امروز نیز کلاسها در برخی از مناطق کشور حتی ۴۰ نفر را هم در خود جای میدهند.
رضوان حکیمزاده، معاون ابتدایی وزارت آموزش و پرورش گفته است تراکم دانشآموزان در کلاسهای ابتدایی باید حداکثر ۲۶نفر باشد؛ اما کمبود معلم و مدرسه سبب شده کلاسهایی با بیش از ۳۵ و ۴۰ دانشآموز نیز تشکیل شود.
به گفته برخی کارشناسان، کلاسهای شلوغ و تراکم بالای دانشآموزان در مدارس نه تنها بر کیفیت تدریس و یادگیری تأثیر میگذارد، بلکه مشکلات روانشناختی و اجتماعی نیز برای دانشآموزان به همراه دارد و موجب میشود معلمان بهسختی بتوانند به نیازهای فردی هر دانشآموز رسیدگی کنند و به این ترتیب بسیاری از فرصتهای آموزشی برای یادگیری مؤثر از دست میرود. این مسئله بهویژه در مناطق کمبرخوردار و پرجمعیت بهطور شدیدتری خود را نشان میدهد و بهوضوح بر کیفیت آموزش و پرورش تأثیر منفی میگذارد.
مشکل سطحی یا عددی نیست
یک کارشناس آموزشی در این خصوص با تأکید بر اینکه یکی از مسائل جدی که نظام آموزش و پرورش کشور در سالهای اخیر با آن مواجه شده، مسئله شلوغی کلاسها، بهویژه در مقاطع ابتدایی است، میگوید: واقعیت این است مسئله شلوغی کلاسها، صرفاً یک مشکل سطحی یا عددی نیست، بلکه به یک معضل عمیقتر در ساختار آموزش ما بازمیگردد؛ معضلی که بهنوعی ریشه در تلقی و درک ما از مقوله آموزش در کشور دارد.
محمدرضا قائمینیک با بیان اینکه آموزش در کشور ما بهویژه در مقاطع ابتدایی، با بحران فهم و معنی مواجه است، تصریح میکند: پیش از آنکه به آموزش عالی برسیم، باید نظام آموزشیمان را در سطوح پایینتر بازتعریف کنیم، اما متأسفانه هنوز نتوانستهایم نظام آموزشی متناسب با زیستبوم فرهنگی و اجتماعی کشور خود را طراحی و پیادهسازی کنیم.
این موضوع موجب شده جایگاه حرفهای و اجتماعی معلمان بهمرور دچار افت شود و تجربه سالهای اخیر نشان داده صرفاً با افزایش حقوق و امتیازات مالی نمیتوان این وضعیت را بهبود بخشید.
وی درباره تأثیر شلوغی کلاسها بر عملکرد معلمان و دانشآموزان در دوره ابتدایی، بیان میکند: طبیعتاً شلوغی کلاسها تأثیر مستقیمی بر کیفیت آموزش میگذارد؛ در این شرایط، معلمان نمیتوانند به نیازهای فردی دانشآموزان رسیدگی کنند و آموزش اثربخش عملاً غیرممکن میشود، علاوه بر این، جنبه تربیتی که باید همزمان با آموزش دنبال شود نیز بهشدت آسیب میبیند.
نتایج این آسیبها فقط در مقطع ابتدایی باقی نمیماند، بلکه آثار آن به دوره متوسطه، کنکور و حتی آموزش عالی نیز منتقل میشود؛ بنابراین باید این مسئله را از دو جنبه آموزشی و پرورشی مورد تحلیل قرار داد تا بتوان فهمید تراکم دانشآموز در کلاس چگونه میتواند مانع رشد مطلوب و پرورش انسانی دانشآموزان شود.
شلوغی کلاسها ناشی از کمبود معلم
قائمی نیک همچنین به نقش کمبود معلم در شلوغی کلاسها اشاره میکند و میگوید: بخشی از مسئله شلوغی کلاسهای درس در مدارس، بدون تردید ناشی از کمبود معلم است. همانطور که گزارشها نشان میدهد، وزارت آموزش و پرورش در سالهای اخیر با مشکل جذب و نگهداشت معلمان توانمند روبهرو بوده است، اما به گمان من، ریشه مسئله فراتر از کمبود منابع انسانی است و به ساختار کلان آموزش در کشور بازمیگردد.
وی با اشاره به روند تجاریسازی آموزش در سالهای اخیر، بیان میکند: متأسفانه آموزش در کشور ما روزبهروز به سمت تجاری شدن پیش میرود و این روند به مقاطع ابتدایی نیز سرایت کرده است، در نتیجه، آموزش و پرورش دولتی بهتدریج تضعیف شده و مدارس غیردولتی جایگزین آن شدهاند، این در حالی است که کیفیت آموزش در بسیاری از این مدارس نیز تضمینشده نیست.
این کارشناس آموزشی در پاسخ به این پرسش که آیا وجود دوگانه مدارس دولتی و غیردولتی خود عاملی در گسترش نابرابری آموزشی، شلوغی مدارس دولتی و کیفیت پایین آموزش نیست، اظهار میکند: بله، من شخصاً با وجود چنین دوگانهای در نظام آموزشی کشور موافق نیستم. این تقسیمبندی ذاتاً چالشبرانگیز است، چه کلاسهای مدارس دولتی شلوغ باشند و چه مدارس غیردولتی؛ در هر صورت، این نظام دوگانه منجر به نابرابری و تضعیف عدالت آموزشی شده و تا زمانی که به صورت ریشهای به این مسئله نپردازیم، نظام آموزشی کشور ما به سامان نخواهد رسید.
قائمی نیک در ادامه با تأکید بر گسستی که میان نهاد خانواده و نهاد مدرسه وجود دارد، ادامه میدهد: یکی از اصلیترین دلایل شلوغی و در نتیجه، ضعف آموزش در مقطع ابتدایی، نبود ارتباط مؤثر میان خانواده و نظام آموزشی است. این گسست ساختاری سبب شده وظایف هر دو نهاد در قبال کودک بهدرستی تعریف نشود و در نتیجه، آموزش ابتدایی در چرخهای ناکارآمد گرفتار آید.
وی با اشاره به ضعف در درک مفهوم مدرسه، خاطرنشان میکند: یکی از معاونان وزارت آموزش و پرورش در سالهای گذشته قصد داشت پروژهای بزرگ برای فهم دقیق پیدایش مفهوم مدرسه در غرب راهاندازی کند، برای این منظور، تیمی پژوهشی با تسلط به چند زبان اروپایی نیاز بود تا سابقه تاریخی این نهاد را بررسی کند، اما متأسفانه چون ما مدرسه را درک نکرده و صرفاً آن را وارد کردهایم، امروز با چالشهایی مواجه هستیم که ناشی از نبود فهم بومی از مدرسه است.
این استاد دانشگاه همچنین به عملکرد دانشگاه فرهنگیان اشاره میکند و میگوید: با اینکه دانشگاه فرهنگیان با هدف ارتقای کیفیت آموزش راهاندازی شد، اما بهنظر میرسد هنوز نتوانسته بهصورت بنیادین تغییری در نظام آموزشی کشور ایجاد کند. ما باید بپذیریم فهم دقیق از مدرسه، معلم و آموزش، فراتر از تأسیس نهادهای جدید است و نیاز به تحول در نگرشها دارد.
با استانداردهای آموزشی فاصله چشمگیری داریم
ابراهیم سحرخیز، معاون سابق وزارت آموزش و پرورش هم با اشاره به اینکه آنچه امروز در بسیاری از مدارس ابتدایی کشور جریان دارد با استانداردهای آموزشی فاصله چشمگیری دارد، اظهار میکند: در موارد متعددی، تعداد دانشآموزان در هر کلاس به بیش از ۳۵نفر و گاهی حتی به ۴۰نفر میرسد، درحالیکه این میزان تراکم، فرصت تعامل مؤثر و آموزش کیفی را از معلم سلب میکند.
اگر قرار باشد معلم در چنین شرایطی حضور و غیاب انجام دهد، برای هر دانشآموز انگیزه ایجاد کند، فعالیت گروهی سازمان دهد، تکالیف را بررسی کند و بر فرایند یادگیری نظارت مستمر داشته باشد، عملاً امکانپذیر نیست و نمیتوان از معلم انتظار داشت در کلاسهای شلوغ، به پرسشهای فردی دانشآموزان پاسخ دهد یا حتی مروری بر مطالب جلسات قبل داشته باشد.
علاوه بر این، باید به تفاوتهای فردی دانشآموزان نیز توجه داشت. در یک کلاس ممکن است دانشآموزانی با سبکهای یادگیری مختلف، اختلالات یادگیری، مشکلات خانوادگی یا شرایط خاص روانی حضور داشته باشند که نیازمند توجه ویژه هستند، بنابراین نمیتوان با یک نسخه واحد، برای همه آنان آموزش مؤثری ارائه داد.
وی با اشاره به اینکه در کشورهایی که نظام آموزشی پیشرفتهتری دارند، تراکم دانشآموز در کلاسهای ابتدایی معمولاً ۱۰ تا ۲۲ نفر است، میگوید: در کشور ما نیز شورای عالی آموزش و پرورش، عدد ۲۶ را بهعنوان حد مطلوب تعیین کرده است، اما فاصلهای که میان وضعیت موجود با این استاندارد وجود دارد، قابلتوجه و نگرانکننده است.
در برخی مناطق روستایی به دلیل پایین بودن جمعیت، کلاسها بهصورت چندپایه تشکیل میشوند؛ در چنین کلاسهایی نیز معلمان با چالشهای مضاعفی روبهرو هستند، چراکه یک معلم باید همزمان به چند پایه آموزشی مختلف رسیدگی کند، درحالیکه منابع، زمان و نیروی کافی برای این کار در اختیار ندارد.
چنین شرایطی بههیچوجه با مدارس غیردولتی که کلاسهای خلوت، معلمان متخصص و امکانات مکمل دارند، قابلقیاس نیست. این مقایسه ناعادلانه موجب شکلگیری تصورات غلط درباره کیفیت آموزش در مدارس دولتی میشود.
نتیجه این بیعدالتیها، مانند گلوله برفی است که در ابتدا کوچک است، اما در طول مسیر، بزرگ و سنگین شده و در نهایت در مقاطع بالاتر تحصیلی، به شکل بحرانهای جدی ظاهر میشود.
فقر یادگیری در کلاسهای پرتراکم
سحرخیز با اشاره به اینکه وقتی اعلام میشود بیش از ۴۰ درصد دانشآموزان ابتدایی دچار فقر یادگیری هستند، این یک هشدار جدی برای نظام آموزشی است، عنوان میکند: اگر یک دانشآموز در پایان دوره ابتدایی نتواند یک متن ساده را به زبان خود بازگو کرده یا مفهوم یک پاراگراف را درک کند، به این معناست که حتی به مهارتهای پایهای خواندن و نوشتن هم دست نیافته است.
این مسئله بهوضوح نشاندهنده آن است که ما نتوانستهایم حتی ابتداییترین اهداف آموزشی را محقق کنیم. البته نمیتوان فقط تراکم دانشآموزان را مقصر دانست؛ عواملی چون محتوای سنگین کتابهای درسی، تعطیلات مکرر و ضعف در برنامهریزی زمانبندی آموزشی نیز در کاهش کیفیت نقش دارند.
معلمان برای جبران تعطیلات ناچار میشوند با سرعت بیشتری تدریس کنند که این موضوع منجر به افت کیفیت یادگیری میشود. درواقع، وقتی سرعت تدریس بالا میرود، فرصت تعمیق مفاهیم از بین میرود و آموزش، سطحی و گذرا میشود.
وی با انتقاد از نبود نگاه بلندمدت در مدیریت آموزشی کشور، اظهار میکند: آموزشوپرورش به جای آنکه بر پایه برنامهریزی آیندهنگر اداره شود، بیشتر بهصورت واکنشی و در لحظه تصمیمگیری میکند. برای مثال، در شرایطی که میدانیم در ۱۰ سال آینده دهها هزار معلم بازنشسته خواهند شد، باید از امروز برای جذب، تربیت و نگهداشت معلمان برنامهریزی کنیم، نه آنکه دقیقه ۹۰ به فکر جبران کمبود بیفتیم.
سحرخیز میافزاید: بارها شاهد بودهایم یکروز مانده به آغاز سال تحصیلی، اعلام میشود هزاران معلم کم داریم، سپس با راهحلهایی مانند افزایش تراکم کلاسها، اضافهکاری معلمان، خرید خدمات آموزشی و استفاده از بازنشستهها، مشکل بهطور موقت حل میشود؛ این روشها نه تنها اصولی نیستند، بلکه موجب فرسایش نیروی انسانی و افت کیفیت آموزش نیز میشوند.
برنامهریزی آموزشی باید مبتنی بر تحلیل دقیق دادهها باشد؛ باید بدانیم در پنج، ۱۰ یا ۲۰ سال آینده، جمعیت دانشآموزی در کدام استانها رشد خواهد داشت، در چه مناطقی نیاز به فضا و تجهیزات آموزشی است و چه میزان نیروی انسانی باید تربیت شود.
متأسفانه بارها مشاهده شده در یک منطقه روستایی، مدرسهای چندکلاسه ساخته شده درحالیکه حتی یک کلاس هم به حد نصاب نرسیده است، اما در شهرهای پرجمعیتی چون تهران، والدین با مشکل کمبود فضای آموزشی و شلوغی بیش از حد کلاسها روبهرو هستند.
ساخت بیبرنامه مدارس
وی با ذکر مثالهایی از ساخت بیبرنامه مدارس میگوید: گاهی یک خیّر یا نماینده مجلس اصرار بر ساخت مدرسهای در یک منطقه خاص دارد، بدون آنکه به آمار دانشآموزان، مهاجرت جمعیت یا ظرفیت بهرهبرداری توجه شود؛ این نوع اقدامات، منابع را هدر میدهد و عدالت آموزشی را نیز زیرسؤال میبرد.
تمام این چالشها نشان میدهد ما نیازمند مدیریتی هستیم که نه فقط روزمره عمل کند، بلکه آیندهنگر، برنامهریز و مبتنی بر اطلاعات واقعی باشد. آموزش و پرورش زیربنای توسعه کشور است و اگر در این بخش سرمایهگذاری هدفمند نداشته باشیم، باید منتظر آسیبهای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی گستردهتری در سالهای آینده باشیم.
معاون سابق وزارت آموزش و پرورش با اشاره به ضرورت بهرهگیری از شیوههای نوین آموزشی برای ارتقای کیفیت یادگیری در مدارس کشور، خاطرنشان میکند: اگر هدف ما این است دانشآموزان مشارکت بیشتری در فرایند یادگیری داشته باشند و یادگیری صرفاً یکسویه و مبتنی بر حفظ مطالب نباشد، باید زمینه تعامل چندسویه میان معلم و دانشآموزان و حتی میان خود دانشآموزان فراهم شود.
لازمه تحقق این هدف، فراهمسازی بسترهای مناسب در محیط یاددهی–یادگیری است؛ بهعبارتدیگر، باید به کلاسها انعطاف ببخشیم و چیدمان فضا، تجهیزات آموزشی، تعداد دانشآموزان در هر کلاس و نسبت معلم به دانشآموز را بهگونهای طراحی کنیم که امکان بهرهگیری از روشهای خلاقانه آموزشی مانند یادگیری مشارکتی، پروژهمحور و گروهی وجود داشته باشد.
نظر شما