۷ تیر ۱۴۰۴ - ۰۹:۱۵
کد خبر: ۱۰۷۷۶۵۹

از مصیبت تا موهبت؛ روایت صبر و شکوفایی در بستر جنگ 

حجت‌الاسلام طاهر قلی‌زاده، کارشناس امور خانواده

از مهم‌ترین پیامدهای روانی جنگ، ایجاد احساس مشارکت در یک هدف بزرگ‌تر و تعلق به جامعه‌ای در حال دفاع از ارزش‌هاست.

زمان مطالعه: ۶ دقیقه

در تاریخ جوامع بشری رخدادهایی پدید می‌آیند که اثری فراتر از ابعاد ظاهری خود می‌گذارند و نقشی ماندگار در ساحت روانی، فرهنگی، هویتی و معنوی یک ملت ایفا می‌کنند. جنگ تحمیلی یکی از این رخدادهاست که نه‌تنها به‌عنوان تجاوزی آشکار به مرزهای سرزمینی در نظر گرفته شده، بلکه آزمونی فراگیر بر وجدان، صبر، تاب‌آوری و معناجویی جمعی نیز محسوب می‌شود. در چنین بستر پیچیده‌ای، روایت شریف امام صادق(ع) که می‌فرماید: «إنّ الله عزّوجلّ أنعَمَ علی قَومٍ بالمَواهِبِ، فلَم یشکرُوا، فَصارَتْ علَیهِم وَبالاً، وَ ابتَلی قَوما بالمَصائبِ فَصَبَرُوا، فَصارَتْ علَیهِم نِعمَةً» ما را به تأملی عمیق‌تر در معنای «نعمت» و «مصیبت» در بستر تجربه‌های جمعی فرامی‌خواند.

از منظر دینی و روان‌شناسی، هجمه‌ها و بحران‌های گسترده علاوه بر اینکه منشأ فشارهای روانی و آشفتگی‌های هیجانی هستند می‌توانند نقش بذرهایی را بازی کنند که در دل خود، امکان رشد، بازآفرینی معنا و موفقیت جدید را فراهم می‌کنند. جنگ تحمیلی با تمام تلخی‌ها، فقدان‌ها، آسیب‌ها و نابرابری‌های بیرونی‌اش، در لایه‌های درونی جامعه، فرصت‌هایی برای بازتعریف خویشتن، بیدارسازی منابع معنوی و ایجاد انسجام روانی فراهم می‌کند. از این منظر، جنگ به نوعی صحنه‌ آشکارسازی ظرفیت‌های انسانی خواهد بود؛ ظرفیت‌هایی که در شرایط عادی امکان بروز نمی‌یابند و تنها در فشار میدان آزمون فعال می‌شوند.

به گواه شواهد تجربی و پژوهش‌های متعدد روان‌شناسی، انسان‌ها در مواجهه با مصیبت‌ها می‌توانند واکنش‌هایی دوگانه از خود نشان دهند؛ یا در ورطه رنج فروبپاشند و به مسیر انزوا، افسردگی و اختلالات روانی کشیده شوند، یا با تکیه بر معنا، حمایت اجتماعی و بازسازی شناختی، به سطحی تازه از رشد روانی دست یابند. پدیده‌ای که در ادبیات علمی از آن با عنوان «رشد پس از سانحه» یاد می‌شود. جنگ زمینه‌ای برای تجربه هر دو جنبه در مقیاس وسیع را فراهم می‌کند. در یک سو خانواده‌ها و بازماندگانی با دردهای عمیق از دست دادن عزیزان، از کارافتادگی و تهدیدهای مستمر روبه‌رو شده که گاه به شکل‌گیری اختلالات مزمنی چون اضطراب، افسردگی و اختلال استرس پس از سانحه می‌انجامد و در سوی دیگر، شاهد شکل‌گیری سطحی متفاوت از فهم معنویت، تعهد اجتماعی، مسئولیت‌پذیری، حس همبستگی ملی و پدیداری هویت مشترک خواهیم بود که زیربنای مقاومتی روانی را شکل می‌دهد.

از مهم‌ترین پیامدهای روانی جنگ، ایجاد احساس مشارکت در یک هدف بزرگ‌تر و تعلق به جامعه‌ای در حال دفاع از ارزش‌هاست. این حس تعلق که از آن با عنوان «انسجام اجتماعی در بحران» یاد شده، موجب می‌شود مرزهای فردی و طبقاتی در دوران جنگ رنگ ببازد و افراد با باور مشترک، در کنار هم قرار گیرند. حس تعلق و همدلی عامل مؤثری در ترمیم روانی آسیب‌ها محسوب شده و افراد را از انزوای روانی بیرون می‌آورد. حتی کسانی که در جبهه نبوده و به ‌طور مستقیم درگیر جنگ نشده‌اند، با احساس مسئولیت در پشتیبانی و کمک‌های مردمی یا روایت‌های جمعی، به ‌نوعی در تجربه ملی شریک شده و این خود، نوعی مداخله روانی محافظت‌کننده محسوب می‌شود.

در کنار آن، معنویت نیز به‌ عنوان یکی از نیرومندترین منابع در مقابله‌ روانی با بحران، نقشی کلیدی ایفا خواهد کرد. در فرهنگ اسلامی ایرانی، مفاهیمی چون صبر، شهادت، پاداش اخروی و ایثار به‌ عنوان سازوکارهای معنابخش به رنج عمل می‌کنند. هنگامی که رنج صرفاً امری تصادفی و بی‌معنا تلقی نشود، بلکه در پرتو یک نظام ارزشی، هدفمند و معنادار شناخته شود به استناد کلام الهی «عَسَی أنْ تَکْرَهُوا شَیئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُم وَ عَسی أنْ تُحِبُّوا شیئاً و هُوَ شَرٌّ لَکُم» روان افراد توان بیشتری برای تحمل و عبور از آن می‌یابد.

با این ‌حال، نمی‌توان چشم بر تهدیدهای روانی بلندمدت جنگ بست و آن را امری فقط مثبت معرفی کرد. اختلالات روانی مزمن در میان برخی از بازماندگان مانند جانبازان شدید جسمی و روانی، یا خانواده‌هایی که آسیب‌هایی جبران‌ناپذیر متحمل شدند، بخشی از میراث روان‌شناختی جنگ را شکل می‌دهند. تجربه‌های بازگشت‌ناپذیر فقدان و محرومیت‌های پساجنگی در صورت عدم مدیریت موجب شکل‌گیری زخم‌های پنهانی خواهد شد که گاه تا نسل‌های بعد نیز منتقل می‌شوند. این پدیده که از آن به «ترومای بین‌نسلی» یاد می‌شود می‌تواند چالش مهمی در زیست روانی نسل‌های پس از جنگ به‌ وجود آورد.

افزون ‌بر آن، خطر شکل‌گیری گفتمان‌های یک‌سویه درباره جنگ نیز از دیگر آسیب‌های روانی غیرمستقیم است. هنگامی که روایت‌ها صرفاً قهرمانانه و بدون پرداختن به هزینه‌های انسانی و روانی آن ارائه می‌شوند، نسلی پدید می‌آید که یا به تقدیس غیرواقع‌گرایانه دچار می‌شود یا با آن، گسستی روانی و تضادی برقرار می‌کند. هر دو وضعیت، امکان فهم متعادل و انسانی از جنگ را کاهش می‌دهند. آموزش روان‌شناختی درباره واقعیت‌های جنگ از جمله بیان همزمان دلاوری‌ها و دردها، می‌تواند به شکل‌گیری نسلی کمک کند که هم تاریخ خود را بشناسد و هم به سوی صلحی پایدارتر حرکت کند.

بر این اساس، نقش نهادهای حمایتی سنتی و مردمی نیز در بررسی جنگ را می‌توان برجسته دانست. خانواده، مسجد، هیئت‌های مذهبی، حلقه‌های دوستی و امدادی و رسانه‌های محلی، همگی به‌عنوان سپرهای روانی عمل کرده و بستر امنی برای شنیده ‌شدن و بازسازی روانی فراهم خواهند کرد. قدرت همدلی، شنیدن بی‌قضاوت و همراهی خالصانه ویژگی‌هایی هستند که نهادها و افراد را به منابع نیرومند مقابله با اضطراب می‌توانند بدل سازند.

از سوی دیگر، جنگ بستر بیداری منابع روانی خفته را نیز فراهم می‌کند. در بسیاری از اقشار جامعه به خصوص نوجوانان و جوانان، حس مسئولیت‌پذیری، مدیریت بحران و آمادگی روانی برای پذیرش نقش‌های حیاتی رشد می‌یابد. در دوران جنگ، بسیاری از افراد به ظاهر کم‌سن، بدون گذر تدریجی از مراحل بلوغ، وارد میدان تصمیم‌گیری، حمایت خانواده، یا حتی رهبری اجتماعی می‌شوند. چنین تجربه‌هایی به شکل‌گیری شخصیت‌هایی مقاوم، عمل‌گرا، مسئول و معناجو می‌انجامد. از این منظر، جنگ تحمیلی را می‌توان صحنه‌ای برای جهش روانی نسلی دانست که بعدها نقش‌های مهمی در مدیریت بحران‌های دیگر در ساحت‌های مختلف ایفا می‌کند.

با همه این‌ها، آنچه اهمیت اساسی دارد، توانایی بازخوانی متوازن این تجربه تاریخی است. نگاه روان‌شناختی دقیق به جنگ مستلزم عبور از دوگانه‌های مطلق خیر و شر، نعمت و نقمت، قهرمان و قربانی است. این نگاه باید بر مبنای پذیرش همزمان قدرت و رنج، مقاومت و فرسایش، افتخار و فقدان باشد. تنها در چنین بستری است که می‌توان معنای ژرف‌تری از روایت آغازین این یادداشت دریافت؛ اینکه مصیبت‌ها می‌توانند با صبر و درک معنا، به فرصت‌هایی برای تعالی تبدیل شوند، و از سوی دیگر اگر با نعمت‌ها، غیرواقع‌بینانه، غافلانه و ناسپاسانه برخورد شود، به ابزاری برای سقوط بدل خواهند شد.

با بهره‌گیری از تجربه‌ها و مبانی صحیح فکری می‌توان به شکل مؤثرتری به آموزش تاب‌آوری در سطح ملی در دوران جنگ پرداخت. آموزش مهارت‌های مقابله با اضطراب، معناپژوهی در رنج، تقویت حمایت‌های اجتماعی و استفاده از منابع معنوی، همگی ابزارهایی هستند که می‌توانند ملت‌ها را در برابر چالش‌های آینده توانمندتر کنند. روان‌شناسی و ارزیابی درست جنگ، تنها در بیان رنج‌های پیش آمده متوقف نمی‌ماند، بلکه پلی است به سوی آینده‌ای آگاه‌تر، مقاوم‌تر و انسانی‌تر.

نکته‌ اساسی دیگر، ضرورت شنیدن روایت‌های متنوع از تجربه جنگ است؛ صدای مادرانی که فرزند از دست دادند و کودکانی که پدرانشان را تنها در قاب عکس شناختند بخشی از حقیقت ماجراست. روان‌شناسی جامعه‌نگر، ما را به این نکته آگاه می‌سازد که حقیقت تاریخی همواره چند صداست و تنها از دل تنوع روایت‌هاست که می‌توان تصویر کامل‌تری از وقایع ترسیم کرد. این تعدد صداها، نه نشانه تفرقه یا ضعف، بلکه مظهر بلوغ روانی جامعه‌ای است که به پختگی لازم برای پذیرش پیچیدگی‌های تاریخ خویش دست یافته است.

در پایان اگرچه جنگ تحمیلی از جهات گوناگون، از امور پرهزینه محسوب می‌شود، اما بر اساس مجموع آنچه آمد و با استناد به روایت شریفی که مورد اشاره قرار گرفت معتقدیم می‌توان با مدیریت صحیح آن را بستری برای رشد فردی، انسجام جمعی، بیداری معنوی و بازتعریف بسیاری از ارزش‌ها دانست. به ‌شرط آنکه این تجربه با دیده‌ تیزبین الهی و روان‌شناسی بازخوانی شود و باور داریم با نگاهی صحیح می‌شود از آن پلی ساخت به سوی جامعه‌ای تاب‌آورتر، معناگراتر و انسانی‌تر. آزمونی که در آن صبر، مهم‌تر از پیروزی ظاهری و بصیرت، شفابخش‌تر از هر درمان دارویی است.

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

حرم مطهر رضوی

کاظمین

کربلا

مسجدالنبی

مسجدالحرام

حرم حضرت معصومه

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • مدیر سایت مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظرات پس از تأیید منتشر می‌شود.
captcha