در روزهایی که طنین خبر حمله رژیم صهیونیستی به سرزمینمان در فضای عمومی پیچیده، دلها در سراسر کشور در التهاب و سوگ فرزندان مظلوم وطن میتپد. هر قاب عکسی، هر خبری، هر پیام تسلیتی، زخمی از حقیقتی عریان را به یاد میآورد و آن این است که ایستادگی، هنر مردم این وطن است.
در صحن کوثر، جایی میان ازدحام زائران و آرامش گنبد طلایی، خادمان حرم مطهر رضوی رسم تازهای برپا کردهاند. چایهایی که دیگر تنها طعم متبرک بودن ندارند، بلکه هر فنجانشان حامل نیت و نیابت است. این چایها از نیتی آگاهانه میآیند. نیتی به نام شهدا و برای آنانی که نبودنشان نفس شهر را گرفته است.
در چایخانه کوثر، خادمان روایتی بیکلام از مقاومت را به صحنه آوردند. روایتی که زائر بیآنکه لزوماً سخنی بشنود، آن را حس میکند. گاه در لحظهای مکث، گاه در بغضی ناگهان و گاه در زمزمهای آرام که زیارت امروز را تقدیم میکند به آنان که رفتند تا ما بمانیم.
رایحهای از حماسه، تعهد و همدلی
چایخانه کوثر همیشه یکی از پررونقترین و پرترددترین نقاط حرم مطهر بوده است. جایی که زائران، لحظهای از شلوغی و هیاهوی سفر رها میشوند و آرامش را در پناه گنبد طلا تجربه میکنند. اما این روزها، حال و هوای چایخانه طور دیگری است. دیگر تنها عطر دلانگیز چای نیست که در فضا پیچیده، رایحهای از حماسه، تعهد، اندوه و همدلی نیز در هوا جاری است.
دیوارهای چایخانه با پرچم مقدس کشورمان پوشیده شدهاند، رنگهایی که بیاختیار ذهن را به خون شهدا و ایستادگیشان میبرند. تصاویر چهرههای مصمم شهدای حمله اخیر رژیم صهیونیستی، نگاهها را به سمت خود هدایت میکند و میبینم اندوهی بر چهرههای نجیب زائران مینشیند. خادمان چایخانه با سربندهایی که به نشانه جهاد بستهاند و پیکسلهایی که بر آنها جمله «به نیابت از شهید» دیده میشود، نقش پیامآوران جهاد را یافتهاند؛ به گونهای که حضورشان علاوه بر خدمت، خود روایتی زنده از عهدی مقدس است.
در میان زائران، بعضی بیاراده مکث میکنند و در سکوت میایستند و برخی بیآنکه حرفی بزنند، فقط اشکی آرام روی صورتشان میلغزد.
هرچه در توان است باید به میدان آورد
واقعیت این است که نفرت از رژیم صهیونیستی دیگر به یک موضعگیری سیاسی محدود نمیشود. آنچه در چایخانه کوثر اتفاق افتاد، پاسخی از دل مردم بود. از دلهایی که دیگر تماشاگر نیستند، بلکه هر کدام در تلاشاند از کوچکترین ظرفیت خود بهره بگیرند. فضای چایخانه، لبریز از همان احساس عمومی بود. اینکه دیگر سکوت جایز نیست و هرچه در توان است باید به میدان آورده شود.
مصطفی فیضی، یکی از خادمان کشیک اول چایخانه کوثر و از طراحان اصلی این طرح میگوید: «سالها در حوزه مقابله با رژیم صهیونیستی فعالیت داشتم و همیشه حس میکردم باید راهی پیدا کنیم که این مبارزه در بطن فعالیتهای عمومی هم ظهور پیدا کند. پس از حمله اخیر که حقیقت برای همه روشن شد، احساس کردیم وقتش است و خادمان در کمترین زمان این فضا را ساختند».
او میافزاید: «تصاویر شهدا، سربندها، پیکسلها و هر چیزی که میتوانست دل زائر را به یاد شهدا بیندازد در این خدمت استفاده شده است. هدف ما این بود فضای خدمتمان، تجلی عهدی باشد با خون شهدا».
در چهره خادمان چایخانه چیزی شبیه دغدغهای ریشهدار وجود دارد، انگار سالها این اندیشه را با خود حمل کردهاند تا امروز، در دل این خدمت، آن را به زبان تصویر و فضا روایت کنند.
زیارتی به نیابت از شهدا
امید مباشری، یکی دیگر از خادمان چایخانه، از بازخورد زائران چنین میگوید: «خیلیها وقتی چای میگرفتند اشک میریختند. بعضیها میگفتند زیارت امروز را به شهدای حمله اخیر تقدیم میکنیم. این حس همدلی و عزاداری جمعی، دلها را به هم نزدیک کرد. وظیفه ما بود که هرچه از دستمان برمیآمد، انجام دهیم و خدا را سپاس که توانستیم و انجام دادیم».
اما آنچه مباشری از آن سخن میگوید، فقط چند لحظه احساسی گذرا نبود. یک اتفاق جمعی در حال رخ دادن بود، اتفاقی که از همدلی و همراهی جمعی زائران برخاسته بود. زن میانسالی با چادر خاکیرنگی که میان صف ایستاده بود. وقتی نوبت به او رسید، دستش را به سمت فنجان چای برد و زیر لب گفت: «خوش به سعادتشان که اینگونه رفتند، جایگاهشان بهشت ابدی». هر چند چنین صحنههایی فقط ثانیهای طول میکشیدند، اما ردشان تا مدتها در دلها باقی میماند.
همدلی در این فضا صداقتی آرام و عمیق بود که در نگاه زائران دیده میشد. انگار بودن در این فضا، حتی اگر بیکلام، زائر را به شریک شدن در درد و دلدادگی شهدا دعوت میکرد. همانطور که امید مباشری گفت، این حرکت کنشی درونی و ساکت، برآمده از باور به یک رسالت است.
در برابر اتفاقات این روزها هنوز میتوان کاری کرد
در این نقطه از حرم مطهر انگار چیزی بیشتر از پذیرایی از زائران آقا شکل گرفته بود. در جهان پرهیاهویی که تصاویر خشونت و شعارهای تکراری روزانه از کنار ذهن میگذرند، حرکتی هوشمندانه، آرام و بیادعا از خادمان کشیک اول چایخانه حرم مطهر معنایی دیگر داشت. تکهای از خاک وطن، جرعهای از دلدادگی و نشانی از آنکه هنوز ایمان در کارهای ساده جریان دارد.
چایخانه در این روزها مکانی شده برای تأمل، برای یادآوری، برای عهدی خاموش اما پابرجا با شهدا. در کنار همه آنانی که نامشان در قابها بود، نامهایی هم بودند که در دل کار ماندهاند و همدلی را کنار هم معنا کردند.
حالا وقتی زائر، فنجانش را خالی میکند و از چایخانه بیرون میرود، چیزی با خود میبرد که از طعم چای ماندگارتر است. حس اینکه در برابر اتفاقات این روزها، هنوز میتوان کاری کرد؛ هرچند کوچک و هرچند ساده.
نظر شما