آنجا در قلب باواریا و در همسایگی کوههای آلپ، انعکاس نور بر جسم زار و نزار سیمونه اینزاگی، ما را دیوانه کرد تا باور کنیم آب از سر مردی که پاییز بر گونههایش جاری شده بود گذشته است و یارای بههم زدن شکوه شهر پاریس را ندارد. اینگونه شد که تا آخرین سوت ایستوان کواکس میرغضب رومانیایی، پسر بوشهر باوجود آمادگی به نیمکت غل و زنجیر شد و در مهمترین نمایش عمرش مجالی برای کشیدن یک نقاشی امپرسیونیستی در خط آتشِ افعی بزرگ را پیدا نکرد.
نراتزوری بیخطر و بیانگیزه در فینال لیگ قهرمانان اروپا پنج بار تحقیر شد، پنج فنجان زهر را تا ته سر کشید و از بغل کردن ماه شب چهارده عاجز ماند تا فیلیپو نقش اول شب فاجعهبار را به عهده بگیرد و به رقتبارترین شکل ممکن برابر لوییس انریکه زانو بزند و دراز به دراز رو به قبله بخوابد. فرمانده مستأصل در حالی میخکوب شد که مهدی طارمی و مارکا آرناتوویچ دو شکارچی زهردار اینتر را در دو قدمی خودش ندید و متوسل به کلمات معلق و قافیههای دهنلق کاری کرد که تمام خیابانهای میلان را کسوف بپوشاند.
برای مهدی طارمی که به سرنوشت علی دایی دچار شد و همای سعادت را روی شانههایش ندید، اما زندگی ادامه دارد و پسر کمحرفی که روزگاری در زمین خاکی آن سوی بوشهر یکه و تنها دروازه خیالیِ درخت عرعر را باز میکرد، میتواند کابوسهای گندیده را فراموش کند و هر چند دیر به تولد دوباره بیندیشد. تمامکننده سیودو ساله جام جهانی۲٠۲۶ را پیش روی خود دارد و قادر است بدون دادن زیرلفظی به تقدیر نامحتوم، فصلهای تازهای از اتفاقهای مثبت را رقم بزند. آن وقت دیگر حضور در فینال لیگ اروپا و بوسیدن مدال نقره به نقطه عطف زندگی مردی که قلیه ماهی و رنگینک را به پاستا و پیتزا ترجیح میدهد، بدل نخواهد شد و درخت کهنسال عرعر در زمین خاکیِ جنوب بوشهر دوباره مونس سالهای دور خود را صدا خواهد زد!
نظر شما