حکومت و رهبری الهی، حق مسلّم اهل بیت(ع) بود
خداوند متعال به ائمه اطهار(ع) حق حکمرانی و ولایت بر جامعه را عطا فرمود تا در کنار امامت معنوی، زعامت سیاسی را نیز بر عهده داشته باشند و بشریت را در پرتو عدالت به سعادت حقیقی رهنمون شوند. بیتردید، سعادت یک جامعه در گرو حاکمیت فردی دانشمند، صالح و باتقواست؛ هر چه دانش و تقوای حاکم بیشتر باشد، جامعه به همان میزان به کمال نزدیکتر میشود. این اصل عقلی مورد پذیرش همه خردمندان جهان است.
از همین رو، خداوند پیامبران را به عنوان پیشوایان جوامع برگزید و علم اداره جامعه را به آنان آموخت. همراه ایشان، کتابهای آسمانی را نازل کرد که حاوی قوانین جامع برای تنظیم روابط فردی و اجتماعی و تعیین حقوق و تکالیف بشر بود تا مصالح عالیۀ انسانها در آن تبیین شود. بر این اساس، همه امامان(ع) حکومت و رهبری جامعه را حق مسلّم خود میدانستند و امام صادق(ع) نیز بارها در سخنان خویش بر این حق تأکید فرمودند.
اما متأسفانه این حق الهی از همان ابتدا مورد انحراف قرار گرفت و تنها در دورههای کوتاهی به صاحبان واقعی آن سپرده شد. در نتیجه، جامعۀ اسلامی همواره درگیر آشفتگیهای ناشی از این انحراف بوده و تبعات این گسست تاریخی تا امروز ادامه دارد.
امام صادق(ع) به خوبی آگاه بودند که هدف رهبران مبارز علیه بنیامیه، تنها دستیابی به قدرت است و اعتقادی به امامت و جایگاه خاندان رسالت ندارند. از این رو، حضرت از فرصتهای پیش آمده به بهترین شکل استفاده کردند و با فعالیتهای فرهنگی عمیق، زمینهساز رشد و گسترش مکتب شیعه شدند. این اقدامات هوشمندانه، تأثیری ماندگارتر از هر مبارزهی سیاسی در جهان اسلام بر جای گذاشت.
این پرسش که چرا امام صادق(ع) قیام مسلحانه نکردند، در زمان خود ایشان نیز مطرح بود. پژوهشگران و مورخانی که به بررسی زندگی سیاسی آن حضرت پرداختهاند، با تحلیل شرایط آن دوران، پاسخهای متقنی به این پرسش دادهاند.
آتش آزمون و فرزانگی رهبری: چرا امام صادق(ع) قیام نکرد؟
مرحوم علامه مجلسی در بحارالانوار روایتی تأملبرانگیز نقل میکند: مردی به نام سهل بن حسن خراسانی نزد امام صادق(ع) آمد و پرسید: شما که مهربان و دلسوزید، چرا برای بازپسگیری حق خود قیام نمیکنید؟ با وجود صدها هزار شیعه شمشیرزن، چه مانعی وجود دارد؟
امام(ع) بیدرنگ دستور دادند تنوری را برافروزند. سپس به مرد خراسانی فرمودند: به درون آتش برو! مرد ترسید و عذر خواست. در همین حال، هارون مکی از یاران وفادار امام وارد شد. امام(ع) به او فرمودند: کفشهایت را بینداز و داخل تنور شو. هارون بیدرنگ اطاعت کرد و چهار زانو در میان شعلهها نشست! امام(ع) رو به خراسانی کردند و پرسیدند: در خراسان چند نفر مانند او دارید؟ پاسخ شنیدند: به خدا حتی یک نفر هم نیست! حضرت فرمودند: ما تا پنج نفر همراه فداکار نداشته باشیم، قیام نمیکنیم. ما زمان را بهتر میشناسیم.
ژرفاندیشی امام(ع) در مواجهه با فریب قدرتطلبان
بررسی تاریخ نشان میدهد امام صادق(ع) در دورانی زندگی میکرد که رهبران شورشها علیه بنیامیه، مانند ابومسلم خراسانی و ابوسلمه خلّال، با شعار حمایت از اهل بیت(ع)، تنها در پی تحقق اهداف شخصی و کسب قدرت بودند. نامههای مکرر آنان به امام، نه از سر اعتقاد به امامت حضرت، بلکه برای سوءاستفاده از محبوبیت ایشان بود.
امام(ع) در پاسخ ابومسلم نوشتند: نه تو از یاران مایی و نه این زمان، زمانه من است! حتی نامه ابوسلمه را که ادعا داشت هفتاد هزار جنگجو آمادهاند بیآنکه بخوانند، در آتش چراغ سوزاندند و به شیعیان هشدار دادند: فریب اینان را نخورید؛ جان خود و خانواده را به خطر نیندازید.
رهبری واقعی: تربیت مکتبی به جای خونریزی بیثمر
امام صادق(ع) به خوبی میدانست قیام بدون یاران فداکار و شرایط مناسب، تنها به شکست و نابودی شیعیان میانجامد؛ همانگونه که قیام زید بن علی و عبدالله بن حسن با وجود شجاعت، به دلیل ناپایداری یاران، سرکوب شد.
ایشان ترجیح دادند با تربیت چهار هزار شاگرد در علوم دینی، اسلام ناب را برای همیشه بیمه کنند. این استراتژی هوشمندانه نه تنها تفکر شیعه را زنده نگه داشت، بلکه ضربهای ماندگار به ستمگران زد؛ تا جایی که دشمنان نتوانستند این حرکت فرهنگی را تاب بیاورند و سرانجام امام را با سم به شهادت رساندند.
درس امروز اینکه: قیام، تنها به شمشیر نیست! گاه سکوتِ آگاهانه و تربیت نسلِ اندیشمند، انقلابی بزرگتر میآفریند.
منابع برای مطالعه:
1.حیاة الائمه(ع)، سید هاشم معروف حسنی
2.رهبری امام صادق(ع)، مقام معظم رهبری
نظر شما