کربلا، حادثهای نبود که تنها در سال ۶۱ هجری رخ داده باشد. برای پیامبر اکرم صلیالله علیه وآله، کربلا همواره حضوری زنده، جاری و سوزان داشت؛ نه صرفاً در آیندهای پیشبینیشده، بلکه در هر لحظه از زندگی او.
چه در خانه و محراب، چه در میدان جنگ و لحظه سکوت، کربلا برای او خاطرهای آیندهنگر بود که در عمق جانش میتپید. فریاد مظلومیت حسین علیهالسلام، پیش از وقوع، در دل و زبان پیامبر شنیده میشد.
بههمین دلیل، لعن بنیامیه و دشمنان اهلبیت، لقلقه زبان پیامبر نبود؛ نغمهای تکراری نبود؛ بلکه موضعی الهی و بصیرتی رسالتمحور بود.
پیامبر خدا با صراحت و استمرار، این جریان ظلم و طغیان را افشا میکرد.
در زیارت عاشورا – که تفسیر عارفانه و تاریخی واقعه کربلاست – آمده است: «اللهم إنّ هذا یومٌ تبرّکت به بنو أمیة، وابن آکلة الأکباد… علی لسانک ولسان نبیک، فی کل موطن وموقف وقف فیه نبیک…» این فراز گواهی روشن است: لعن بر بنیامیه نه یک احساس زودگذر، که موضعی عقیدتی و الهی بوده است؛ موضعی که زبان پیامبر در هر موقعیتی بر آن تأکید داشته است.
چرا؟
زیرا بنیامیه تنها یک طایفه نبودند؛ بلکه خط باطل ممتدی بودند، از بدر و احد تا صفین و عاشورا، و تا همیشه تاریخ. آنان نماد جبههای بودند که در برابر حق ایستادند، و آنچه در کربلا رخ داد، نتیجهی طبیعی دشمنی آنان با پیامبر و خاندان او بود. از همین روست که زیارت عاشورا، با صراحت و تأکید، جملهای را تکرار میکند: «اللهم العن أبا سفیان… علیهم منک اللعنة أبد الآبدین» اینجا، لعن نه تنها حق ماست، بلکه وظیفهای دینی است. ما مأمور به تولّی و تبرّی هستیم؛ دو ستون اساسی ایمان که بدون آن، محبت اهلبیت به ادعا تبدیل میشود.
همانگونه که در نماز، مأمور به صلوات بر پیامبر هستیم – زیرا خدا و فرشتگانش نیز چنین میکنند – در برابر دشمنان او نیز، همموضعی با خدا و رسول، نشانه وفاداری است. کربلا، امتحانِ وفاداری است؛ و وفاداری، یعنی ایستادن با حسین علیهالسلام، حتی در لعن دشمنانش.
نظر شما