به گزارش قدس آنلاین، شاید گرفتن مدرک تحصیلی و یا حتی اشتغال، آن قدر دستاورد منحصر به فرد و عجیبی نباشد اما زمانی به عنوان امتیاز لحاظ میشود و به چشم میآید که در شرایط خاص و ویژه، این موفقیت کسب شده باشد. همین شرایط سخت موجب شد به سمت گفتوگو با کتابداری برویم که با وجود نابینا بودن، مسئول نخستین و تنها کتابخانه نابینایان استان قم است. طیبه عبدلی متولد سال ۱۳۵۶ در استان قم و کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی است. عبدلی همچنین مسئولیت ویراستاری کتابهای بریل کتابخانه «آیتالله خامنهای» قم را هم بر عهده دارد. البته دامنه فعالیتهای خانم عبدلی به همین جا ختم نمیشود او علاوه بر تولید کتابهای بریل، همراه برادرش نسخههایی از کتابها را برای بچههای نابینا صوتی میکند.
برسد به دست...
از او پرسیدم چطور مسیر زندگیاش به سمت کتابدار شدن، ویراستار شدن و تولید کتابهای بریل کشیده شد. عبدلی پاسخ داد: پس از گرفتن مدرک لیسانس دنبال کار بودم. در همان زمان، رئیس جمهور وقت به قم آمد و من هم به طور اتفاقی یک نامه نوشتم که در آن گفته بودم تحصیلکرده و جویای کار هستم. این نامه دست بر قضا به طور اشتباهی به اداره کار رفت. وقتی به آنجا مراجعه کردم گفتند نامه اشتباه ارسال شده و باید به سازمان بهزیستی برود. چون نابینا هستم طبق نظر آنها باید به بهزیستی میرفتم. این نامه طبق خواست خودم پس از اداره کار به استانداری رفت و به سازمان بهزیستی فرستاده نشد. در همان دوران بود که من در کتابخانه دورههایی برای آموزش ویراستاری مخصوص نابینایان و دیگر آموزشهای لازم در این امر را دیده بودم. وقتی مراجعه کردم به استانداری، درخواست کردم نامه به اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی و سپس به نهاد کتابخانهها برود تا بتوانم از آن طریق در کتابخانه مشغول شوم. شنیده بودم کتابخانهای ویژه افراد نابینا هم به تازگی افتتاح شده؛ آمدن من هم مصادف با این افتتاحیه بود و همین موضوع انگیزه من برای کار در کتابخانه را دوچندان کرد. در آن اوایل یک قفسه فرسوده، میزی کوچک، یک برجستهنگار و رایانه و کتابهای اندک، قدیمی و البته کهنه تمام داراییهای ما برای آغاز یک راه دشوار بود. اما امروز با تلاشها و توجهها تقریباً همه چیز دگرگون شده است. آمار حدودی هزار و ۵۰۰ کتاب در ۲۷۰ عنوان در حوزهها و موضوعات مختلف و تبدیل شدن به یکی از مراکز تولید کتاب بریل دستاورد یک دههای این بخش است. با بریل کردن و تولید هر کتاب در کتابخانه یک فرزند متولد شده و با هر میلاد لذتی غیر قابل وصف خلق میشود.
شرایط سخت، محدودیت ایجاد نکرد...
به توضیحاتش در خصوص بخشی از روند کار این کتابخانه که برای افراد خاص جامعه یعنی نابینایان بود گوش میدادم. وی گفت: کتابخانه «آیتالله خامنهای» به طور کلی برای افراد معمولی است ولی در این میان، بخشی هم برای افراد نابینا دارد. ما فعالیتهای مختلفی مانند تولید کتابهای گویا و کتابهای بریل برای بچهها با شرایط خاص داریم. برای تولید کتابهای بریل باید حتماً انتشارات، فایل آن را در اختیار ما قرار دهد تا بتوانیم آنها را تبدیل کنیم. برای غلط گیری و ارسال نهایی برای بریل کردن سه بار یک کتاب را میخوانم؛ همین موضوع سبب شده کتابهایی را که مطالعه میکنم با جزئیات بیشتری به ذهن بسپارم. یکی از این کتابها «دختر بابا» نوشته مهری حسینی بود. «دختر بابا» آن قدر کتاب جذابی بود که صبح مشغول خواندنش شدم و ساعت ۳ نیمه شب همان روز آن را تمام کردم. کشش و جذابیتِ آگاهی از عاقبت داستان در خوانش اول بسیار زیاد بود اما در مطالعه دوم و سوم نیز این جذاب بودن همچنان خودنمایی میکرد به طوری که سبب شد این کتاب را به عنوان بهترین کتابی که در سال ۹۵ خواندم به همکارانم پیشنهاد کنم. نهاد کتابخانهها دستگاههایی را برای تولید این کتابها در اختیار ما قرار داده است که موجب میشود خودکفا باشیم و حتی علاوه بر تأمین کتابخانههای کتابخانه، به مدارس ویژه نابینایان استان هم کتاب ارسال کنیم. این کتابهای خاص در همه نوع سبک و رده سنی است. تولید ما در حدود ۳۰۰ عنوان کتاب و در تیراژ ۱۰۰ عدد است که البته هر چند همه نوع سبکی داریم ولی بیشتر مذهبی، داستان و شعر تولید میکنیم چون متقاضیان آنها بیشتر است.
طنین صدای مهربانی
عبدلی در خصوص کتابهای گویا نیز عنوان کرد: بعضی افراد بینا هستند که خودشان به طور خودجوش کتابهای مختلفی را مطالعه و آنها را برای نابینایان گویا میکنند. اگر عضوی درخواست گویا کردن کتابی را داشته باشد و بخواهد هزینهاش را به گوینده تحویل دهد، در این صورت فقط هزینهای جابهجا میشود، در غیر این صورت بیشتر به طور افتخاری همکاری میکنند و هزینهای دریافت نمیکنند. هر چند که ما اینجا استودیو هم داریم ولی گوشیهای هوشمند و جدید کار ما را راحتتر کرده است؛ چراکه هر فرد میتواند حتی از خانه خود بخشی از کتاب را بخواند و برای ما ارسال کند، سپس برادرم صداها را تنظیم کرده و آنها را به یک اثر قابل قبول صوتی تبدیل میکند که یک قصه جذاب برای شنوندگان باشد. کتابهای گویا موضوعات گستردهتری نسبت به کتابهای بریل دارد و دست ما در این زمینه هم بازتر است.
رد عمیق چالشها
خانم کتابدار درباره چالشهای تولید کتابهای بریل گفت: شرایط تولید کتابهای بریل صوتی شرایط خاصی است و این خاص بودن هم چالشهای خودش را دارد. مثلاً یکی از مشکلات ما در زمینه تولید کتابهای بریل، مخالفت ناشران است چون فکر میکنند ما میخواهیم خودمان کتاب جدیدی با تیراژهای مخصوص فروش تولید کنیم و در آن نفع مادی داریم و میگویند به آنها هم حق نشر بدهیم در صورتی که ما همان متن را تبدیل میکنیم و کار اضافهتری انجام نمیدهیم که حق انتشار بدهیم. با توجه به همین مخالفت، ناشران متنها را به راحتی در اختیار ما قرار نمیدهند و همین موضوع موجب میشود تنوع زیادی نداشته باشیم. مشکل دیگر برای تولید کتابهای بریل هزینه کاغذهایی است که وارداتی هستند و یا کاغذها وارد نمیشوند یا اگر بشوند هزینه گزافی دارند. مثلاً استان اصفهان در یکی از تولیدات خود، قرآن را بریل کرده بود که هزینه نهایی کار برای هر عدد مبلغی در حدود ۵میلیون تومان شده بود. هر چند که سازمان بهزیستی و نهاد کتابخانهها هم کمک و سعی خودشان را میکنند ولی شرایط برای ما هم قابل درک است و میبینیم چه موانعی وجود دارد، اما برای کتابهای گویا چنین مشکلاتی نداریم؛ البته یک قانون مهم هم داریم که نباید این کتابها و این تولیدات در اختیار افراد عادی قرار گیرد و فقط مختص بچههای نابیناست.
خلاقیت در محدودیت
خانم ویراستار روایتهای جالبی هم از خلاقیتها و ذوق جالب بچهها در واکنش به این کار داشت و گفت: وقتی خودم کتابها را میدیدم، اینکه یک صفحه سفید با نقطههایی بریل شده است، برایم جذابیتی نداشت. فکر کردم و دیدم در کتابهایی که برای کودکان تبدیل میکنیم، هر کتاب یک شخصیت اصلی دارد. مثلاً اگر شخصیت آن خرگوش بود، ما این خرگوش را برجسته کردیم تا کودک بتواند با حس محدود انگشتانش، آن داستان را در ذهنش هم تا حدودی تصور و تجسم کند. ما با استفاده از یک دستگاه به نام «زایفیوز» توانستیم طرحها را روی کاغذ بکشیم و به دستگاه بدهیم تا آن را برایمان برجسته کند. این دستگاه هم باز مشکلات کاغذ و خارجی بودن کاغذها را دارد ولی وقتی برای نخستین بار این کار را انجام دادیم، کودکی که دستش را روی آن تصویر برجسته کشید، ناگهان یک جیغ بلند از سر ذوق و شوق زد و گفت: «مامان! خرگوش!» همین که توانسته بود آن را حس کند و متوجه شخصیت خرگوش شود برایم خیلی صحنه زیبایی بود. حس عجیب و بینظیر او در نخستین مواجههاش با آن وصفنشدنی است و نمیتوان احساسات آن لحظه را بازگو کرد.
مخالفت خانوادهها
عبدلی در ادامه این گفتوگو باز هم به چالشها و مشکلات کارش اشاره کرد و گفت: ما با آموزش و پرورش استان به خصوص بخش نیازهای خاص ارتباط خوب و تنگاتنگی برقرار کردیم، به این شکل که برخی از کتابهایی که تولید میکنیم را برای این مدارس هم ارسال میکنیم. اما بعضی از خانوادهها پیگیر نیستند و میگویند فرزندمان با این شرایط، همین که درسش را بخواند کافی است و با مطالعات غیردرسی مخالفت میکنند. مثلاً یکی از اعضای فعال ما در کتابخانه، کل تابستان را میآمد و کتاب میگرفت ولی با شروع مهر ماه و فصل مدارس، دیگر خانوادهاش اجازه ندادند به کتابخانه بیاید. ما هم فکر کردیم برای تقویت علاقه او به کتاب، کتابهای جدید را به مدرسهاش ببریم تا بتواند باز هم مطالعه کند. برخی اوقات هم خودش تماس میگیرد و میگوید کتاب خاصی را مد نظر دارد و من هم برایش به مدرسه میبرم. اینها بخشی از صحبتهای عبدلی در خصوص مخالفت خانوادهها و اشتیاق بچهها به کتاب بود. او در این زمینه در توضیحاتی تکمیلیتر ادامه داد: به عنوان کسی که با سختترین شرایط مطالعه کردم و فوق لیسانس زبان و ادبیات فارسی هم گرفتم، به نظر من در این زمانه فقط مطالعه کتابهای درسی سبب موفقیت نیست حتی گاهی کتابهای غیردرسی و کمک درسی حرف اول را در آموزش، دانش و مهارتورزی میزند.
نقش مؤثر گلاره عباسی
وی تصریح کرد: چون خودم هم نابینا هستم همیشه کار برای بچههای نابینا دغدغه خودم است. برخی اوقات خیلی ناراحت میشوم وقتی میبینم به دلیل کمبود منابع نمیتوانیم کتابهای بیشتری در اختیار بچهها قرار دهیم و به دلیل همین محدودیت، بیشتر بچهها را به سمت کتابهای گویا بردند چون تنوع بیشتری هم دارند. مثلاً یکی از بچهها همه نوع کتابی خوانده بود مانند تمام کتابهای شعر مثل دیوانهای جامی و نظامی و باز هم کتاب میخواست ولی دیگر چیزی نداشتم که به او معرفی کنم چون دیگر منبعی نداشتم. البته لازم به ذکر است برخی منابع هم مانند اپلیکیشن ایران صدا، کتاب راه، نوای کتاب و فعالیتهای خانم گلاره عباسی چه در زمینه فیلم و چه کتابهای گویا بسیار به ما در این زمینه کمک کرد و بچهها خیلی از این منابع استفاده میکنند.
دغدغهای مادرانه...
این مادر مهربان که پسری شش ساله دارد، در پایان صحبتهایش خاطرات و روایتهای قابل تأملی از احساسات مادرانهاش گفت. من تمام مدتی که مشغول تعریف کردن مواجهه پسرش با شرایط مادر بود سکوت کردم و به دنیای افکار خودم پرت شده بودم. فرزندی که بیناست و مادری که نابینا و پدری که کمبیناست. سه واژه بینا، کمبینا و نابینا، توصیف یک زندگی بود که خانم عبدلی با بیانی طنزگونه و شوخی آن را روایت میکرد و از شیطنتهای بچهای میگفت که قرار است به پیشدبستانی برود و حالا او چطور میخواهد بین دوستانش این مسئله را مطرح کند و میان آنها احساس کمبودی نکند. با خنده گفت: برخی اوقات که کمی صحبتهای مادرانه مثل مواظب خودت باش و این نگرانیها را به محمدامین (پسرش) میگویم، سر به سرم میگذارد و میگوید: «تو که نمیبینی. اگر باز هم گیر بدهی، این بار که به خیابان برویم دستت را نمیگیرم و تو را از خیابان رد نمیکنم». من هم در جوابش میگویم: «خب نگیر! من با اعتماد به نفس از خیابان رد میشوم».
نظر شما