۲۶ فروردین ۱۴۰۴ - ۱۱:۴۲
کد خبر: ۱۰۶۱۳۰۹

بازیگر شخصیت «رحمت» در مجموعه تلویزیونی «پایتخت» که علاوه بر بازیگری سابقه اجرا و صداپیشگی هم دارد در گفت و گو با کامران نجف زاده از زوایای متفاوت زندگی شخصی و حرفه ای خودش گفت.

ناگفته های هومن حاجی عبداللهی از  سریال «پایتخت»
زمان مطالعه: ۵ دقیقه

به گزارش قدس آنلاین، هومن حاجی عبداللهی بازیگر سینما و تلویزیون که مهمان دوشنبه شب برنامه «برمودا» با اجرای کامران نجف زاده بود به پرسشهای این مجری پاسخ داد.
بازیگر پایتخت درباره نحوه یادگیری لهجه مازندرانی گفت: اصالتا از پدر و مادر تهرانی هستم. از سال ۷۶-۷۷ که وارد رادیو شدم یک موضوع مادرزادی و ذاتی بود که روی لهجه ها کار می کردم. قبلا هم دایی ام را دیده بودم که در رادیو و تلویزیون این کار را می کرد و از او تقلید میکردم. دوست داشتم من هم این کارها را انجام بدهم. با لهجه های مختلف در رادیو جنگ ها و نمایش ها را کار می کردم. وقتی به سریال پایتخت پیوستم کارم خیلی آسان تر بود.


روز اولم در پایتخت محسن تنابنده مریض شد و نیامد
حاجی عبداللهی خاطره اولین روزش در هفت گانه پایتخت را اینطور تعریف کرد: در پایتخت ۲ روز اول فیلم برداری که رفتم برای رحمت خروس باز که یک قسمت خروس بازی را بگیریم محسن تنابنده بیمار شد و نتوانست سرکار بیاید. با خودم گفتم خدایا او بازیگردان و بازیگر اصلی کار است، چون بخش هنری و لهجه با او بود. احمد مهرانفر جای او به کمک من آمد. لهجه را خیلی غلیظ گرفتم. احمد گفت لهجه را کمتر کن. خیلی پررنگ و چرب است. کمتر و کمتر کردم و این نگرانی را داشتم که چه کنم. به هر حال احمد در کارهای دیگر هم بازیگردان بود. خودم را سپردم و کار انجام شد. محسن را ندیدم و دفعه بعد که رفتم سکانس سرسفره را بگیریم او را دیدم و گفت بیمار بودم و نیامدم. سکانس هایت را دیدم شاهکار شده است. این را که گفت نفسی از سر راحتی کشیدم.


ماجرای گریه های نسرین نصرتی به خاطر گرما!
او ضمن اشاره به خاطره های پشت صحنه سریال پایتخت بیان کرد: واقعا هر روزش برایمان خاطره بود. اما بگذارید از سختی های کار بگویم. یک جایی در پایتخت چهار در ساختمان نیمه کاره غیرمجاز کار می کردیم. خاطرتان باشد یک گیت بود که نمی گذاشتند وارد شویم. هوا بسیار گرم بود و ماه رمضان مشغول کار بودیم؛ تعدادی از بچه ها با زبان روزه با جانشان بازی می کردند. هوا چهل و یک درجه بود. کولر شاسی بلند روشن بود. من، هما و سارا نیکا و سوسن داخل ماشین بودیم. اینقدر گرم بود که من فقط سرپلان هایی که ضبط می کردم داخل ماشین می نشستم؛ اصلا روی این را نداشتم که در ماشین زیر باد کولر بنشینم. بیرون می رفتم و می ایستادم. در خاطرم است خانم نصرتی با هدایت هاشمی و فامیل در تریلی در حال رفتن به سر ساختمان بودند یک جایی نگه داشتند که استراحت کنند و دیدم خانم نصرتی گوشه کنار یک درخت ایستاده است و گریه می کند. پرسیدم چرا گریه می کنی و گفت هوا گرم است. یعنی گرما در حدی بود که خانم نصرتی داشت گریه می کرد!

او درباره یکی از سکانس های پایتخت که دیالوگ اینطور بود که او می گفت پسر سوسن جلوی چشم سوسن... و هما حرفش را نیمه تمام می گذاشت و اجازه نمی داد بگوید پسر سوسن چه کرده، توضیح داد: واقعا نمی دانم چه کرده بود.در متن هم تا همینجا بود. بعدها که وایرال شد با خودمان گفتیم واقعا چه بود؟! اتفاقا در همین فصل با محسن و بقیه می خندیدیم و می گفتیم ماجرای پسر سوسن چه بود و هر کداممان یک حدسی می زدیم. به نقطه مشترکی نرسیدیم.


بازی در نقش روحانی «نون. خ» را دوست داشتم
این بازیگر تلویزیون در پاسخ به نجف زاده که گفت خیلی جاها کلیشه ها را شکستی و مثلا در نون خ نقش یک روحانی را بازی کردی، گفت: خیلی خوب بود و این نقش را خیلی دوست داشتم. وقتی سعیدآقاخانی این کار را پیشنهاد داد سریع پذیرفتم و این سریع پذیرفتن ریسک بالایی دارد؛ به هر حال می روی و نمی دانی چه پیش می آید. اما من عزمم را جزم کردم و رفتم. به جزییات رفتار و سکنات روحانیان دقت می کردم. قبلا وقتی مسجد می رفتم و حواسم به کارهایی که انجام می دادند بود، نشست و برخاست و حتی آداب چای خوردنشان را دیده بودم. شغلم ایجاب می کرد و البته من از دوران کودکی اینطوری بودم. اگر کسی در فامیل خیلی سوژه بود ادای او را در می آوردم و وقتی مادرم ریسه می رفت می فهمیدم خوب ادای آن شخص را درآورده ام. یکبار ادای یکی از فامیل ها را درمی آوردم و مارم سرنماز بود. نمازش را شکاند و نشست خندید. از همان سال ها اینطوری بودم.
وی تصریح کرد: نقش روحانی نون خ را پذیرفتم و اتفاق دیگری افتاد که از فصل دوم نبودم. نمی دانم کجا اما جلسه ای تشکیل شد و آقایی به نقد و صحبت با سعید آقاخانی نشسته بود که شما پنگول را آخوند کردی. در صورتی که من بازیگر هستم. یک روز گوینده عروسکی هستم و ممکن است روزی رحمت باشم. روزی در جشنواره ای بازیگر فیلم شمال از جنوب غربی در نقش یک نفوذی جاسوس باشم. ربطی ندارد و گاهی مسائل را قاطی می کنند.

با خشایار الوند خداحافظی نکردم

وی مواجهه وحشتناک دیگرش با مرگ را اینطور توصیف کرد: روح خشایار الوند شاد. من سر «نون خ۱» بودم و ساعت ۱۰ شب برای تست گریم نسخه سینمایی پایتخت به دفتر پیش مجید اسکندری رفتم. بعد از تست گریم آماده رفتن به خانه بودم و قرار بود صبح فردا برای تست لباس برگردم. خشایار را دیدم که سیگار در دست مشغول نوشتن است، نگاهی به او کردم و نخواستم مزاحم نوشتنش شوم، گفتم فردا او را می بینم دیگر! خداحافظی نکرده رفتم و او فردا صبح فوت کرد.

او خطاب به نجف زاده ادامه داد: باورت نمی شود. از آن سال به بعد سر هر کاری می روم هم درآخر از همه حلالیت می طلبم و هم هر روز موقع رفتن با همه خداحافظی می کنم، چون هیچ چیز معلوم نیست. تعارف کردن و خدا نکند و این حرف ها هم ندارد، شاید خود من موقع پخش این مصاحبه نباشم. ولی اگر اینطور بشود چقدر دراماتیک می شود ها (با خنده)
حاجی عبداللهی در پاسخ به اینکه در مقابل خواسته مردم برای صحبت کردن به جای پنگول یا رحمت در مراسمی همچون ختم چه واکنشی دارد، گفت: عذرخواهی می کنم و می گویم آخر این چه درخواستی است!؟
حاجی عبداللهی با بیان اینکه از جایی که در ۵۰ سالگی در آن ایستاده راضی است، گفت: به راحتی می گویم الهی شکر. ولی آدم هیچوقت راضی نمی شود. طمع اگر دست از سر آدم بردارد، آدم خیلی راحت زندگی می کند. طمع سه سوراخ دارد. ط و م و عین که هیچوقت پر نمی شوند، اگر پر باشند همیشه حال آدم خوب است. طمع، احساس تفاوت، حس حقارت و قیاس با دیگران تو را نابود می کند.

«برمودا» به تهیه‌کنندگی مهدی مینایی هر هفته شنبه، یکشنبه و دوشنبه‌ها ساعت ۲۱ روی آنتن شبکه نسیم می‌رود و ساعت ۲ بامداد، ۸ صبح و ۱۲ ظهر بازپخش می‌شود.

برچسب‌ها

حرم مطهر رضوی

کاظمین

کربلا

مسجدالنبی

مسجدالحرام

حرم حضرت معصومه

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • مدیر سایت مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظرات پس از تأیید منتشر می‌شود.
captcha