به گزارش قدس آنلاین، حالا دو فنجان چای، ترنی در دوردست و بالگردی تیزپرواز، قاب چشم دوآتشهها را پر کرده تا در آستانه یک لیگ جهنمی دیگر، تندباد گستاخ از وزیدن در کُنامِ کهن دست بردارد.
ماجرا از جایی آغاز شد که اسماعیل کارتال با رفتن به محاق، زمینه را برای بازگشت کلنل مصممی که مدرک پرولایسنس خود را در سرزمین ژرمنها گرفت و از هالستنبک تا نیندورفر، پلنهای رستگاری را برای چشم آبیها ترسیم نمود، مهیا کرد. دستیار پیت ریمرز معروف که بعدها در کنار دراگان اسکوچیچ روادید جام جهاننما را در جیب یوزها گذاشت، حالا در ۴۸ سالگی از حوالی راین به پیرامون پارک چیتگر برخواهد گشت تا در آزمونی به غایت مهم و حساس، با جد و جهد فریاد فروخورده نسلی نسیانزده را به گوشها برساند.
برای وحید هاشمیان از هامبورگ، بوخوم، هانوفر و باواریا تا پرسپولیس راه زیادی نبود. فوروارد تیزچنگ سالهای هاشورخورده پس از مدتها دوری از کومه، با تصمیم مدیران پرسپولیس به مام میهن برمیگردد تا تمامی جملات داخل گیومه را صرف سربازانی کند که در پی یک فصل مغموم و محزون دست از بیهودگی برداشته و در تکاپوی خوشبختی به افقهای مبهم پیش رو چشم دوختهاند.
تفنگدار قابلی که نخستین بار با ردای «فتح» چشمها را خیره کرد و از پاس به هامبورگ پرواز کرد و خارج از نوبت ویترین کیکر را به تسخیر خود درآورد و بیاعتنا به رنگها و نیرنگها به شکارچی قهار بوندسلیگا مبدل شد. گلزن شهیر که هرگز به خطابههای خطیبان دغل در مستطیل سبز وقعی ننهاد و بیاعتنا به حاشیههای ویرانگر راه خودش را رفت، لابد تصور نمیکرد روزی روزگاری دلالان را دریبل کشویی دهشتناکی بزند و فرمانده لشکری لقب بگیرد که قصد دارد رمیدن تابستانی را با خزیدن خزانی تاخت بزند. اینبار ابر و باد و مه و درویش و رؤیاهای دلریش دست به دست هم دادهاند تا شمشیر صیقل خورده تقدیر روز را دو نیم کند و وحید هاشمیان را در نیمه سپیدش بنشاند. انتخابی به نظر عاقلانه که شاید بتواند اندوه حاصل از حضور نهچندان ثمربخش گاریدو و کارتال بر هودجی غبارگرفته را بزداید و جملات دستوریِ یک آشنا را جایگزین حروف مردد غریبهها کند.
صد البته راه ناهموار است و مقصد کمی دور از دسترس و لابد پسر کربکند در فراسوی باتلاق گاوخونی همه اینها را میداند که از خرامیدن در خطوط نامکشوف تشویش طفره میرود و مصاحبه با سایتها و روزنامهها را به وقتی دیگر موکول میکند.
پرسپولیس مدل ۱۴٠۴ آکنده از جذابیت خواهد بود اگر مغضوبها و مأیوسها دست بر شانه سکاندار باپرنسیب به درک عمیقی از تفاهم دست یابند و خیره به قیامت چشمهای یک رهبر آشنا، به خلق محشر در ایستگاههای پیش رو بیندیشند و به ریسمان مودت چنگ بزنند. بیتعارف!
نظر شما