اگر همه مردم ایران، تنها سیزده فروردین را در کوه و دشت و دامن طبیعت میگذرانند، مردم اسفراین، سیزده و چهاردهشان را بیرون از خانه، در تپههای غربی شهر طی میکنند. آنها، زن و مرد، فرش و سفره و استکان و قوریشان را بر میدارند تا بجای یک روز، دو روز در دامن طبیعت باشند. اسفراینیها همپای دیگرانی که هر سال از سرخس و تربت جام و مشهد و قوچان و بجنورد و گرگان و دهها شهر دیگر استانهای همجوار میآیند، سیزده و چهارده فروردین را در محلی میگذرانند که سالها قبل چشمهای در آن جاری بوده است. چشمهای به نام «زینل خان». هیچ کس، حتی پیرمردهای اسفراینی هم نمیدانند زینل خان کی بوده و چرا اسمش روی این منطقه مانده است.
فرقی نمیکند اسفراینی باشی یا مسافری که از شهری دیگر آمده است، چشمه زینل خان جای مناسبی برای کفشهای واکس خورده نیست. این چشمه بجای آب، تا دلت بخواهد، خاک دارد. خاک نرم، همه راه را پر کرده است. جمعیت آرام آرام خود را به بالای تپه میرساند. جایی که دورنمای شهر اسفراین، کوههای پشت سر و دشت پیش رو را میشود با هم دید.
بالای تپه هم اثری از چشمه نیست، آنچه از چشمه زینل خان باقی مانده، گودال بزرگی است که ردیف سکوهای سیمانی، مثل پلههایی تا پایین گود کشیده شده. مردهای تماشاچی، از صبحِ اول وقت، آمدهاند و روی سکوها نشستهاند. منظم و آرام. زنها هم یا همان بالای گود، جایی که رفت و آمد آسانتر است، ماندهاند، یا در تپه ماهورهای اطراف، بساط چای و قابلمه غذا را روبراه کردهاند، تا مردان خانواده که از تماشا خسته میشوند، بتوانند گلویی تازه کنند.
در وسط گود اما قرار است مردانی دست و پنجه نرم کنند که فرصتی برای گلو تازه کردن ندارند. آنها هر طور شده بایدشانههای حریفشان را به خاکهای نرم وسط گود برسانند، آن وقت شاید بتوانند نفسی تازه کنند.
«کشتی باچوخه» همان سنت ریشهداری است که هر سال، اول بهار، اسفراینیها را به «گود چشمه زینل خان» میکشاند تا پهلوان سال را مشخص کنند. پهلوانی که خیلی زود اسمش در همه شهرها و روستاها، از سرخس و تایباد گرفته تا گناباد و بیرجند، و از درگز و کلات گرفته تا کلاله و گرگان خواهد پیچید.
علاوه بر سکوهای سیمانی گود چشمه زینل خان، تپههای اطراف هم پوشیده از خانوادههایی است که آمدهاند تا روزشان را در کنار مردانشان، شب کنند.
سیزدهبهدر در گود کشتی
«چوخه» همان «چوخا» است و چوخا، لباس نیم تنهای بوده که روستاییها از پشم حیوانات خانگی میبافتند تا از سرما و آفتاب درامان باشند. چوخا بافی، هنوز هم در بخشهایی از ایران مرسوم است. البته چوخاهای امروزی بجای پشم بز و گوسفند، با الیاف کارخانهای بافته میشوند، اما همان استحکام قدیم را دارند.
کشتی با چوخه، کشتی خراسانیهاست. در بیشتر شهرهای خراسان، گودهایی مثل همین گود چشمه زینل خان وجود دارد که کشتی گیرها، روزهای تعطیل، آنجا جمع میشوند و با هم کشتی میگیرند.
در این میان، چشمه زینل خان، پرسابقهترین گود خراسان است. قهرمانهای فراوانی از خاکهای نرم این گود، به سکوهای قهرمانی جهان رسیدهاند. همین است که این گود، محل قرار همه اسفراینی هاست.
سیزده فروردین کشتی گیرهای اسفراینی در گود چشمه زینل خان با هم رقابت میکنند، تا پهلوانهای شهر را برای مسابقات چهاردهم مشخص کنند، چهارده فرودین، پهلوانهای اسفراینی باید با پهلوانهایی که از شهرهای دور و نزدیک اطراف آمدهاند، کشتی بگیرند.
برای اهالی اسفراین البته هیچ فرقی نمیکند، آنها عاشق تماشای کشتی هستند و سیزده و چهارده فروردین را در گود چشمه زینل خان میگذرانند، هرچند کشتیهای چهارده فروردین، کشتیهای مهتری است، چون پهلوان اول را مشخص میکند. برای همین، همه از اول صبح آمدهاند تا جای مناسبی در گود برای خودشان دست و پا کنند. آنها میدانند اگر دیر بجنبند باید کشتیها را در بالای گود، آن همایستاده، تماشا کنند.
«همه این ۷۰ هزار تماشاچی گود، یا کشتی گیر بودهاند، یا کشتی گیر هستند یا کشتی گرفتن را دوست دارند. » این را پیرمردی میگوید که کمی آن طرفتر نشسته و منتظر است تا مسابقات شروع بشود.
«قربان سلیمی» هم که اسفراینی است، نمیداند زینل خان کی بوده، اما از وقتی پنج سال داشته، همراه پدرش، روزهای تعطیل به گود میآمده است. میگوید: «قدیمها گود این قدر مرتب نبود. یک گودال طبیعی بود و تماشاچیها باید روی خاک و سنگ دامنههای شیب آن مینشستند، کشتی گیرها هم آن پایین، کشتی میگرفتند. چند سالی میشود که برای گود، سکوهای سنگی و سیمانی درست کردهاند. شده مثل ورزشگاه آزادی» و میخندد.
جوانی که یک ردیف پایینتر نشسته سر بر میگرداند که «ورزشگاه آزادی هم این قدر تماشاگر ندارد. آن زمانی که تماشاگرها از در و دیوار ورزشگاه بالا میرفتند، تمام شد؛ حالا فقط گود زینل خان است که این همه تماشاگر دارد.»
اینجا همه کشتیگیر هستند
بلندگوهای گود روشن میشود و مجری که باید جایی دور میدان وسط گود نشسته باشد، به تماشاچیها، خوش آمد میگوید. تماشاچیهایی که بین سکوها رفت و آمد میکردند، میگردند و برای خودشان جایی دست و پا میکنند. شش ورزشکار در حالی که چوخا پوشیدهاند وارد میدان میشوند. مربیها و کشتی گیرهای پیشکسوت دور تا دور میدان روی صندلی نشستهاند. مجری اسامی را میخواند و توضیح میدهد که در هر دور، سه کشتی همزمان اجرا خواهد شد. بعد مشخص میکند که در هر کشتی، کدام ورزشکار شال سفید میبندد و کدام ورزشکار، شال قرمز.
سلیمی میگوید: «شالها دو رنگ است تا داورها بهتر بتوانند امتیاز بدهند. حالا در کشتی چوخه هم مثل دیگر کشتیها، اجرای فن است که امتیاز دارد. قدیمها این طوری نبود که! دو پهلوان آنقدر کشتی میگرفتند تا سرانجام، پشت یکیشان به خاک میرسید و کار تمام میشد.»
داورها، گره شالها را محکم میکنند. بعد، لبه پایین چوخا را بر میگردانند و پست سر کشتی گیر از زیر شال، عبور میدهند و میکشند تا لبههای لباس کشتی گیر جمع بشود.
پیرمرد اسفراینی به داورها اشاره میکند و میگوید: «هر کدام از اینها، یک وقتی برای خودشان کشتی گیرهای قدری بودند.»
کشتی گیرها زمین را میبوسند و وارد میدان میشوند. با هم خوش و بش میکنند و آماده میشوند کشتی را شروع کنند. از این بالا که ما نشستهایم، همه حرکات کشتیگیرها پیدا است.
مجری خبر میدهد که یکی از کشتیگیرهای پیشکسوت امروز به گود زینل خان آمده است. جمعیت، نام پهلوان پیشکسوت را که میشنود، یک صدا فریاد میکشد. دو نفر کمک میکنند تا کشتیگیر سالهای پیش، که حالا با بیماری دست و پنجه نرم میکند، روی یک صندلی در حاشیه گود بنشیند. مجری از حاضران میخواهد تا برای شفای او دعا کنند.
قربان سلیمی به پهلوان پیشکسوت اشاره میکند و میگوید: «همینجا با او، چند بار، کشتی گرفتهام.» و میخندد که «گفتم اینجا همه کشتیگیر هستند، خود من هم، قدیمها کشتی میگرفتم.»
یار من میداند که چوپانم
صدای «قوشمه» که بلند میشود، جمعیت برای لحظهای سکوت میکنند. قوشمه، که صدایی شبیه به سرنا دارد، ساز محلی کرمانج هاست که پر جمعیتترین قوم ساکن در خراسان شمالی هستند. مجری از «علی آبچوری» استاد قوشمه که چند سال پیش از این درگذشته، یادی میکند و از جمعیت میخواهد برای او فاتحهای بخوانند.
چند لحظه بعد، صدای دهل، به صدای قوشمه اضافه میشود و دو مردی که لباسهای سرخ به تن دارند، قوشمه زنان و دهل زنان، دور میدان چرخی میزنند و بعد گوشهای مینشینند. صدای ساز و دهل به همراه صدای دوتار، قرار است، پهلوانان را سر ذوق بیاورد تا مردانهتر با حریفهایشان دست و پنجه نرم کنند. این صدا به همراه صضدای سرنا، تا عصر، که پهلوان اول مشخص خواهد شد، از نوا نخواهد افتاد. چند نفر از خوانندگان محلی هم آمدهاند تا به نوبت، با نوازندگان همراهی کنند. اولین خواننده، مرد میانسالی است. از این بالا نمیشود آنقدرها چهرهاش را دید اما صدای رسایی دارد. میخواند: یار من ذانه شوانُم...
سلیمی میگوید: « یعنی یار من میداند که چوپانم»
لحظاتی بعد چند مرد، افسار شتری را میکشند و از گوشهای وارد میدان میکنند. جمعیت باز فریاد میکشد.
قربان سلیمی در میان سر و صداها، داد میزند که: «مال پهلوان اول است، امسال بجای قوچ و میش، قرار است شتر، جایزه بگیرد»
توضیح میدهد که: «قهرمانهای کشتی چوخه همیشه قوچ و میش جایزه نمیگیرند. گاهی هم یک فرش دست باف یا یک تخته گلیم، حاصل پهلوان اول، از زورآزمایی با حریفان قدر است، امسال اما قرار است پهلوان اول، یک شتر جایزه ببرد که در نوع خودش، جایزه بینظیری است. جایزههای کشتی چوخه همیشه این قدر هم چشمگیر نیست. گاهی هم فقط کله قند و مرغ و خروس جایزه کشتی است. »
و میخندد که: «جایزه تنها بهانهای برای کشتی گرفتن.»
کشتی گرفتن به آیین پهلوانها
«هادی عامل» هم کشتیگیر چوخهکار بوده، هنگامی که ۲۲ سال داشته به عضویت تیم ملی کشتی آزاد درآمده، اما آسیبدیدگی نگذاشته در گود باقی بماند. او حالا سالهاست به کار گزارشگری مشغول است و صدایش برای همه علاقهمندان کشتی، آشناست. تماشاچیهای گود که او را میشناسند، تشویقش میکنند. او هم آمده تا کشتیهای گود چشمه زینل خان را از نزدیک ببیند.
میگوید: «اولین بار سال ۴۲ مرحوم «منوچهر لطیف» بطور رسمی مسابقات کشتی با چوخه را در همین گود راهاندازی کرد. تا قبل از آن، چوخه را یک کشتی روستایی میدانستند. لطیف، خودش اهل شیروان بود، کشتیهای خوبی هم میگرفت و در رقابتهای کشتی آموزشگاههای کشور دو بار قهرمان ایران شد. یک بار هم در رقابت تیم به تیمِ استان خراسان و تیم ملی ژاپن، روی تشک رفت و با حریف ژاپنی کشتی گرفت. خبرنگاری هم میکرد. ۵۰ سال برای کشتی قلم زد. او بود که کشتی چوخه را سر و سامان داد. مسابقات راه انداخت و قهرمانهای چوخه را به میدانهای ورزشی معتبر برد» اینها را هادی عامل میگوید که تا شروع پخش مستقیم، آمده کشتیها را از این بالا تماشا کند. امسال علاوه بر شبکه استانی خراسان شمالی، چند شبکه دیگر هم مسابقات گود چشمه زینل خان را به صورت مستقیم پخش میکند. تماشاچیها از این بابت خوشحال هستند.
مسابقات شروع میشود. شش پهلوان، زورآزماییشان را در زمین هموار وسط گود آغاز میکنند، هر کدام در یک بخش زمین.
عامل میگوید: «بر خلاف کشتی آزاد، که دو کشتیگیر، بیشتر روی سر وشانه هم کار میکنند، چوخهکارها سعی میکنند با استفاده از شال حریف و لباسش، او را خاک کنند. یعنیشانههایش را به خاک برسانند. وقت کشتی هم ۱۰ دقیقه است که اگر در این ۱۰ دقیقه، هیچشانهای به خاک نرسید، دو پهلوان ۵ دقیقه دیگر با هم رقابت میکنند. »
فریاد تماشاچیها به آسمان میرود، یکی از کشتی گیرها موفق شده همین ابتدای کار، حریفش را از زمین بلند کند، تعادلش را بهم بزند و پشتش را به خاک برساند. جمعیت، یک صدا، پهلوان برنده را تشویق میکند. کشتی گیر بازنده، بهتزده، روی خاکهای نرم نشسته است. کشتی گیر برنده بر میگردد، دست حریفش را میگیرد و از خاک بلند میکند.
چوخه، کشتی پهلوانها است و آیین پهلوانی، هنوز هم در این زمینهای خاکی زنده است.
لنگش کن دیگر!
«پهلوانهای شاهنامه هم همین طور کشتی میگرفتهاند. » قربان سلیمی این را میگوید؛ پیرمرد تکیده اما سرحالی که کمی آنطرفتر روی سکو نشسته. توضیح میدهد که کشتیهایی که فردوسی در شاهنامه تعریف کرده، همین کشتی چوخه ماست.
میگوید: «در نبرد رستم و سهراب آمده که: «به کشتی گرفتن نهادند سر/ گرفتند هر دو دوال کمر» دوال کمر همین شالی است که چوخه کارها میبندند. «زدش بر زمین بر به کردار شیر/ بدانست کو هم نماند به زیر» یعنی رستم حریفش را با زمین زدن، شکست میدهد که باز در کشتی چوخه هم همین طور است. » شاهنامه را روان میخواند.
هادی عامل اما معتقد است نمیشود به طور دقیق، کشتی چوخه را همان کشتی اساطیری ایران زمین دانست. او میگوید: «همه کشتیها به هم شبیه هستند. در بیشتر ورزشهای قدیمی، زمین خوردن و به خاک افتادن، نشانه شکست است.»
عامل، کشتی چوخه را شبیه جودو میداند و میگوید: « بسیاری از فنون کشتی چوخه، همان فنون جودو هستند و همان روحیه تهاجمی جودو کاران، در کشتی چوخه هم وجود دارد. »
با وجود این، هادی عامل هم مثل تماشاچیهایی که روی سکوهای گود چشمه زینل خان نشستهاند و هی داد میزنند «لنگش کن دیگر، لنگش کن» از نحوه زورآزمایی چوخه کارها رضایت ندارد.
میگوید: «چند سالی است که کشتیهای چوخه، دفاعی شده. چوخه کارها، جنگندگی سابق را ندارند. قدیم، کشتیگیرها کلی فن بلد بودند. اصلاً همه کشتی، فن بود؛ حالا از فن خبری نیست. همه میآیند تا کشتی را اداره کنند و از حریف امتیاز بگیرند و بروند. »
عامل، کشتی گیرهای مطرحی را میشناسد که توانستهاند قهرمانهای جهان را با فنونی شکست بدهند که در کشتی چوخه آموختهاند. میگوید: «همیشه بهترین کشتی گیرها آزاد و فرنگی، چوخه کارها بودند. بهترین فنون لنگ، مال چوخه کارها بود. حالا دیگر از فن خبری نیست. اصلاً دیگر چوخه هم چوخه قدیم نیست. آن وقتها چوخاها بلندتر بود، آستین بلندتری هم داشت. خیلی از فنها روی همین لباس انجام میشد. وزن کشی هم نبود. حریف ۶۵ کیلویی میتوانست با ۹۵ کیلویی هم کشتی بگیرد. »
صدفهای دریای خزر و آبنبات بجنورد
کشتیها برای ظهر هم حتی، تعطیل نمیشود. هر جور شده تا عصر باید تکلیف هر پنج وزن روشن بشود. پنج وزن ۶۵ و ۷۵ و ۸۵ و ۹۵ و بالای۹۵ کیلوگرم. باید بیش از ۲۰۰ تا کشتی انجام بشود تا در هر پنج وزن، نفرات اول تا سوم شناخته شوند، اما دلیلی ندارد که تماشاگرها هم از صبح تا عصر، یک سره در گود باشند. آنها میتوانند برای لحظاتی از گود خارج بشوند و در تپه ماهورهای اطراف گود، سری به خانوادهشان بزنند که همه لوازم اقامت در بیرون خانه را همراه خودشان آوردهاند و آمدهاند تا روزشان را در نزدیگی گود، شب کنند.
کشتی بهانهای است تا چندین هزار خانوار، برای ساعاتی در کنار هم باشند. فروشندههای دوره گرد هم این بازار پر مشتری را از دست نمیدهند. سیزده و چهارده فروردین، اطراف گود چشمه زینل خان پر است از فروشندههای دوره گردی که همه چیز میفروشند؛ از شیر مرغ گرفته تا جان آدمیزاد.
اینجا در اطراف گود، هم شال زنان ترکمن پیدا میشود، هم نان روغنی شمال خراسان. صدفهای دریای خزر و آبنبات بجنورد هم هست. نوشابههای خنک و ساندویچهای ارزان قیمت هم مشتری خودشان را دارند. اما کاسههای آش دوغ شیروان، تماشاچیهای گود زینل خان را وسوسه میکند تا نهار امروزشان را هر چه هست، همراه یک کاشه آش صرف کنند.
آفتاب اسفراین حتی در این روزهای بهاری هم داغ است، اما داغتر از آن، بازار کشتیهایی است که تند تند در وسط گود زینل خان انجام میشود. کم کم پهلوانهای برتر شناخته میشوند. تماشاچیهای گود زینل خان، حالا علاوه بر تخمه شکستن و تشویق کردن کشتی گیرها، سرگرمی دیگری هم پیدا کردهاند. پیشبینی این که کدام حریف، کشتی را خواهد برد، تا آخرین کشتی و رقابت دو پهلوان سنگین وزن، پر شور و حرارت، ادامه دارد.
شتری برای پهلوان
آخرین کشتی، دیدنیترین کشتی است. چهار وزن دیگر قهرمان هایشان را شناختهاند و حالا دو پهلوان بالای ۹۵ کیلوگرم باید با هم کشتی بگیرند تا قهرمان سنگین وزن امسال هم مشخص بشود. همه سکوهای گود پر است. دور تا دور گود، هم جمعیتایستاده است. همه آنهایی که در اطراف گود، برای خودشان میچرخیدهاند هم، حالا آمدهاند تا این کشتی آخری را از دست ندهند و رقابت نهایی دو پهلوان را از نزدیکترین جایی که میشود، تماشا کنند.
عامل میگوید: « یک پهلوان برای این که بتواند قهرمان مسابقات چهارده فروردین بشود، باید پنج یا شش بار در این روز کشتی بگیرد! میدانید یعنی چی؟ میدانید پهلوان باید چه انرژی فراوانی داشته باشد تا بتواند قدرتش را تا آخرین مسابقه حفظ کند؟ »
دو پهلوان دور هم میچرخند. حتی از همین بالای گود هم میشود فهمید که هر دو کشتی گیر، شش دانگ حواسشان به حریف است.
پهلوان شال قرمز، دست میبرد و لبههای چوخای حریفش را میگیرد، سعی میکند، تعادلش را به هم بزند. تکان دادن یک پهلوان صد و چند کیلویی البته کار آسانی نیست.
چوخه کار شال آبی، حریفش را جلو میکشد، پایش را میگذارد پشت حریفش و هیکلش را میاندازد روی حریفش شاید بتواند، پهلوان شال قرمز را زمین بزند. پهلوان شال قرمز، جا خالی میکند و پهلوان شال سفید، کم مانده با شکم به زمین بیفتد.
داور، کشتی را قطع میکند و از دو پهلوان میخواهد، برخیزند و کار را سر پا ادامه بدهند.
هادی عامل حرفش را تکرار میکند: «چوخهکارها، دیگر مثل سابق جنگنده نیستند و فقط منتظرند تا از اشتباهات حریفشان استفاده کنند. »
دو پهلوان دستهایشان را دور بازوهای هم گره میکنند و هر کدام سعی میکنند تعادل دیگری را بهم بزنند. میشود حدس زد، پهلوانها چه فشاری به بازوهای هم میآورند. چند دقیقه گذشته و هنوز هیچ کدام از دو پهلوان، کار چندانی انجام ندادهاند.
ناگهان پهلوان شال قرمز، حریفش را به سمت خودش میکشد و با سرعت مینشیند زیر حریفش. پهلوان شال سفید، به جلو پرت میشود و پهلوان شال قرمز درست وقتی دارد میخوابد روی زمین، پاهای حریفش را پرت میکند بالا. کشتی گیر صد و چند کیلویی، چرخ میخورد و با پشت میافتد آن طرف. گود چشمه زینل خان از فریاد ۷۰، ۸۰ هزار تماشاگر، منفجر میشود. کار به همین سادگی تمام شده است و پهلوان شال سفید که تنها یک قدم با قهرمانی فاصله داشته، حالا همه چیز را از دست میدهد، آن هم فقط به خاطر یک لحظه غفلت.
هر کس هر چی توی دست دارد به آسمان پرتاب میکند، اسفراینیها البته بیشتر از دیگر تماشاچیها خوشحالند. آنها باز هم کار را تمام کردند و توانستند عنوان پهلوان اولی را برای شهر خودشان نگه دارند. فریاد تماشاچیها چنان بلند است که صدای سرنا و دهل، آن وسط گم میشود. پهلوان برنده بر میگردد و کنار حریفش روی زمین مینشیند. دو پهلوان چند لحظهای با هم صحبت میکنند و بعد هر دو بر میخیزند و یکدیگر را میبوسند.
خیلی طول نمیکشد تا مراسم اعطای جوایز شروع بشود. دیگر از آن نظمی که همهی روز، تماشاگرها را روی سکوها نشانده بود، خبری نیست. انگار همه دوست دارند این آخر کاری، در کنار قهرمانها باشند. بازار عکس گرفتن هم حسابی شلوغ است.
چند تا پهلوان پیشکسوت، جوایز پهلوانها را به آنها میدهند. نفر سوم، یک قوچ نصیبش میشود و یک جایزه چند ده میلیونی. نفر دوم هم یک قوچ میبرد و ده میلیون پول. این همه جایزهای است که پهلوانها از دو روز کشتی گرفتن نصیبشان میشود. دو پهلوان به نشانه قدرتمندی، قوچ هایشان را بلند میکنند و میگذارند رویشانههایشان. پهلوان اول اما فقط ایستاده است و افسار یک شتر را در دست دارد. او با آنکه همه حریفهایش را در گود چشمه زینل خان شکست داده و تا سال بعد، پهلوان اول کشتی چوخه است، اما باز هم آن قدر قدرت ندارد که شتر جایزهاش را بگذارد رویشانههایش.
نظر شما