خیلیهایشان تا به حال نه پایشان به مشهد رسیده و نه چشمشان به گنبد و گلدسته طلایی خورشید خراسان افتاده است. در دلشان همیشه آرزوی زیارت بارگاه سلطان را داشتند اما نمیدانستند روزی عطر و بوی حرم مطهر آقا(ع) به ولایتشان میرسد و زیر سایه خورشید قرار میگیرند.
پرچم خورشید در ارتفاعات زاگرس
زمزمه آغاز دهه کرامت که میرسد، خدام حضرت(ع) بار سفر میبندند تا چشم ایران را به دیدن پرچم گنبد طلا روشن کنند. «زیر سایه خورشید» روایتی است از حضور این نور در دل تاریکترین کوچهها و محرومترین خانهها. این کاروان هر جا که میرسد، عطر حرم را با خود میآورد؛ برای دانشآموزانی در یک مدرسه ساده، برای جانبازی در خانهاش، برای چشمان معصوم کودکی که در بیمارستان است و یا حتی برای یک زندانی که چشم به راه مانده تا این پرچم را به آغوش بکشد.
این کاروانها هر سال از میلاد مبارک بانوی کریمه(س) تا ولادت با سعادت سلطان خراسان را شهر به شهر و روستا به روستا میگردند تا مهر رضوی را در کوچهها و خیابانهای آن جاری کنند. این بار اما نوبت به مردم چهارمحال و بختیاری رسیده است. کاروان زیر سایه خورشید به بلندای ارتفاعات زاگرس مرکزی رفته تا پرچم متبرک حرم مطهر رضوی را به دلهای مشتاق اما دور از مشهد برساند.
مهدی شاد، مسئول این کاروان پنج نفره است. کاروانی که پیش از این کفشدار و دربان حریم حرم بودهاند و حالا شدهاند حاملان پرچم این گنبد و بارگاه. آنها قرار است در این سفر به تمام ۱۰ شهرستان این استان سر بزنند. او میگوید: شهرکرد، کوهرنگ، فلارد، فرخشهر، بن، سامان و... شهرستانهایی هستند که ما در دهه کرامت ۱۴۰۴ به آنها سفر میکنیم.
سلامی از فاصله نزدیکتر
وقتی پرچم سبز و زرین بارگاه امام رضا(ع) به این مردم منتظر میرسد، آن را به دیده میکشند و میبوسند. انگار خود حضرت(ع) برای دیدنشان به دیارشان آمده است. اشک میریزند و دعا میخوانند. نذر میکنند و از آقا(ع) حاجت میخواهند، انگار پشت پنجره فولاد یا کنار ضریح مبارک هستند.
لرهای بختیاری، فارسها و ترکهای این استان نژاد، زبان و فرهنگ متفاوتی دارند اما مانند عشقی که به وطن دارند همگی در عشق به علیبنموسیالرضا(ع) هم مشترکاند. «این مردم با زبانها و لهجههای مختلفی ارادت خود به حضرت(ع) را ابراز میکنند». مسئول کاروان زیر سایه خورشید در ادامه میگوید: بسیاری از آنان تا به حال توفیق زیارت حرم مطهر را نداشتهاند. در میانشان حتی پیرمردها و پیرزنهایی هستند که بیش از ۷۰سال سن دارند و هنوز به مشهد نیامدهاند.
اینها مردمی هستند که سالهاست دل در گرو یک سلام نزدیک به امام هشتم(ع) دارند و حالا انگار آقا(ع) خودش آمده است، آن هم با رساندن بوی حرم و بارگاهش. همین است که با همه وجود از این کاروان استقبال میکنند. شاد میگوید: رسیدن کاروان زیر سایه خورشید در هر شهری شور و هیجانی وصفناشدنی به پا میکند. تنها در شهری مانند فلارد حدود ۲هزار نفر در میدان اصلی شهر جمع شده بودند.
دلهایی بزرگ در روستایی کوچک
کوهستاننشینان ارتفاعات بلند کوهرنگ از مال دنیا چیز خاصی ندارد، اما هم طبع بلندی دارند و هم ارادتی تمامنشدنی به امام مهربانیها. خانههایشان از خاک و سنگ و چوب است اما خانه دلشان از جنس طلاست. این را خادمان زیر سایه خورشید به خوبی و از نزدیک لمس کردهاند؛ «در یکی از این روزها به روستایی به نام چین از توابع چلگرد در شهرستان کوهرنگ رفتیم. اینجا منطقه محرومی محسوب میشود و اهالی آن بضاعت آنچنانی ندارند اما همین مردم به محض رسیدن ما یک سوم دارایی دام خود را پیش پای این پرچم و خدام قربانی کردند».
ارتفاع چین از سطح دریا نسبت به مشهد تقریباً سه برابر است و خادمان این گروه عادت به تنفس در چنین شرایطی را نداشتند، اما نفس گرم و روی گشاده این مردم چنان به این حضور گرما بخشید که سختی این مسیر را از یاد بردند. «کوهرنگ یک منطقه کوهستانی بوده و روستاهای آن عموماً سختگذر است. بیشتر این مناطق دستکم از ابتدای پاییز تا اردیبهشت و خرداد پوشیده از برف است و تمام راههای ارتباطی مردم مسدود میشود». شاد در ادامه میگوید: پیمودن یک مسیر ۹-۸کیلومتری در این بخش شاید چیزی بیش از ۶ ساعت زمان ببرد و خستهکننده باشد، اما وقتی شور و اشتیاق را در هنگام استقبال از کاروان دیدیم همه چیز را از یاد بردیم.
قدمهایشان را گلباران کردند
انگار خاطرات این کاروان از کوهرنگ تمامی ندارد. به هر بخش و روستایی که رفتند و میروند، استقبال مردم دیدنی است و شنیدنی؛ «در همه مناطق، مردم از مدتی پیش از دهه کرامت مقدمات پذیرایی را آماده میکنند. بیشتر شهروندان یا تمام اهالی روستاها درگیر این موضوع میشوند. برخی به فکر اسکان خادمان هستند و تعدادی نذری آماده میکنند. خلاصه هرکس هرکاری از دستش برمیآید انجام میدهد».
از روزها قبل انتظار کشیدهاند و آماده شدهاند برای رسیدن این پرچم. این نشان امام رئوف(ع) که بوی حرمش را میدهد. حالا با جان و دل آمدهاند برای لحظه وصال. شاد در ادامه یکی از این لحظات را اینطور توصیف میکند: در روستای خویه در بخش چلگرد بودیم و خدام با پرچمی که در دست داشتند از کوچههای آنجا عبور میکردند تا به گلزار شهدای روستا برسند. اهالی تمام این مسیر را ریسه بسته بودند و کودکانی که لباسهای رنگی محلی به تن داشتند از پشتبامها بر سر آنها گل میریختند.
البته این روال همه روستاها و شهرهایی بوده که کاروان زیر سایه خورشید به آن رسیده است. مثل شهر طاقانک در شهرکرد که همه جوانانش برای رسیدن میهمانان خاصشان به صف شده بودند؛ «وقتی به نزدیکی این شهر رسیدیم، دیدیم حدود ۲۰۰نفر از جوانان طاقانک با ماشین و موتورسیکلت در ورودی شهر منتظر ما بودند».
نظر شما