تقابل جمهوری اسلامی ایران با رژیم صهیونیستی، تحولات اخیر ژئوپلیتیکی در غرب آسیا، بهویژه حمله موشکی جمهوری اسلامی ایران به یکی از پایگاههای ایالات متحده (پایگاه العدید در قطر)، از منظر تئوریهای روابط بینالملل، فرصتی استثنایی برای تحلیل بازتوزیع قدرت و شکلگیری مکانیسمهای بازدارندگی نوین بهشمار میآید. بسیاری از تحلیلگران غربی و برخی محافل داخلی، این اقدام را در چهارچوب «رفتارهای غیرعقلانی» یا «واکنشهای احساسی» تفسیر کردهاند، حال آنکه نگاهی ژرفتر و نظاممند، نشان میدهد که این کنش در چهارچوب عقلانیت استراتژیک و اصول مشروعیت در سیاست بینالملل، قابل دفاع و حتی پیشبینیپذیر است. در این نوشتار، از منظری چندسطحی (قرآنی، سیاسی و راهبردی)، سعی بر آن است که مفهوم مشروعیت پاسخ دفاعی و دلالتهای آن تبیین گردد.
مبحث اول: مبانی مشروعیت در پاسخ دفاعی: از اصول شریعت تا حقوق بینالملل
از دیدگاه الهیات سیاسی اسلامی، قاعده مقابلهبهمثل، بهعنوان یکی از اصول بنیادین عدالت کیفری و دفاع مشروع، ریشه در آموزههای الهی دارد:
«وَکَتَبْنَا عَلَیْهِمْ فِیهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَیْنَ بِالْعَیْنِ...»«و ما در تورات بر بنی اسرائیل لازم و مقرّر داشتیم که [در قانون قصاص] جان در برابر جان، و چشم در مقابل چشم...» (مائدة: ۴۵)
در ادبیات حقوق بینالملل معاصر نیز، «حق دفاع مشروع» طبق ماده ۵۱ منشور سازمان ملل متحد، بهعنوان یکی از اصول پذیرفتهشده محسوب میشود. بنابراین، پاسخ جمهوری اسلامی ایران به حملات غیرمتعارف آمریکا ـ از جمله اقدامات خرابکارانه در مراکز علمی مانند فردو، نطنز و ... ـ نهتنها از منظر الهیاتی، بلکه از نظر حقوقی نیز کاملاً موجه و مشروع است.
نکته قابل تأمل، آن است که هرگونه حمله به زیرساختهای علمی- دفاعی یک کشور، صرفنظر از وجود یا عدم وجود نیروی انسانی در آن، مصداق بارز تجاوز به حاکمیت ملی است. اگر تحلیلگرانی صرفاً نبود تلفات انسانی را دلیلی بر «ناموجه بودن پاسخ» میدانند، بهنظر میرسد در فهم نظریه قدرت ساختاری و امنیت غیرسنتی، دچار کاستی مفهومی هستند.
مبحث دوم: هدف از کنش نظامی: پیام به هژمونی، نه صرفاً ضربه فیزیکی
در چهارچوب نظریههای انتقادی روابط بینالملل، قدرت صرفاً به معنای تسلط نظامی یا اقتصادی نیست، بلکه بازنمایی و تصور قدرت در ذهن بازیگران نیز بخشی از فرآیند «قدرتمندی» تلقی میشود. در همین راستا، حمله به پایگاه آمریکا در منطقه، نهبا هدف صرفاً وارد ساختن تلفات انسانی، بلکه بهمنظور شکستن تصور «مصونیت استراتژیک» پایگاههای ایالات متحده صورت گرفته است.
استراتژی اعمال فشار از طریق بازتعریف قواعد بازی امنیتی، روشی رایج در مقابله با قدرتهای هژمون است. بهعبارت دیگر، آنچه هدف بوده است، تخریب ذهنی «امنیت مطلق آمریکایی» است. در واقع، این پاسخ، بخشی از منطق توازن تهدید (Balance of Threat) بهمعنای سنتی آن است، که با آموزه قرآنی نیز همراستاست:
«فَمَنِ اعْتَدَی عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَی عَلَیْکُمْ...»
«پس هر که بر شما تعدّی کرد، شما هم به مثل آن بر او تعدّی کنید...» (بقره: ۱۹۴)
مبحث سوم: راهبرد پاسخ ترکیبی: از بازدارندگی منطقهای تا فشار حقوقی بینالمللی
در ساختار آنارشیک نظام بینالملل، که در آن فقدان یک مرجع عالی نظمدهنده، امنیت را به کالایی کمیاب تبدیل کرده است، بقا به معنای حداکثرسازی ظرفیتهای قدرت تلقی میشود. در چنین محیطی، جمهوری اسلامی ایران برای مقابله با تهدیدات فزاینده ایالات متحده، از الگویی موسوم به «بازدارندگی ترکیبی» (Comprehensive Deterrence) بهره گرفته است؛ مدلی که بهجای تکیه صرف بر ابزارهای سختافزاری نظامی، ترکیبی هوشمندانه از قدرت سخت (همچون توان موشکی)، قدرت نرم (شامل مشروعیتسازی بینالمللی، دیپلماسی عمومی و رسانهای) و قدرت حقوقی (از جمله بهرهگیری از ظرفیتهای نهادهای بینالمللی و تهدید به خروج از پیمانNPT) را در خود جای داده است.
این راهبرد چندلایه، در عمل از طریق اقدامات مشخصی مانند فشار بر شریان انرژی جهانی در تنگه هرمز، بهرهگیری از چهارچوبهای حقوقی برای تغییر هزینههای سیاسی آمریکا، و نیز بهکارگیری توانمندیهای سایبری در راستای بازدارندگی نامتقارن، محقق شده است. برآیند این کنشگری هوشمندانه، نه تنها تبیینکننده بلوغ راهبردی ایران در مواجهه با تهدیدات امنیتی است، بلکه نشان میدهد برخلاف تصویرسازی رایج از ایران بهعنوان بازیگری غیرعقلانی، رفتار تهران در چارچوب منطق «عقلانیت استراتژیک» و مبتنی بر محاسبه دقیق هزینهـفایده، قابل تحلیل و دفاع است.
مبحث چهارم: تحلیل عامل پنهان: صهیونیسم بینالملل بهمثابه معمار بحران
در تبیین سیاست خارجی، تحلیل سطح سوم (سیستمی) و سطح دوم (واحدهای درونسیستم) کفایت نمیکند؛ چرا که بسیاری از کنشها، ریشه در کنشگرانی فراملی و شبکهای دارند. یکی از این بازیگران کلیدی، جریان صهیونیسم بینالملل است که نهتنها در شکلدهی به تصمیمات راهبردی ایالات متحده نقش دارد، بلکه بقای خود را در بیثباتی مستمر منطقهای جستوجو میکند.
قرآن کریم با صراحت، ماهیت فسادبرانگیز این جریان را تبیین کرده است:
«وَیَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسَادًا...» «و در زمین به فساد و تباهی میکوشند...» (مائده: ۳۳)
از این منظر، تمرکز صرف بر مقابله با آمریکا، بدون در نظر گرفتن معمار راهبردی آن یعنی رژیم سفاک صهیونیستی، در بلندمدت بیاثر خواهد بود. بهبیان دیگر، نقطه تلاقی استراتژی بازدارندگی ایران باید متوجه «سگ هار» باشد، نه صرفاً صاحب قلاده. تحلیل ساختارهای قدرت جهانی، موید این رویکرد است.
جمعبندی
رفتار نظامی اخیر جمهوری اسلامی ایران، نه واکنشی هیجانی، بلکه مصداقی از یک بازآرایی راهبردی در نظام توزیع قدرت در سطح منطقهای و فرامنطقهای است. در قالب مفاهیم نظری روابط بینالملل، میتوان این اقدام را ذیل مفاهیم «قدرت متقارن»، «بازدارندگی فعال» و «مقابلهبهمثل مشروع» تبیین کرد.
تلاش برخی برای تخفیف این اقدامات، ناشی از ناآشنایی با سطوح تحلیلی امنیت و قدرت در جهان پساهژمونیک است. برای بازیگری فعال در نظم نوین جهانی، نه تنها شناخت درست از ماهیت تهدیدات ضروری است، بلکه بهرهگیری از عقلانیت راهبردی، پشتوانهای قرآنی و منطقی برای کنش مؤثر به شمار میرود: «وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» «و [در انجام فرمان هایِ حق و در جهاد با دشمن] سستی نکنید و [از پیش آمدها و حوادث و سختی هایی که به شما می رسد] اندوهگین مشوید که شما اگر مؤمن باشید، برترید» (آلعمران: ۱۳۹)
نظر شما