سند مالکیت به نام خود صادر کردهاند، تقسیم که بکنیم [به تعداد روزهای سلطنت او] روزی هفت سند مالکیت ایشان گرفتهاند. ملاحظه میفرمایید که کار یک شاهی و صد دینار نیست».
به باور من سرایت جنگ دوم به ایران و فاجعه عظیم بشری ناشی از آن کاملاً قابل پیشگیری بود. اما حذف سیاستمداران لایق و آشنا به امور جهان و ترس موجودین از گفتن سخنی خلاف میل شاه موجب شده بود شاه در آستانه تجاوز به ایران کاملاً منفعل و بیاطلاع از امور جهانی باشد... و درنهایت اینکه ما اگر برای امروز و فردای کشور خود حکومت قانون و مردمسالاری میخواهیم نمیتوانیم و نباید خودکامگی در گذشته از هر نوع را مورد تمجید قرار دهیم. برعکس باید با ذرهبین در تاریخ خود بگردیم و مواردی هرچند جزئی از حکومت قانون و مردمسالاری را بیابیم و برجسته کنیم.
نظر شما