در اوج شکوه امپراتوری هخامنشی، هنگامی که سایهی اقتدارش بر بخش اعظمی از جهان گسترده بود، سهم این تمدن از تولید جهانی به رقمی شگفتآور، یعنی ۳۰ درصد، میرسید. در مقابل، دولتشهرهای کوچک و پراکندهی یونان، با اقتصادی محدود و جمعیتی اندک، در مقایسه با این غول اقتصادی، حکم قطرهای در برابر دریا را داشتند.
اما تاریخ، ورق را به گونهای دیگر برگرداند. در نبردهایی سرنوشتساز همچون ماراتون و سالامیس، این تمدن کوچک، با ارادهای پولادین و روحیهای شکستناپذیر، توانست امپراتوری هخامنشی را به زانو درآورد. این پیروزی، نه تنها یک رویداد نظامی، بلکه یک پرسش بنیادین را در دل تاریخ حک کرد:
آیا GDP، با تمام اعداد و ارقامش، قادر است عواملی همچون ارادهی جمعی، همبستگی اجتماعی و تابآوری استراتژیک را اندازهگیری کند؟
آیا این شاخص، که تنها به سنجش تولید و مصرف میپردازد، میتواند روح و جان یک تمدن را درک کند؟
این الگو، که در گذشتهی دور رخ نمود، همچنان در زمانهی ما نیز تکرار میشود. ایالات متحده، با وجود برخورداری از عظیمترین اقتصاد جهان، در ویتنام و افغانستان، در برابر ارادهی مردمی که برای آزادی خود میجنگیدند، شکست را پذیرا شد.
امروز نیز، ثروتمندترین کشور جهان، توسط مردمی که در فقر مطلق به سر میبرند، به چالش کشیده میشود. این رویدادها، بار دیگر، ما را به تأمل در مفهوم قدرت و پیشرفت وا میدارند.
تمدنهایی که اسیر توهم رشد اقتصادی میشوند، در واقع، خطای هخامنشیان را تکرار میکنند. ابنخلدون، فیلسوف و جامعهشناس نامدار، قرنها پیش هشدار داد که تمدنها زمانی رو به زوال میروند که ثروت را جایگزین ارزشهای معنوی و اجتماعی کنند.
شاخصهای کمی، همچون GDP، تنها سایهی مادی یک تمدن را نشان میدهند، در حالی که روح و جان آن، در گرو ارزشهایی همچون عدالت، همبستگی، فرهنگ و معنویت است.
امروزه، پوچی این شاخص در قلب بحرانهای مدرن آشکار است. گزارشهای سازمانهای بینالمللی نشان میدهد که ثروت اندکی از ثروتمندان جهان، با دارایی بخش عظیمی از مردم برابری میکند. این واقعیت، نشان میدهد که رشد اقتصادی، لزوماً به رفاه عمومی منجر نمیشود، بلکه میتواند شکافهای عمیق اجتماعی را ایجاد کند. شیوع ویروس کرونا نیز، بار دیگر، ضعف این شاخص را به نمایش گذاشت. کشورهایی که با افتخار از تولید ناخالص داخلی خود سخن میگفتند، در مواجهه با این بحران جهانی، ناتوان و درمانده ظاهر شدند.
برای رهایی از این تلهی اعداد، نیازمند بازتعریف مفهوم پیشرفت و توسعه هستیم. باید به جای تمرکز صرف بر رشد اقتصادی، به شاخصهای دیگری همچون عدالت اجتماعی، رفاه عمومی، حفظ محیط زیست و ارزشهای فرهنگی توجه کنیم. اقتصاد تعاونی، که در آن منافع جمعی بر منافع فردی اولویت دارد، میتواند راهکاری برای کاهش شکافهای اجتماعی و تحقق عدالت باشد.
در نهایت، باید به یاد داشته باشیم که اقتصاد، تنها ابزاری برای رسیدن به اهداف والاتر است. هدف نهایی، ساختن جامعهای است که در آن انسانها، با کرامت و رفاه، در کنار یکدیگر زندگی کنند. جامعهای که در آن، ارزشهای انسانی، بر اعداد و ارقام اقتصادی، اولویت داشته باشد.
نظر شما