ولادت حضرت امام علی الهادی (ع)؛ رهروی دهم مسلمانان شیعه
امام ابوالحسن علی الهادی (علیهالسّلام)، پیشوای دهم شیعیان، در نیمه ذیحجه سال 212 هجری قمری، در محلهای به نام «صُریا» واقع در نزدیکی شهر مدینه به دنیا آمد. پدر بزرگوارش، حضرت امام محمد تقی (ع)، امام نهم شیعیان و مادر مهربانش، خانم سمانه، زنی فاضل، متقی و خوشاخلاق بود.
شهرتمندترین القاب این امام همام، «نقی» و «هادی» است و اغلب با لقب «ابوالحسن الثالث» نیز به او اطلاق میشود. امام الهادی (ع) در سال 220 هجری قمری، پس از شهادت پدر محترمش، امام جواد (ع)، وارد مرحله امامت شد؛ آن هنگام که هنوز حتی هشت سال نیز تمام نکرده بود البته برخی منابع سن امام را در زمان رسیدن به امامت، ده سال ذکر کردهاند.
در طول دوران امامت، امام الهادی (ع) با چند تن از خلفای عباسی آن زمان زندگی کرد و با آنان روبرو شد. این خلفا عبارت بودند از: معتصم، برادر مأمون؛ واثق پسر معتصم ؛ متوکل، برادر واثق؛ منتصر، پسر متوکل ، مستعین، پسرعموی منتصر و معتز، پسری دیگر از فرزندان متوکل بود. شخصیت والا و تأثیرگذار امام هادی (ع) به گونهای بود که هم دوستان و هم دشمنان، از حقانیت و فضل آن حضرت سخن میگفتند. نفوذ معنوی و اعتبار اخلاقی این امام همام به حدی بود که نه تنها در میان مردم بلکه حتی در دربار و خانواده خلفای عباسی – به ویژه مادر متوکل – نیز تأثیر گذاشت و آنان نیز نسبت به امام (ع) ارادت و احترام واقعی داشتند.
آموزههای امام الهادی (ع) به عنوان یکی از ائمه معصومین (ع)، همواره راهنمای انسانها در رسالت به سعادت دنیا و آخرت بوده و هستند.
داستان نذر مادر متوکل و کرامت برجسته امام هادی(ع)
ابراهیم بن محمد طاهری روایت میکند: در زمانی که متوکل عباسی به دلیل یک دمل شدید در خطر مرگ قرار گرفته بود، وضعیت او آنقدر وخیم شده بود که حتی پزشکان جرأت نداشتند سوزنی به بدنش برسانند. در این شرایط دشوار، مادر متوکل نذر کرد: «اگر فرزندم بهبود یابد، از دارایی خود مقدار زیادی پول را به حضرت ابوالحسن علی بن محمد (امام هادی علیه السلام) اهدا خواهم کرد.»
در همین حال، فتح بن خاقان، وزیر و مشاور متوکل، به او گفت: «ای کاش این مشکل را به آن مرد (امام هادی علیه السلام) میرساندی، زیرا قطعاً راه حلی میدانست که باعث شفای تو میشد.»
متوکل پس از تشویق فتح، یکی از خدمتکارانش را به منزل امام فرستاد تا شرح حال بیماری را به اطلاع امام برساند. امام (ع) دستور دادند: «ده درهم روغن بردارید، با گلاب خمیر کنید و آن را روی دمل بمالید.» وقتی این معالجه به درباریان گفته شد، همه آن را مسخره گرفتند و آن را مثل «گذاشتن درمان زیر دست و پای گوسفند» تعبیر کردند.
اما فتح بن خاقان با ایمان عمیق به علم و دانش امام، گفت: «سوگند به خدا! این شخص (امام هادی) درباره چیزی که فرموده است، داناتر از ما همه است.»
پس از آن، دستور امام اجرا شد. دمل را با آن خمیر درمان کردند و متوکل به محض گذاشتن آن، به خواب عمیقی فرو رفت. وقتی بیدار شد، تمام چرک و خون دمل از بدن او خارج شده بود و بهبودی کامل یافت. وقتی خبر بهبودی به مادر متوکل رسید، او ده هزار دینار را با مهر خود در یک کیسه فراموش نکرد و آن را به عنوان نذر به امام (ع) فرستاد. اما متوکل، پس از بهبودی، دستور داد تا همین پول و هم اسلحهای که فکر میکرد در منزل امام وجود دارد را دزدیده و به دستش برسانند. برای این کار، سعید دربان را به منزل امام فرستاد.
سعید گوید: شبها به خانه امام رفتم و با نردبانی که همراه داشتم، از پشت بام وارد خانه شدم. ولی وقتی چند قدم پایین آمدم، در تاریکی نفهمیدم دقیقاً کجا هستم و چگونه باید وارد خانه شوم. ناگهان صدایی از داخل خانه گفت: «ای سعید! جایت را نگه دار، تا چراغ بیاوریم.». چند لحظه بعد چراغی به دست کسانی از خدمه امام آمد و من پایین آمدم. امام را دیدم که در حال نماز خواندن بود؛ کلاه پشمی بر سر داشت و جنازوی حصیری در مقابلش بود. وارد یکی از اتاقها شدم و پولی با مهر مادر متوکل و کیسهای دیگر با مهری دیگر یافتم. امام (ع) به من فرمودند: «جا نماز را هم بازرسی کن.» وقتی آن جا را بلند کردم، یک شمشیر بدون نام و نشان در غلافش پیدا شد. من همه چیز را برداشتم و به متوکل برگشتم.
وقتی متوکل مهر مادرش را روی کیسه دید، تعجب کرد و از مادرش پرسید. مادرش گفت: «هنگامی که تو در خطر مرگ بودی، نذر کردم اگر بهبودی یابی، این پول را به امام هادی (ع) بفرستم. این مهر من است.»
متوکل کیسه دیگری را که شامل چهارصد دینار بود باز کرد، سپس دستور داد کیسههای دیگری نیز به آن اضافه کنند و تمام آنها را دوباره به امام (ع) بازگردانند.
من همه چیز را به امام (ع) برگشتم و عرض کردم: «آقای من! این کار که انجام دادم، برای من ناخوشایند بود.»
امام (ع) با عظمت و آرامش فرمودند: «سَتَعْلَمُونَ مَآ عَاقِبَةُ الظَّالِمِینَ»؛ سوره شعراء، آیه 227.
زندگی اجباری امام هادی (ع) در سامرا
اگر چه کرامت امام (ع) به دشمنان نیز رسیده بود، اما سختی، کینه و دشمنیهای آنان همواره در راه آزار و اذیت امام (ع) ادامه داشت. به دستور متوکل، امام (ع) به شهر سامرا منتقل شد و تقریباً بیش از بیست سال عمر باقیماندهاش را در آن شهر سپری کرد.
شیخ مفید درباره این دوران مینویسد: «به ظاهر، امام در سامرا مورد احترام خلفا بود، اما در باطن، دسیسههای زیادی علیه ایشان به راه انداخته میشد که هیچ یک از آنها به موفقیت نرسید.»
عصر زندگی امام هادی (ع)، دورانی پر از استبداد و سرکوب بود. امام (ع) در شرایطی که آزادی عمل چندانی نداشت، با وجود تمام محدودیتها، فعالیتهای فرهنگی و علمی گستردهای را آغاز کرد.
فعالیتهای علمی و فرهنگی امام هادی (ع)
امام (ع) با وجود تحت نظر گرفتن دائمی توسط خلفا، به تربیت راویان، محدثان و فقها پرداخت. شیخ طوسی حدود 185 نفر از شاگردان امام (ع) را در زمینههای مختلف علوم اسلامی شمرده است.
امام (ع) چندین بار در مجامع علمی و فقهی دربار عباسی حاضر شدند و وقتی فقها دربار در مسائل فقهی اختلاف نظر داشتند، تنها راه حل، مراجعه به امام (ع) بود. امام (ع) با دانش و بصیرت الهی، مسائل را به گونهای حل میکردند که فقها ناگزیر به تحسین و قبول حقیقت میشدند.
مبارزه با غلات و تحریفات
امام هادی (ع) با گروهی که در حقشان غلو میکردند، مبارزه میکردند. یکی از شناختهشدگان این گروه، علی بن حسکه بود که از استادان قاسم شعرانی یقطینی، یکی از غلات معروف شیعه، بود.
یکی از مهمترین انحرافاتی که این گروه باعث شد، موضوع تحریف قرآن شد. امام (ع) در یک رساله مفصل که ابن شعبه حرانی نقل کرده، به شدت بر اصالت قرآن تأکید کردند و قرآن را به عنوان معیاری قطعی برای تشخیص صحیح و ناصحیح بودن روایات، معرفی کردند.
شخصیت والا و تأثیرگذار امام هادی(ع)
امام هادی (ع) در تمام دوران زندگی، از جایگاه معنوی و اخلاقی بسیار بالایی برخوردار بودند. این تأثیر به حدی بود که نه تنها شیعیان، بلکه دشمنان و حتی خانواده خلفای عباسی نیز ناگزیر از احترام به ایشان بودند.
در سامرا نیز، با وجود تمام فشارها، امام (ع) به گونهای زندگی کردند که همگان در برابر شخصیت والا و علم والایشان فروتافتند و ناخواسته، ایشان را با احترام و تواضع میدیدند.
داستان نذر مادر متوکل و کرامت امام هادی (ع) نمونهای برجسته از علم الهی و تأثیر معنوی امامان معصوم(ع) است. این اتفاق نشان داد که حتی دشمنان، در برابر حقیقت و دانش ائمه معصوم (ع)، ناگزیر از اذعان واقع میشدند. امام هادی(ع) با وجود تمام فشارها و محدودیتها، نقش بزرگی در حفظ و گسترش دین اسلام و علوم اسلامی ایفا کردند و تا آخرین روزهای عمر، راه را برای شیعیان و دنبالکنندگان حق روشن کردند.
نظر شما