۱۲ خرداد سالروز عروج آسمانی سید آزادگان مرحوم سید علی اکبر ابوترابی است که در حالی که به همراه پدر بزرگوارشان آیت الله حاج سید عباس ابوترابی عازم مشهد مقدس و زیارت حضرت امام ثامن الحجج (ع) بودند، در جاده بین سبزوار و نیشابور، بر اثر تصادف، ارواح آن عالمان وارسته از خاک تا افلاک پرکشیدند و به لقاءالله پیوستند.
سید علی اکبر در سال ۱۳۱۸ در شهر مقدس قم و در خانوادهای از اهالی علم و اجتهاد،به دنیا آمد.جد پدری وی سید ابوتراب شاگرد شیخ انصاری و مجتهد مسلم بود و جد مادری، آیتالله سید محمدباقر علوی قزوینی هم از علمای بزرگ و مجتهدان به نام بود.پدرش آیت الله سید عباس ابوترابی، رهبری حرکتهای مردمی شهر قزوین را به عهده داشت و به همین اتهام دستگیر و زندانی شد.
سید علی اکبر سال ۱۳۳۶ مدرک دیپلم خود را در رشته ریاضی گرفت و برای ادامه تحصیل جهت کسب علوم حوزوی وارد مشهد شد و در حجره کوچکی در مدرسه نوّاب سکنی گزید و به تعلیم و تعلم اشتغال یافت. او در همین دوران تحصیل در مشهد، شاهد حرکت بزرگ و سازمان یافته در مخالفت با غائله انجمنهای ایالتی و ولایتی بود. وقتی نهضت امام(ره) به دستگیری ایشان، قیام خونین ۱۵ خرداد و تبعید وی انجامید؛ وی از مشهد به قم رفت تا ضمن قرار گرفتن در کانون مبارزه در سازماندهی فعالیتها نیز نقش داشته باشد.سرکوب قیام جاودانه ۱۵ خرداد سبب تبعید امام خمینی(ره) به ترکیه و نجفاشرف شد. مرحوم ابوترابی هم در ۱۳۴۴ برای دیدار امام(ره) و کسب فیض از محضر ایشان و دیگر بزرگان حوزه علمیه نجفاشرف، از راه بندر خرمشهر و به طور مخفی به بصره و از آنجا به نجفاشرف رفت. شرکت در کلاس درس امام خمینی(ره) و دیگر علمای نجف، فرصتی بود تا سیدعلیاکبر ابوترابی دوره سطح را با موفقیت، پشت سر بگذارد و از نزدیک هم در جریان مبارزه امام (ره) قرار داشته باشد.
حجتالاسلام ابوترابی در حالی که سطح را به پایان رسانده و در ۱۴ مرداد ۱۳۴۹ در راه بازگشت به ایران بود، در مرز خسروی دستگیر و زندانی شد و پس از آن هم دیگر اجازه بازگشت به حوزه علمیه نجفاشرف را نیافت. او را به ساواک کرمانشاه بردند و پس از یک روز به تهران منتقل کرده و به مدت ۶ ماه در زندان بود. مرحوم ابوترابیفرد با مبارزانی همچون شهید آیتالله بهشتی، شهید رجایی و همچنین رهبر معظم انقلابو سیدعلی اندرزگو ارتباط نزدیک و همکاری تنگاتنگ داشت.
ماجرای مدرسه فیضیه
هنگام ایجاد غائله انجمنهای ایالتی و ولایتی، که سیل تلگرافهای مخالفت با آن به دربار سرازیر شده بود، سید طلبه علوم دینی در مدرسه نواب مشهد بود. او پس از قیام خونین ۱۵ خرداد و دستگیری امام راحل، به قم آمد و در هجوم چکمه پوشان رژیم پهلوی مورد ضرب و شتم قرار گرفت.
سید علی اکبر ابو ترابی با حضور در نجف و چاپ دروس ولایت فقیه امام و ارتباط با یاران امام حضور خود را در صحنه مبارزه حفظ کرد. وی در ۱۴/۵/۱۳۴۹ هنگام ورود به ایران در مرز خسروی دستگیر شد. جرم وی حمل ۱۲۵۴ برگ اعلامیه به امضای امام خمینی با عنوان «پاسخ به محصلین علوم اسلامی» به تاریخ جمادی الاولی ۱۳۹۰، بود. این اعلامیهها را به کمک آقای حمید روحانی در داخل چمدان جاسازی کرده بودند. به رغم برخورد ساده حجت الاسلام ابوترابی با بازرسان و اعلام بی خبری از محتوای چمدان، ایشان را به شش ماه زندان محکوم کردند. وی بعد از سپری شدن دوران محکومیت، در تاریخ ۱۷/۱۱/۱۳۴۹ آزاد شد، البته همچنان تحت نظر بود و اجازه بازگشت به نجف را هم نداشت.
مبارزات مخفیانه و همکاری با سید علی اندرزگو
سید علی اکبر ابوترابی در این دوران به مبارزه پنهان روی آورد. ارتباطش با شهید مظلوم سید علی اندرزگو ، از نقطههای عطف زندگی ایشان به شمار میرود.
رعایت اصول مبارزه مخفیانه، از طرف این دو به حدی است که تنها گوشهای از فعالیتهایشان، آن هم در نقل خاطرات و به طور ناقص ثبت شده است و ماموران امنیتی رژیم نیز، به دلیل دسترسی نداشتن به ایشان، قدرت ثبت و پرونده سازی نداشتند.
هر نوع تماس و رابطه با شهید سید علی اندرزگو ـ که داغ شناسایی خویش را بر دل دستگاه امنیتی رژیم پهلوی نهاده بود ـ از حساسیت ویژهای برخوردار بود.
یکی از منابع ساواک در اسفند ماه سال ۱۳۵۱ گزارش کرد که در ملاقات با سید، از ارتباط وی با شیخ عباس تهرانی مطلع شده است. این گزارش منجر به دستگیری سید علی اکبر ابوترابی شد، ولی بازجویان برای ناشناس ماندن همکارشان از سؤال مستقیم پرهیز کردند و سید هم اطلاعاتی نداد. تلاش او به حدی بود که در یکی از گزارشات ساواک این گونه معرفی شد: «سید علی اکبر ابوترابی فردی فعال است که دائم بین قم و تهران در حال تردد است. او آرام ندارد.»
پیروزی انقلاب و جنگ تحمیلی
روز ۲۲ بهمن ماه سال ۱۳۵۷، اراده الهی بر پیروزی مستضعفین و مظلومین بر مستکبران و ظالمین، تحقق یافت. و یاران امام خمینی (ره) که عمری را در مسیر مبارزه گذرانده بودند، کمر به خدمت بستند تا دین خدا را در جای جای سرزمین شهیدان، ساری و جاری نمایند. سید علی اکبر ابوترابی نیز یکی از کسانی بود که شهر آباء و اجدادی خود را سنگر خدمت و فعالیت، قرار داد. تشکیل کمیته انقلاب اسلامی و هدایت آن، یکی از اقداماتی بود که برای سازماندهی و جلوگیری از هرج ومرج، ضروری بود و سید علی اکبر، این مهم را، به عهده گرفت و پس از چندی با رأی قاطع مردم، به عضویت شورای شهر انتخاب و سپس ریاست آن را به عهده گرفت.
مرحوم سیدعلیاکبر ابوترابیفرد بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با شروع جنگ تحمیلی در همان نخستین روزهای آغاز جنگ در جبهههای حق علیه باطل حضور یافت و در کنار شهید مصطفی چمران در ستاد جنگهای نامنظم به سازماندهی نیروهای مردمی پرداخت و به مأموریتهای شناسایی و دشوار میرفت. سرانجام در ۲۶ آذرماه ۱۳۵۹ در یکی از مأموریتهای شناسایی در تپههای اللهاکبر که هفت کیلومتر از نیروهای خودی فاصله داشت، در راه بازگشت، مورد شناسایی و تعقیب دشمن قرار گرفت و به اسارت درآمد.
در ماههای اولیه جنگ تحمیلی برای شناسایی منطقه به همراه سربازی به عقب دشمن نفوذ کرده بود که ناگهان دشمن متوجه آنها شد و به سمتشان تیراندازی کرد. آن سرباز تیر خورد و به روی زمین افتاد. حاج آقای ابوترابی هم فرار کرد، حدود یک کیلومتر از او دور نشده بود که با خود فکر کرد به دور از مردانگی است که رفیقش را تنها بگذارد و جان خودش را نجات دهد. بالای سر او برگشت و میخواست او را بر دوش بگیرد و به عقب برگرداند که ناگهان خود را در محاصره دشمن دید و اسیر شد.
بیش از ۱۰ سال تحمل اسارت
حاج آقای ابوترابی با استقامتورزی، خدامحوری، آرامش و تواضع رهبر و هادی اسرایی بود سختی اسارت آنها را ناامید کرده بود. تلاش و مجاهدت خستگیناپذیر او دستاوردهای خوبی داشت که از جمله آنها میتوان به تحول درونی «کاظم عبدالامیر» شکنجه گر عراقی اشاره کرد که با اخلاق حسنه حاج آقا ابوترابی مسیر زندگیاش عوض شد و پس از چند دهه زندگی در راه دفاع از حریم اهلبیت(ع) شهید شد.
در دل تلخترین لحظات اردوگاههای عراق، سید علیاکبر ابوترابی آرامش و ایمان را به اسرا باز می گرداند.حضور او با آن وقار و آرامش معنویاش، چون نسیمی دلنشین بر فضای پرتنش اردوگاه دمید و همه اسرا را حول خود جمع کرد. سید آزادگان نه تنها با نصایح خود، روحیهای تازه به اسرا میبخشید، بلکه به سبب شجاعت و خلوص قلبیاش، حتی در میان اسرای مدنی که باور و علاقهای به انقلاب و نظام نداشتند نیز به محبوبیتی ویژه دست یافت و تأثیرات مثبت عمیقی بر آنها می گذاشت.
پس از اسارت
سرانجام پس از گذشت ده سال، سید علی اکبر ابوترابی، که به حق «سید آزادگان» لقب گرفته بود، با عزت و سربلندی به میهن اسلامی بازگشت. سید پس از آزادی، به جای آنکه پس از سی سال مبارزه و تلاش طاقت فرسا، به استراحت بپردازد، راهی دشوارتر را در پیش رو گرفت. ابوترابی، همراهی آزادگان و پی گیری مشکلات آنان را وظیفه خود می دانست و در این مسیر، هیچ سختی و مشکلی مانع او نشد. ایشان در دوره بعد از اسارت نیز، هرگز به زندگی شخصی خود فکر نکرد و همسر صبور و بزرگوار و فرزندان رشید و پاکدامن او نیز تحت تأثیر اخلاق و منش آن معلم بزرگ اخلاق و پاکدامنی، نه تنها از فعالیت های شبانه روزی او اظهار رضایت می کردند؛ بلکه خود نیز همکار و همراهی دلسوز، برای او بودند.
ابوترابی، دوران پس از اسارت را در کنار مصیبت زدگان، بر بالین بیماران و افراد ناتوان، در مجالس دعا و معنویت، در حال سرکشی و تفقد از آزادگان و جانبازان و ایثارگران و پیگیری دردها و مشکلات آنان گذراند و برای خدمت به بندگان خدا، لحظه ای را از دست نداد. سفرهای شبانه روزی به شهرها و روستاهای کشور و رسید گی به حال دردمندان و نیازمندان، روش همیشگی او بود. بیشتر ایام را در این مدت حدود ده سال پس از آزادی، در حال روزه سپری کرد و از خواب خود کم نمود تا شب ها نیز به سراغ نیازمندان گمنام برود. ایشان پس از این که از اسارت آزاد شد، با حکم مقام معظم رهبری در جایگاه نماینده ولی فقیه در امور آزادگان قرار گرفت و تمام سعی خویش را به کار بست تا آزادگان، مایه عزت و تقویت نظام جمهوری اسلامی باشند. او همه مشکلات آزادگان را خود به دوش کشید تا این بار، از دوش نظام اسلامی برداشته شود. در دوره چهارم و پنجم مجلس شورای اسلامی با رأی بالای مردم قدرشناس تهران، به عنوان نفر دوم و سوم به مجلس راه یافت و در خانه ملت، با نطق های خود، مسئولان و کارگزاران نظام را دعوت به رعایت عدالت، توجه به توده ی مردم و حفظ ارزش های دینی نمود.
رحلت و عروج آسمانی
زمانی که حاج آقا ابوترابی به مشهد رفت و آمد داشت، یکی از آزادگان به او گفت: «حالا که شما خیلی به امام رضا (علیه السلام) ارادت دارید، اجازه دهید که ما برویم و پیشنهاد دهیم، یک محل دفنی برای شما مشخص کنند» که حاجی گفته بودند: «نه آقاجان خدا خودش درست میکند» و اینطور هم شد.
سرانجام مرحوم ابوترابی روز دوازدهم خرداد ۱۳۷۹ مصادف با ۲۷ ماه صفر همراه با پدر خود در حالیکه عازم مشهد بودند، در جاده سبزوار نیشابور، بر اثر تصادف جان باختند. پیکر آنها به تهران منتقل شد و بعد آن به قزوین بردند، مانده بودند که او را کجا دفن کنند، قزوین که زادگاهشان است یا تهران که زندگی میکردند.عاقبت مرحوم آیتالله واعظ طبسی تولیت فقید آستان قدس رضوی پیشنهاد میکند او را در جوار حضرت دفن کنند. لذا پیکر مطهر این پدر و پسر در حجره بیست و چهار صحن آزادی حرم مطهر امام رضا (علیه السلام) به خاک سپرده شدند.
به مناسبت عروج شهادت گونه ایشان مقام معظم رهبری در پیام تسلیتی فرمودند:
بسم الله الرحمن الرحیم
با اندوه و تاسف فراوان، خبر درگذشت عالم مجاهد و خستگی ناپذیر، حجت الاسلام آقای حاج سید علی اکبر ابوترابی و پدر بزرگوارشان آیتالله آقای حاج سید عباس قزوینی ابوترابی را دریافت کردم. این پدر و پسر پارسا و پرهیزگار، در راه ضیافت بارگاه حضرت ابی الحسن الرضا علیه آلاف التحیة و الثناء بودند که به لقاءالله و با فضل و کرم او به ضیافت اولیاء مقرب الهی نائل آمدند و انشاءالله در بهشت رضای خداوند که پاداش یک عمر مجاهدت و صبر و استقامت و پاکدامنی آنان است، مستقر گردیدند. پسر، پس از سالها حضور در میدانهای مبارزهای دشوار با نظام طاغوتی، و پس از مشارکت شجاعانه در صحنه جنگ تحمیلی، سالهای دراز، محنت اسارت در دست دشمن نابکار و فرومایه را چشید و مبارزهای دشوارتر از گذشته را در اردگاههایی آغاز کرد که او در آنها، همچون خورشیدی بر دلهای اسیران مظلوم میتابید، و چون ستاره درخشانی، هدف و راه را به آنان نشان میداد و چون ابری فیاض، امید و ایمان را بر آنان میبارید. و پدر، با صبر و متانت یک فقیه فیلسوف و عارف، فقدان هجران چنین پسری را تحمل میکرد و آنچه را در حوزههای دانش دین آموخته بود، در عمل و منش خویش تجسم میبخشید.
اینجانب، حادثه تاسف بار این پدر و پسر عزیز را به همه بازماندگان و دوستان و ارادتمندان ایشان و به همه آزادگان گرامی و به عموم اهالی تهران و قزوین، به خصوص حوزههای علمیه و علمای اعلام و بالاخص به جناب حجت الاسلام سید محمد ابوترابی تسلیت میگویم و علو درجات آنان را از خداوند بزرگ مسالت میکنم.
کتاب پاک باش و خدمتگزار، به کوشش عبدالمجید رحمانیان و خاکی آسمانی نوشته نصرت الله محمودزاده نویسنده و پژوهشگر دفاع مقدس به زندگینامه این عارف و مجاهد نستوه پرداخته است.
نظر شما