اینها را تعدادی از معلمان حقالتدریس در نامهای به مسعود پزشکیان، رئیسجمهور نوشتهاند؛ ۲۶هزار معلم خرید خدمات سابق و یا حقالتدریس آزاد با سوابق بیش از ۱۱ سال خدمت که حالا برخی از آنها میگویند در سه ماه تعطیلی تابستان از هیچگونه حقوق و پوشش بیمهای برخوردار نیستند.
تابستانی که ما میگذرانیم
یکی از این معلمان به ما میگوید: میدانیم درک میکنید معلمی که تمام سال تحصیلی را با عشق و فداکاری به آموزش و پرورش آیندهسازان این سرزمین میگذراند، چگونه میتواند در سه ماه تعطیلی تابستان بدون هیچگونه حقوق و پوشش بیمهای، بار سنگین اقتصادی خانواده خود را به دوش بکشد؟ این وضعیت که در تضاد آشکار با شعار عدالتمحوری و حمایت از اقشار آسیبپذیر است، قلب ما را میفشارد.
خانم ابراهیمی اضافه میکند: ما تابستان را نه با استراحت، بلکه با تحملِ فشاری دوچندان میگذرانیم. تورم و گرانی، کمر زندگی بسیاری از خانوادهها را خم کرده و برای ما معلمان حقالتدریس که درآمد ثابت و پایداری نداریم، این فشار چندین برابر است. آیا شایسته است کسانی که شالوده علم و فرهنگ جامعه را میسازند، در چنین شرایطی از ابتداییترین حقوق انسانی خود، یعنی امنیت شغلی و تأمین معیشت حداقلی در طول سال، محروم بمانند؟
همیشه ما را منتظر گذاشتهاند
یکی دیگر از این معلمان که خود را نماینده ۵هزارو۴۰۰ معلم میداند به ما میگوید: ۱۱ سال است که با عشق و ایثار و بدون حقوق و بیمه در مناطق محروم و مرزی سیستان و بلوچستان به تعلیم و تربیت فرزندان این سرزمین پرداختهام؛ اما با وجود مصوبه قانونی در دولت شهید رئیسی برای تبدیل وضعیت معلمان به قرارداد کار معین و موافقت آقای پزشکیان، وزارت آموزش و پرورش و سازمان استخدامی و برنامه بودجه با نادیده گرفتن مصوبه قانونی برای استخدام، معلمان را که بهکارگیری آنها تأمین اعتبار شده بود در وضعیت بلاتکلیفی و بیعدالتی قرار دادهاند.
آقای مقامی، یکی دیگر از این گروه از معلمان هم به ما میگوید: ما معلمان خرید خدمات سابق هستیم که با یک کد و تغییر اسم، ما را وارد بدنه آموزش کردند و پیش از عنوان حقالتدریس آزاد، ناممان خرید خدمات بود.
وی اضافه میکند: پس از چندین مصاحبه و گزینش وارد آموزش و پرورش شدیم؛ آن هم بدون بیمه تابستان و با واریز نامنظم بیمه که هیچ کارایی درمانی برایمان نداشت و با حقوق ناچیز که چند ماه یکبار واریز میشد همیشه ما را منتظر گذاشتند؛منتظر تعیین تکلیف. حتی وزیر آن سال آموزش و پرورش، آقای صحرایی وعده تعیین تکلیف داد و فیلم این وعده هم موجود است.
این معلم ادامه میدهد: ما احساس میکنیم آموزش و پرورش مثل پدری است که میان فرزندانش فرق میگذارد. این وزارتخانه مشروعیت ما را فقط با آزمون میداند. نمیدانم چرا باید پس از این همه مدت، «تست» به ما مشروعیت بدهد؟ چرا سالهایی که آموزش و پرورش با کمبود نیرو مواجه بود و ما بیمزد و بیمنت با تمام عشق در خدمت آموزش و پرورش بودیم فراموش میشود؟ یعنی این همه تجربه آموزشی ما جای چند تست آزمون استخدامی را نمیگیرد؟ این همه سوابق آموزشی که گاه به بیش از ۱۰سال میرسد هیچ اعتبار و مشروعیتی به ما نمیدهد؟
در این سالی که گذشت پس از تغییر ناممان از خرید خدمات به حقالتدریس آزاد و دادن کد، فقط امید بیشتری به تعیین تکلیف پیدا کردیم.
وی اضافه میکند: در کنار نیروهای رسمی کار میکنیم با اینحال از لحاظ حقوق و بیمه با بیعدالتی تمام با ما برخورد شده است. امیدواریم با عنایت خدا و مسئولان آموزش و پرورش با عدالت تمام با ما رفتار شود و در این تورم و گرانی حداقل دغدغه بیمه و حقوق تابستان را نداشته باشیم. واقعاً با حقوق ۱۲میلیون تومان چطور میتوان گذران زندگی کرد؛ آن هم در شرایطی که همکاران زیادی سرپرست خانواده هستند.
تجربه یک معلم استثنایی
یکی دیگر از معلمان حقالتدریس آزاد به ما میگوید: من معلم کودکان استثنایی هستم و بیش از ۶ سال است که با عشق و با تمام وجود تدریس میکنم و الفبای عشق و دوست داشتن را به این دانشآموزان با نیازهای ویژه ذهنی و جسمی- حرکتی آموزش میدهم. در میان ۱۰ معلم در مدرسه دولتی، ما سه نفر خرید خدمات یا حقالتدریس آزاد بودیم که مدیر و معاون مدرسه واقعاً از کارکردمان راضی بود و افسوس میخورد که چرا آموزش و پرورش به جای تعیین تکلیف ما، آزمون استخدامی میگذارد و نیروهایی را استخدام میکند که خیلی از آنها تنها مهارت و تجربهشان زدن چند تست و پاسخ به سؤالات مصاحبه است و چرا تجربیات ارزشمند این معلمان دارای تخصص را با رشتههای مرتبطشان نادیده میگیرد؟
این معلم با اشاره به یکی از تجربههای تدریس خود ادامه میدهد: امسال من به عنوان معلم پایه اول جلد۳ کمتوان ذهنی و جسمی حرکتی انتخاب شدم. یکی از دانشآموزان من سال آخر پایه اول بود؛ یعنی این دانشآموز چندین سال در پایه اول نتوانسته بود بهدلیل مشکلات جسمی حرکتی، حروف و نشانههای الفبا را یاد بگیرد .
من ابتدا با دیدن اعتماد به نفس پایین این دانشآموز با انرژی مثبت و دادن اعتماد به نفس و شعار «من میتوانم» کار را با او شروع کردم. این دانشآموز به دلیل مشکل جسمی حرکتی، دستان ضعیفی برای نوشتن داشت. به همین دلیل از آموزش نوشتن صرفنظر کردم و روش خوانداری را با این دانشآموز کار کردم که خوشبختانه تا پایان سال با انواع و اقسام آموزشها موفق شدم در کنار دانشآموزان دیگرم حروف الفبا را بهطور کامل به او یاد بدهم و خدا را شکر میکنم که این دانشآموز با یادگیری حروف و نشانهها و خوانداری از حذف شدن نجات پیدا کرد و توانست کلاس اول را به پایان برساند.
مطمئن هستم همه این معلمان خرید خدمات سابق از این نوع تجربیات من را داشته و دارند؛ چون میبینم با تمام وجود کار و تلاش میکنند تا به دانشآموزان سرزمینم درس عشق و ایثار دهند.
وی ادامه میدهد: ما دوران کرونا را هم با حضور در مدرسه پشت سر گذاشتیم و این دوران را با همه سختیها و ماهها بدون حقوق و بیمه بودن سپری کردیم ولی هیچجا نامی از ما برده نشد.
تابستانها را بدون حقوق و بیمه به سر بردیم و جز صبوری و امید به تعیین تکلیف نداشتیم و در حالی که دوشادوش معلمان رسمی به تعلیم و تربیت دانشآموزان کشورمان پرداختیم اما هیچ حرفی از این بیعدالتی به میان نیامد.
سالی که گذشت بالاخره آموزش و پرورش ما را جزو خودش دانست و با دادن کدپرسنلی و با تعیین ۱۲میلیون حقوق ماهانه و سر وقت و تعیین تکلیف، امیدمان قوت گرفت؛ اما همچنان هیچ یک از وعدههایی که میدهند تحقق پیدا نکرده است و ما هنوز نیروی کاری هستیم که امنیت شغلی ندارد، بیمه و حقوق تابستان ندارد و همچنان روح و روانمان در تابستان در فشار بهکارگیری و یا عدم بهکارگیری در عذاب است.
این معلم ادامه میدهد: تمام صحبت و خواسته ما این است باتوجه به اینکه در کتاب قانون مدیریت کشوری آمده «سازمانها و دستگاههای اجرایی میتوانند در شرایط خاص با تأیید سازمان تا ۱۰ درصد پستهای سازمانی مصوب، بدون تعهد استخدامی و در سقف اعتبارات مصوب افرادی را به صورت ساعتی یا کار معین برای حداکثر یک سال به کار گیرند» این مسئله با تعیین تکلیف این نیروها یا حداقل با قرارداد معین حل شود و از این بیعدالتی و نادیده گرفتن تلاشهای این گروه از معلمان جلوگیری کنند. لطفاً صدای ما را به گوش مسئولان بهویژه وزیر آموزش و پرورش و رئیسجمهور برسانید؛ شاید در این شرایط اقتصادی این معلمان هم کمتر دغدغه معیشتی داشته باشند و بیشتر تمرکز و فعالیتشان معطوف تعلیم و تربیت باشد .
خانم اسماعیلی، یکی دیگر از معلمان حقالتدریس آزاد به ما میگوید: یک سال تحصیلی را دوشادوش دیگر معلمان و حتی گاهی بیشتر در مناطق سختگذر و روستاهای دور افتاده اصفهان مثل روستای تیمیارت مشغول تدریس و آموزش فرزندان این مرز و بوم بودم. هدفم این بوده خدای ناکرده دشمنان قسمخورده نظام از جهل و بیسوادی فرزندان علیه نظام مقدس استفاده نکنند.
با وجود تمامی ناملایمات و سختیها، سال را با دریافت حقوق ۱۲میلیون تومان، حداقل حقوق بدون سنوات و حق اولاد و بدون حقوق تابستان و بیمه گذراندم. این در حالی است که ما شخصاً باید در تابستان حداقل بیمه خانهداری رد کنیم و حقوقی هم دریافت نمیکنیم. مرخصی زایمان هم نداریم. چرا باید میان من و معلم رسمی در یک مدرسه تبعیض باشد.
از خودم سؤال میکنم آیا مسئولان که به واسطه فداکاری همین معلمان به این جایگاه رسیدهاند، شأن و منزلت معلم را میدانند؟ پس از پایان این ۹ماه، منِ معلم باید دنبال چه شغل و حرفهای بروم تا بتوانم شکم خود و خانوادهام را سیر کنم!
نظر شما