با وجود ضعف جسمانی، هرگز از آسانسور استفاده نمیکردند و پلههای مدرسه را با همان آرامش همیشگی طی میکردند. نه از آب و چای مدرسه استفاده میکردند و نه حتی در اتاق اساتید مینشستند. مستقیم وارد کلاس میشدند و پس از تدریس، بیهیچ توقفی مدرسه را ترک میکردند.
در تدریس، بینهایت دقیق بودند. گاهی برای فهم یک یا دو خط از شفا، ساعتها وقت صرف میکردند. در مسیر پیادهروی از خانه تا مدرسه یا حتی در وقت خرید مایحتاج روزانه، متن درس را همراه داشتند و مطالعه میکردند. فهم عمیق را اصل میدانستند.
تعداد شاگردان برایشان اهمیتی نداشت. کتاب النفس شفا را سالها تدریس کردند، حتی زمانی که تنها یک شاگرد داشتند. هیچگاه درس را متوقف نکردند، صوت کلاس را خودشان ضبط میکردند.
در زندگی شخصی، زهد مثالزدنی داشتند. مشهور بود که دائمالصوم هستند؛ در تمام سالهایی که در محضرشان بودیم، ندیدیم چیزی میل کنند. پس از سکته مغزی، تأکید داشتند ملاقاتکنندگان، هیچ هدیهای نیاورند. شنیدم برخی با خود چند کیلو آجیل ناب آورده بودند؛ اما استاد پس از رفتن آنها، تمام آجیل را به طلبهها دادند. ای کاش خانه ایشان موزه شود تا طلبههای آینده بدانند زندگی واقعی طلبگی یعنی چه. ایشان هرگز هنگام تدریس، حتی یک کلمه خارج از متن درس نمیگفتند. تنها بینالدرسین بود که خاطرات و نصایح خود را مطرح میکردند. وقتشناسی و استفاده حداکثری از لحظات عمر، از ویژگیهای برجسته استاد بود. هرگز لحظهای از عمرشان را به بطالت نمیگذراندند. در ایام کرونا نیز هیچگاه دروس خود را تعطیل نکردند. تدریس را توفیقی میدانستند؛ همیشه حسرت میخوردند که فرصت تدریس برخی کتب مهم مانند جواهرالکلام و نهایةالدرایه نصیبشان نشد. هر سال مقداری پول از جانب مدرسه خان به اساتید داده میشد؛ اما استاد آن را نمیگرفتند. برای شاگردان خود بیحدوحصر وقت میگذاشتند.
یکی از ویژگیهای برجسته استاد، بذل و بخشش آثار علمیشان بود. اگر عالمی درخواست تقریرات علمیشان را داشت، بیدرنگ در اختیار او قرار میدادند؛ اما متأسفانه برخی افراد از این سخاوت سوءاستفاده کردند و مجموعهای از تقریرات درس خارج خمس مرحوم آیتالله میلانی که حاصل سالها زحمت استاد بود، هرگز به ایشان بازگردانده نشد.
نشستن ایشان در کلاس، خود درسی از ادب بود. اگر ایستاده تدریس میکردند، تا پایان جلسه پشت تریبون بدون حرکت میایستادند. اگر میخواستند بنشینند، دو زانو مینشستند. در تمام سالهای تلمذ، هیچگاه روی صندلی تدریس نکردند.
در تدریس متون فلسفی، فوقالعاده تحقیقی عمل میکردند. برای استاد کمیت متن خواندهشده اهمیتی نداشت؛ گاهی برای چهار یا پنج خط از شفا، سه یا چهار جلسه وقت میگذاشتند. پرکاری ایشان مثالزدنی بود. هر روز از ۷ صبح تا ۱۲ ظهر، چهار کلاس تدریس میکردند؛ دو کلاس شفا، یک اسفار، یک شرح منظومه. عصرها در دانشگاه یا فضای مجازی تدریس داشتند و شبها مشغول مطالعه، نوشتن کتاب یا پاسخگویی به طلبهها بودند. منبع درآمد استاد تدریس در دانشگاه بود. خودشان نقل میکردند که رئیس دانشگاه قم هنگام پرداخت حقوقشان، به پاک و حلال بودن آن اطمینان میداد. جمود حوزوی یا دانشگاهی نداشتند. روزی که از ایشان درباره گرفتن مدرک دکترا سؤال کردم، نهتنها مخالفت نکردند؛ بلکه مرا به ادامه تحصیل تشویق کردند.
تدریس را به مناسبتهای رسمی حوزه محدود نمیدانستند. در ماه رمضان، فصل تابستان، پنجشنبهها و حتی برخی تعطیلات رسمی، کلاس درس برگزار میکردند. زمانی که با اصرار مسئولان حوزه علمیه مشهد، در آنجا شفا تدریس کردند، زهدشان اجازه نداد از امکانات آنجا استفاده کنند. برای محل سکونت، حجره سادهای را انتخاب کردند.
روش تدریسشان منحصربهفرد بود؛ بهگونهای که حتی نفهمیدن متن شفا را نیز لذتبخش میکرد. میگفتند: مرور زمان و آشنایی، فهم را آسانتر میکند و حتی تجربه سختی در فهم یک متن، در قدرت استدلال طلبه تأثیر میگذارد. حضور در کلاس درسشان، فارغ از آموزش علمی، آرامش روحی را به طلبهها هدیه میداد.
نظر شما