از دوران تسخیر سرزمین‌های باستانی، محصولات کشاورزی و مسیرهای تجاری گرفته تا مبارزات ژئوپلیتیکی مدرن برای گاز، نفت و مواد معدنی، سیاست جهانی و ابعاد سیاست خارجی را شکل داده است.به گفته کارشناسان کمبود منابع عامل اصلی جنگ در قرن جدید خواهد بود.

جنگ بر سر منابع؛ سوخت پنهان تقابل‌های گذشته و آینده
زمان مطالعه: ۹ دقیقه

قدس؛ نظریه دولت رانتیر استدلال می‌کند که کشورهای غنی از نظر منابع طبیعی تمایل دارند سطوح بالاتری از درگیری و بی ثباتی اقتصادی را تجربه کنند؛ بر این اساس میل به کنترل منابع، منجر به ایجاد منافع سیاسی و عامل مهمی در ظهور و بروز جنگ‌ها بوده است.

مایکل تی کلر، شخصیت برجسته‌ای که تمرکز مطالعاتی وی بر درگیری‌های منبع محور است، در کتاب «جنگ‌های منابع» استدلال می‌کند که رقابت برای منابع طبیعی علت اصلی درگیری‌های جهانی است. به گفته وی، کمبود منابع عامل اصلی جنگ در قرن بیست و یکم خواهد بود. جاه طلبی‌های مرتبط با دستیابی به منابع، تمدن مهیب روم را وادار کرد تا برای لشکرکشی در سراسر اروپا، آفریقا و خاور نزدیک اقدام کند.

با ظهور انقلاب صنعتی، سوخت‌های فسیلی به عنوان منابع استراتژیک در طول دهه ۱۷۰۰ ظهور کردند. در اواخر قرن نوزدهم، کشف و استفاده از نفت و منابع طبیعی اهمیت منابع طبیعی را بیشتر تقویت کرد. کارشناسان استدلال کرده‌اند که ثروت ناشی از منابع طبیعی، مانند نفت یا الماس، می‌تواند به درگیری در کشورهای در حال توسعه دامن بزند و منجر به فساد، بی ثباتی و جنگ داخلی طولانی مدت شود.

نمونه‌های تاریخی جنگ بر سر منابع

چنانکه در طول تاریخ، جنگ‌های استعماری نشان از پیگیری بی‌امان منابع دارد؛ مبارزه برای دستیابی به منابع آفریقا عامل دوره استعمار تهاجمی اروپا بود. استثمار ایالت آزاد کنگو توسط بلژیک، جنگ انگلیس و زولو و جنگ‌های آگلو بوئر همه‌گی با انگیزه‌هایی برای به دست آوردن منابع ارزشمند همراه بود؛ آفریقای جنوبی به دلیل ذخایر عظیم طلا و الماس، میدان جنگ قدرت‌های استعماری بوده است. شورش «ماجی ماجی» واکنش تهاجمی انقلابی مردم محلی را در برابر استثمار آلمان از مزارع پنبه نشان داد. «جنگ‌های تریاک» برای تحمیل منبع بسیار سودآور اما ویرانگر تریاک صورت گرفت.

مهمتر اینکه زیربنای جنگ جهانی دوم که با جاه طلبی‌های ژئوپلیتیکی هدایت می‌شد، با انگیزه رقابت شدید بر سر منابع طبیعی بود.همانطور که می‌دانیم «نبرد استالینگراد» یک تلاش مذبوحانه برای تصرف میادین نفتی باکو بود.

نمونه‌های فراوانی در تاریخ برای تایید این فرضیه وجود دارد؛ نقشه هیتلر، تبدیل اوکراین به سبد نان برای رایش بود. تهاجم اولیه آلمان به نروژ به دلیل نیاز به ایمن سازی سنگ آهن سوئد بود که از طریق بنادر نروژ حمل می شد.همانطور که زغال سنگ و سنگ آهن باعث شد ژاپن به منچوری حمله کند. در مورد پرل هاربر، محرک فوری حمله ژاپن به ایالات متحده، تحریم نفتی آمریکا بود که ارتش ژاپن را تهدید می‌کرد؛ بریتانیا از میادین نفتی در ایران و عراق محافظت می کرد که برای حفظ ذخایر سوخت متفقین ضروری بود. به طور مشابه، نفت رگ حیاتی جنگ سرد بود، زیرا هر دو ابرقدرت به دنبال حفظ ذخایر نفت، به ویژه در خاورمیانه بودند. جمهوری دموکراتیک کنگو به دلیل ذخایر عظیم کبالت، مس و اورانیوم که همگی برای صنایع جنگ سرد حیاتی هستند، دچار هرج و مرج شد. جنگ داخلی آنگولا فقط یک درگیری ایدئولوژیک جنگ سرد نبود، بلکه جنگی بر سر نفت و الماس بود.

احتمالاً نفت مورد علاقه ترین منبع استراتژیک دوران مدرن است. خاورمیانه که بیش از نیمی از ذخایر اثبات شده نفت جهان را در خود جای داده است، زمین بازی قدرت های بزرگ بوده است. از دهه ۱۹۷۰، مصرف کنندگان نفت غربی تمرکز خود را از اوپک به منابع غیراوپک تغییر دادند، اما در دهه ۱۹۸۰، اوپک به دلیل کاهش منابع غیراوپک، نفوذ خود را دوباره به دست آورد.

عربستان سعودی، کویت و امارات بازیگران استراتژیک در حفظ قیمت‌های پایین نفت بودند. تولید بیش از حد نفت توسط کویت باعث آغاز جنگ خلیج فارس شد. مداخله ایالات متحده به بهانه آزادی کویت تلقی شد در حالی که دولت بوش نگران چشم انداز نفوذ عراق بر سیاست‌های نفتی بود؛ چنانکه یک مقام آمریکایی اعتراف کرده است که اگر کویت به جای نفت، پرتقال صادر می‌کرد، شاید ایالات متحده واکنشی در قبال تجاوز عراق به کویت نشان نمی‌داد. جنگ بعدی عراق هم به شدت با تامین منابع نفتی مرتبط بود. پس از تهاجم، صنعت نفت عراق به سرعت خصوصی شد و شرکت های آمریکایی و انگلیسی نقش مسلط را ایفا کردند. تنش عربستان و عراق به دلیل نفوذ در اوپک و تلاش برای ایمن سازی مسیرهای ترانزیت نفت مانند تنگه هرمز در حال افزایش است.

مناقشات آب در سراسر آفریقای شمالی، آسیای جنوبی و خاورمیانه تشدید شده است. سد بزرگ رنسانس اتیوپی بر روی رود نیل منبع درگیری بین مصر، اتوپی و سودان است.

در قرن بیست و یکم، درگیری‌های منبع محور، پیچیده‌تر از همیشه هستند و صف‌بندی‌های ژئوپلیتیکی، استراتژی‌های اقتصادی و حتی دکترین‌های نظامی را شکل می‌دهند. اقتصادهای مدرن به شدت به مواد معدنی خاکی کمیاب متکی هستند که در طیف وسیعی از کاربردهای الکترونیکی رایج و فناوری‌های پاک و سبز ضروری هستند.

عناصر کمیاب خاک؛ هدف دیپلماسی منابع چین

در سال‌های اخیر، هدف دیپلماسی منابع چین، دستیابی به منابع طبیعی است.عناصر کمیاب خاک موسم بهREM ها در چند کشور متمرکز هستند، بنابراین اقدامات صادرکنندگان این عناصر، به ویژه چین، تأثیرات مهمی بر جریان جهانی دارد.

چین ۶۰ تا ۷۰ درصد از معادن کمیاب زمین را کنترل می‌کند. کاهش صادرات REM چین باعث ایجاد مجموعه‌ای از اختلافات تجاری در سازمان تجارت جهانی شد و تحلیلگران بر این باورند که چین از صادرات خاک‌های کمیاب خود به عنوان یک سلاح سیاسی سوء استفاده می‌کند.

در واکنش به جنگ تجاری و تعرفه‌های ایالات متحده، چین می‌تواند بخش دفاعی ایالات متحده، صنعت نیمه هادی و انتقال انرژی پاک را فلج کند. شرکت تولید نیمه هادی تایوان (TSMC) تقریباً انحصار نیمه هادی‌ها، حیاتی ترین منبع قرن بیست و یکم را در اختیار دارد. این امر تایوان را به نقطه عطف ژئوپلیتیکی در رقابت آمریکا و چین تبدیل کرده است. این رقابت یک جنگ منابع است، جایی که دسترسی به تراشه‌های پیشرفته آینده فناوری و دفاعی یک کشور را تعیین می‌کند.

در سال ۲۰۲۲، ایالات متحده ممنوعیت گسترده‌ای برای صادرات تراشه‌ها و ابزارهای ساخت تراشه به چین اعمال کرد. ایالات متحده TSMC و سامسونگ را متقاعد کرد تا در کارخانه های تولید تراشه در آریزونا و تگزاس سرمایه گذاری کنند. در همین حال، چین فاقد تولید پیشرفته‌ترین تراشه‌های ۵ نانومتری و ۳ نانومتری است و این امر باعث می‌شود به تایوان و TSMC وابسته باشد.

اگر چین کنترل صنعت تراشه تایوان را به دست آورد، می‌تواند در هوش مصنوعی، محاسبات کوانتومی و امنیت سایبری از ایالات متحده پیشی بگیرد. جنگ نیمه هادی کشورها را وادار می‌کند تا در زنجیره تامین تجدید نظر کنند که منجر به "ناسیونالیسم فناوری" می‌شود. در همین رابطه ایالات متحده "اتحاد تراشه" را با ژاپن، کره جنوبی و هلند تشکیل داده است.

اقدامات پکن در زمینه منابع حیاتی

سرمایه گذاری خارجی چین در آفریقا در دو دهه گذشته به میزان قابل توجهی افزایش یافته است. چین در حال حاضر بزرگترین شریک تجاری آفریقا است و بانک صادرات و واردات چین قصد دارد تا سال ۲۰۲۵ بیش از ۱ هزار میلیارد دلار سرمایه گذاری کند. فرصت های بازار در قاره آفریقا بسیار زیاد است. بانک جهانی تخمین می زند که ارزش بازار آفریقا به تنهایی تا سال ۲۰۳۰ به یک تریلیون دلار می‌رسد. برای چین، کمبود منابع طبیعی و نیاز به گسترش تقاضای جهانی برای کالاهای چینی، آفریقا را به گزینه ای عالی برای سرمایه گذاری تبدیل کرده است. چین از طریق طرح کمربند و جاده، در حال برنامه ریزی برای واردات بیشتر کالاها و مواد خام آفریقایی برای بازارهای داخلی خود است.

پکن میلیاردها دلار در جاده ها، راه آهن، بنادر و پروژه های انرژی در آفریقا سرمایه گذاری کرده است تا استخراج منابع را تسهیل کند. چین ۷۰ درصد از ظرفیت پالایش کبالت جهان را با سهام عمده معادن کنگو در اختیار دارد. در تانزانیا و ماداگاسکار، چین دسترسی به مواد معدنی استراتژیک را تضمین کرده است. کمبود آب نیز یکی از بزرگترین چالش های چین است. این چالش‌ها توسعه در آفریقا را برای توسعه آینده خود چین بسیار مهم کرده است. توانایی تامین مالی مستقیم چین نگرانی‌ها را در مورد سلب مالکیت منابع طبیعی افزایش داده است. شیوه‌های وام‌دهی چین نگرانی‌هایی را در مورد دیپلماسی «تَله بدهی» ایجاد کرده است.

تکاپوی مسکو در رقابت دسترسی به منابع

روسیه در تلاش است تا از ذخایر انرژی قطب شمال و ارزش تجاری مسیر دریای شمال استفاده کند و چین را به شریکی مهم در این امر بدل کرده است. سیاست خارجی ۲۰۲۳ روسیه، قطب شمال را در اولویت‌های خود ذکر کرده است. ولادیمیر پوتین ذخایر نفت و گاز قطب شمال را به عنوان محرک‌های اقتصاد روسیه و مسیر دریای شمال را به عنوان یک مسیر استراتژیک مهم و افزایش حضور نظامی در قطب شمال را به عنوان بخشی از امنیت دفاعی خود می‌داند.

ایجاد منافع روسیه در قطب شمال به قرن شانزدهم باز می‌گردد. کشف نفت در سیبری به شکوفایی اقتصاد روسیه کمک کرد. پروژه Yamal LNG روسیه، بزرگترین پروژه گاز طبیعی در جهان، شامل استخراج، مایع سازی و حمل و نقل از شبه جزیره یامال به شمال روسیه و در نهایت به بازارهای بین المللی است. روسیه قصد دارد از NSR به عنوان یک مسیر مهم بین المللی استفاده کند که در مقایسه با کانال سوئز، فاصله کوتاهی بین آسیا و اروپا را پوشش می دهد. از این رو روسیه در شورای قطب شمال موضعی فعالانه اتخاذ کرده است تا سیاست‌های آینده خود را بر اساس منافع خود شکل دهد.

این کشور همچنین با سایر کشورها به توافقات دوجانبه می پردازد. روسیه از تسلط انرژی خود بر اروپا و کشورهای شوروی سابق استفاده می کند و در واکنش به تحریم های غرب، مسکو منابع انرژی را به چین و هند هدایت کرده است. روسیه از طریق ساخت خط لوله Power of Siberia دسترسی به بازارهای انرژی درازمدت در آسیا را تضمین می‌کند و از نهادهای اقتصادی مانند اتحادیه اقتصادی اوراسیا برای حفظ کشورهای آسیای مرکزی در حوزه منابع خود استفاده کرد. حمله به اوکراین در سال ۲۰۲۲ نیز تاکید دیگری بر نقش کنترل منابع در جنگ مدرن است. خط ساحلی شمالی روسیه در بیشتر طول سال محصور از یخ باقی می ماند و توانایی آن برای دسترسی به آب‌های گرم را کاهش می‌دهد.

سواستوپول در کریمه یک بندر نادر آب گرم است که الحاق کریمه را به یک حرکت استراتژیک برای تامین قابلیت‌های دریایی تبدیل می‌کند. منطقه دونباس سرشار از ذخایر زغال سنگ، آهن و گاز طبیعی است. الحاق کریمه به روسیه کنترل ذخایر گاز در دریای سیاه را تضمین کرد.

رقابت تنگاتنگ بر سر منابع از قطب شمال تا شاخ آفریقا

ترامپ بخش هایی از پناهگاه حیات وحش ملی قطب شمال را برای حفاری نفت باز کرد. طبق UNCLOS، ایالات متحده دارای یک منطقه اقتصادی انحصاری در قطب شمال است و تمام حقوق حفظ منابع طبیعی در منطقه را در اختیار دارد. واشنگتن در حال اجرای یک استراتژی دو جانبه است: تنوع بخشیدن به منابع انرژی و تقویت اتحادها در منطقه هند و اقیانوس آرام و جنوب جهانی برای مقابله با چین.

اگرچه نیجر کشور فقیری است، اما موقعیت جغرافیایی و منابع طبیعی آن به ایالات متحده این توانایی را داد که در آفریقا نفوذ خود را اعمال کند. خروج از نیجریه اما، دخالت و حضور ایالات متحده در غرب آفریقا را کند کرده است.روسیه به سرعت وارد عمل شد تا خلأ ایجاد شده ناشی از خروج ایالات متحده در دوران پس از جنگ سرد را پر کند.

از آنجایی که چین و روسیه قبلاً در آفریقا جای پای خود را به دست آورده‌اند، ایالات متحده باید برای جلب رضایت بیشتر سرمایه گذاری کند. ایالات متحده در حال گسترش صادرات LNG به متحدانی مانند ژاپن، کره جنوبی و هند برای مقابله با وابستگی منطقه به انرژی خاورمیانه و روسیه است.دریای چین جنوبی دارای میلیاردها بشکه نفت و تریلیون‌ها فوت گاز طبیعی است و از این رو نیروی دریایی ایالات متحده عملیات آزادی ناوبری را برای تامین امنیت تامین منابع برای متحدان خود در دریای چین جنوبی انجام می‌دهد.

همانطور که محیط استراتژیک جهانی در حال تغییر است، نیاز به دستیابی به منابع نیز افزایش می یابد. احتمال تقابل شدید به دلیل افزایش مصرف منابع جهانی در حال افزایش است؛ بحث این نیست که آیا جنگ منابع ادامه خواهد داشت یا خیر، بلکه مسئله این است که چگونه جنگ منابع را از طریق دیپلماسی، اجبار اقتصادی یا نیروی نظامی مدیریت کنیم. در پس هر درگیری، یک محاسبات مبتنی بر منابع وجود دارد که تصمیمات رهبران جهانی را شکل می دهد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • مدیر سایت مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظرات پس از تأیید منتشر می‌شود.
captcha